گنجور

شمارهٔ ۴۴ - تیمارخوار

گفت ماهیخوار با ماهی ز دور
که چه میخواهی ازین دریای شور
خردی و ضعف تو از رنج شناست
این نه راه زندگی، راه فناست
اندرین آب گل آلود، ای عجب
تا بکی سرگشته باشی روز و شب
وقت آن آمد که تدبیری کنی
در سرای عمر تعمیری کنی
ما بساط از فتنه ایمن کرده‌ایم
صد هزاران شمع، روشن کرده‌ایم
هیچگه ما را غم صیاد نیست
انده طوفان و سیل و باد نیست
گر بیائی در جوار ما دمی
بینی از اندیشه خالی عالمی
نیمروزی گر شوی مهمان ما
غرق گردی در یم احسان ما
نه تپیدن هست و نه تاب و تبی
نه غم صبحی، نه پروای شبی
دامها بینم براه تو نهان
رفتنت باشد همان، مردن همان
تابه‌ها و شعله‌ها در انتظار
که تو یکروزی بسوزی در شرار
گر نمی‌خواهی در آتش سوختن
بایدت اندرز ما آموختن
گر سوی خشکی کنی با ما سفر
بر نگردی جانب دریا دگر
گر ببینی آن هوا و آن نسیم
بشکنی این عهد و پیوند قدیم
گفت از ما با تو هر کس گشت دوست
تو بدست دوستی، کندیش پوست
گر که هر مطلوب را طالب شویم
با چه نیرو بر هوی غالب شویم
چشمهٔ نور است این آب سیاه
تو نکردی چون خریداران نگاه
خانهٔ هر کس برای او سزاست
بهر ماهی، خوشتر از دریا کجاست
گر بجوی و برکه لای و گل خوریم
به که از جور تو خون دل خوریم
جنس ما را نسبتی با خاک نیست
پیش ماهی، سیل وحشتناک نیست
آب و رنگ ما ز آب افزوده‌اند
خلقت ما را چنین فرموده‌اند
گر ز سطح آب بالاتر شویم
زاتش بیداد، خاکستر شویم
قرنها گشتیم اینجا فوج فوج
می نترسیدیم از طوفان و موج
لیک از بدخواه، ما را ترسهاست
ترس جان، آموزگار درسهاست
بسکه بدکار و جفا جو دیده‌ام
از بدیهای جهان ترسیده‌ایم
بره‌گان را ترس میباید ز گرگ
گردد از این درس، هر خردی بزرگ
با عدوی خود، مرا خویشی نبود
دعوت تو جز بداندیشی نبود
تا بود پائی، چرا مانم ز راه
تا بود چشمی، چرا افتم به چاه
گر بچنگ دام ایام اوفتم
به که با دست تو در دام اوفتم
گر بدیگ اندر، بسوزم زار زار
بهتر است آن شعله زین گرد و غبار
تو برای صید ماهی آمدی
کی برای خیر خواهی آمدی
از تو نستانم نوا و برگ را
گر بچشم خویش بینم مرگ را

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گفت ماهیخوار با ماهی ز دور
که چه میخواهی ازین دریای شور
هوش مصنوعی: ماهی‌خوار از دور به ماهی گفت: از این دریا که پر از شور و تلخی است، چه می‌خواهی؟
خردی و ضعف تو از رنج شناست
این نه راه زندگی، راه فناست
هوش مصنوعی: خرد و ناتوانی تو ناشی از درد و رنج است، این مسیر زندگی نیست بلکه راهی به سوی زوال و نابودی است.
اندرین آب گل آلود، ای عجب
تا بکی سرگشته باشی روز و شب
هوش مصنوعی: در این آب کثیف و گل‌آلود، جالب است که تا کی می‌خواهی روز و شب در سردرگمی به سر ببری.
وقت آن آمد که تدبیری کنی
در سرای عمر تعمیری کنی
هوش مصنوعی: زمان آن فرا رسیده است که برای زندگی‌ات تدبیر و تدبیری داشته باشی و تغییراتی ایجاد کنی.
ما بساط از فتنه ایمن کرده‌ایم
صد هزاران شمع، روشن کرده‌ایم
هوش مصنوعی: ما از دسیسه‌ها و مشکلات در امان مانده‌ایم و برای شادی و روشنی، هزاران شمع روشن کرده‌ایم.
هیچگه ما را غم صیاد نیست
انده طوفان و سیل و باد نیست
هوش مصنوعی: ما هیچ وقت از صیاد ناراحت نیستیم و نگران طوفان، سیل و باد نیستیم.
گر بیائی در جوار ما دمی
بینی از اندیشه خالی عالمی
هوش مصنوعی: اگر لحظه‌ای به نزد ما بیایی، دنیایی از تفکر و اندیشه را بدون هیچ دغدغه‌ای خواهی دید.
نیمروزی گر شوی مهمان ما
غرق گردی در یم احسان ما
هوش مصنوعی: اگر در میانه روز به مهمانی ما بیایی، در دریای kindness و سخاوت ما غرق خواهی شد.
نه تپیدن هست و نه تاب و تبی
نه غم صبحی، نه پروای شبی
هوش مصنوعی: در اینجا به حالتی اشاره شده که نه تنش و شور و شوقی وجود دارد و نه نگرانی صبحگاه یا دلواپسی شبانه. گویا همه چیز در سکوت و آرامش است و هیچ احساسی از تپش یا گرمی وجود ندارد.
دامها بینم براه تو نهان
رفتنت باشد همان، مردن همان
هوش مصنوعی: من در مسیر تو تله‌هایی می‌بینم که نشانهٔ پنهانی بودن رفتن تو هستند و این رفتن، همانند مردن است.
تابه‌ها و شعله‌ها در انتظار
که تو یکروزی بسوزی در شرار
هوش مصنوعی: ظرف‌ها و آتش‌ها منتظرند تا روزی تو در آتش عشق بسوزی.
گر نمی‌خواهی در آتش سوختن
بایدت اندرز ما آموختن
هوش مصنوعی: اگر نمی‌خواهی به خاطر عشقت بسوزی، باید نصیحت‌های ما را بیاموزی.
گر سوی خشکی کنی با ما سفر
بر نگردی جانب دریا دگر
هوش مصنوعی: اگر به سمت خشکی سفر کنی، دیگر به دریا باز نخواهی گشت.
گر ببینی آن هوا و آن نسیم
بشکنی این عهد و پیوند قدیم
هوش مصنوعی: اگر هوای آن سرزمین و نسیم آنجا را ببینی، عهد و پیوند قدیمی‌ات را خواهی شکست.
گفت از ما با تو هر کس گشت دوست
تو بدست دوستی، کندیش پوست
هوش مصنوعی: اگر کسی با ما به تو دوستی برقرار کند، به سبب دوستی‌اش با تو، به او لطمه‌ای خواهد رسید.
گر که هر مطلوب را طالب شویم
با چه نیرو بر هوی غالب شویم
هوش مصنوعی: اگر به دنبال هر چیزی که می‌خواهیم برویم، با چه نیرویی می‌توانیم بر خواسته‌های نفسانی خود غلبه کنیم؟
چشمهٔ نور است این آب سیاه
تو نکردی چون خریداران نگاه
هوش مصنوعی: این آب سیاه در حقیقت منبعی از نور و روشنی است، اما تو همچنان مانند خریدارانی که به ارزش آن توجه نمی‌کنند، به آن بی‌توجهی.
خانهٔ هر کس برای او سزاست
بهر ماهی، خوشتر از دریا کجاست
هوش مصنوعی: هر کسی جایگاه و منزلت خود را دارد و برای او بهترین مکان، خانه‌اش است. هیچ چیزی نمی‌تواند به خوشی و راحتی خانهٔ انسان باشد.
گر بجوی و برکه لای و گل خوریم
به که از جور تو خون دل خوریم
هوش مصنوعی: اگر در جوی و برکه لجن و گل بخوریم، بهتر است تا اینکه از ظلم و ستم تو عذاب بکشیم.
جنس ما را نسبتی با خاک نیست
پیش ماهی، سیل وحشتناک نیست
هوش مصنوعی: ما از نظر کیفیت و ارزش، با خاک هیچ نسبتی نداریم، همان‌طور که در برابر یک ماهی، سیل سهمگینی وجود ندارد.
آب و رنگ ما ز آب افزوده‌اند
خلقت ما را چنین فرموده‌اند
هوش مصنوعی: آب و رنگ وجود ما از آب گرفته شده و شکل‌گیری ما به همین دلیل است که به این صورت ایجاد شده‌ایم.
گر ز سطح آب بالاتر شویم
زاتش بیداد، خاکستر شویم
هوش مصنوعی: اگر از سطح آب بالاتر برویم، ممکن است در برابر ظلم و ستم، به خاکستر تبدیل شویم.
قرنها گشتیم اینجا فوج فوج
می نترسیدیم از طوفان و موج
هوش مصنوعی: ما سال‌ها در اینجا زندگی کردیم و گروه‌گروه آمده‌ایم، بدون اینکه از طوفان و امواج بترسیم.
لیک از بدخواه، ما را ترسهاست
ترس جان، آموزگار درسهاست
هوش مصنوعی: اما ما از دشمنان خود می‌ترسیم؛ چرا که ترس از جان ما، درس‌های زیادی به ما می‌آموزد.
بسکه بدکار و جفا جو دیده‌ام
از بدیهای جهان ترسیده‌ایم
هوش مصنوعی: به دلیل دیدن این‌همه بدی و رفتارهای ناپسند، ما از بدی‌های موجود در جهان ترسیده‌ایم.
بره‌گان را ترس میباید ز گرگ
گردد از این درس، هر خردی بزرگ
هوش مصنوعی: بره‌ها باید از گرگ بترسند و این نکته را درک کنند که هر عاقل و خردمندی باید از این موضوع درس بزرگی بگیرد.
با عدوی خود، مرا خویشی نبود
دعوت تو جز بداندیشی نبود
هوش مصنوعی: من با دشمن خود هیچ نزدیکی ندارم و دعوت تو جز نشان دادن بداندیشی نبود.
تا بود پائی، چرا مانم ز راه
تا بود چشمی، چرا افتم به چاه
هوش مصنوعی: تا زمانی که راهی برای پیشرفت دارم، چرا باید از مسیر خارج شوم؟ و تا وقتی که توانایی دیدن دارم، چرا باید به دام بیفتم؟
گر بچنگ دام ایام اوفتم
به که با دست تو در دام اوفتم
هوش مصنوعی: اگر در دام روزگار بیفتم، بهتر است که در دام تو بیفتم.
گر بدیگ اندر، بسوزم زار زار
بهتر است آن شعله زین گرد و غبار
هوش مصنوعی: اگر در دیگ بسوزم و در عذاب باشم، بهتر است از اینکه در این گرد و غبار و سردرگمی بمانم.
تو برای صید ماهی آمدی
کی برای خیر خواهی آمدی
هوش مصنوعی: تو فقط برای قید کردن کارهای خودت آمده‌ای، نه اینکه به فکر دیگران و نیکی به آن‌ها باشی.
از تو نستانم نوا و برگ را
گر بچشم خویش بینم مرگ را
هوش مصنوعی: اگر از تو نوا و برگ را نخواهم، وقتی که مرگ را با چشمان خود ببینم، چه سودی دارد؟

خوانش ها

تیمارخوار به خوانش طوبی برزگر
شمارهٔ ۴۴ - تیمارخوار به خوانش عندلیب
شمارهٔ ۴۴ - تیمارخوار به خوانش فرهاد بشیریان

حاشیه ها

1393/03/07 19:06
فاطمی

سلام.شعراعتصامی شعرزندگیست.به نظرمی آیدازسعدی الهام گرفته است...

1399/11/11 23:02
ارادتمند

پروین اعتصامی، رابطه بین غرب و ایران را در ابیات این شعر تشبیه کرده است که در کتاب «تضاد غرب و شرق» فرامرز رفیع پور نیز به آن اشاره شده

1403/06/21 18:09
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)

این سیاست! همه داشته ها و نداشته هایِ مان را آلوده کرده است!

لطفا ادبیات که میراثِ بزرگانِ ماست را با این سیاست آلوده نکنید