گنجور

شمارهٔ ۴۳ - تیره‌بخت

دختری خرد، شکایت سر کرد
که مرا حادثه بی مادر کرد
دیگری آمد و در خانه نشست
صحبت از رسم و ره دیگر کرد
موزهٔ سرخ مرا دور فکند
جامهٔ مادر من در بر کرد
یاره و طوق زر من بفروخت
خود گلوبند ز سیم و زر کرد
سوخت انگشت من از آتش و آب
او بانگشت خود انگشتر کرد
دختر خویش به مکتب بسپرد
نام من، کودن و بی مشعر کرد
بسخن گفتن من خرده گرفت
روز و شب در دل من نشتر کرد
هر چه من خسته و کاهیده شدم
او جفا و ستم افزونتر کرد
اشک خونین مرا دید و همی
خنده‌ها با پسر و دختر کرد
هر دو را دوش بمهمانی برد
هر دو را غرق زر و زیور کرد
آن گلوبند گهر را چون دید
دیده در دامن من گوهر کرد
نزد من دختر خود را بوسید
بوسه‌اش کار دو صد خنجر کرد
عیب من گفت همی نزد پدر
عیب جوئیش مرا مضطر کرد
همه ناراستی و تهمت بود
هر گواهی که در این محضر کرد
هر که بد کرد، بداندیش سپهر
کار او از همه کس بهتر کرد
تا نبیند پدرم روی مرا
دست بگرفت و بکوی اندر کرد
شب بجاروب و رفویم بگماشت
روزم آوارهٔ بام و در کرد
پدر از درد من آگاه نشد
هر چه او گفت ز من، باور کرد
چرخ را عادت دیرین این بود
که به افتاده، نظر کمتر کرد
مادرم مرد و مرا در یم دهر
چو یکی کشتی بی لنگر کرد
آسمان، خرمن امید مرا
ز یکی صاعقه خاکستر کرد
چه حکایت کنم از ساقی بخت
که چو خونابه درین ساغر کرد
مادرم بال و پرم بود و شکست
مرغ، پرواز ببال و پر کرد
من، سیه روز نبودم ز ازل
هر چه کرد، این فلک اخضر کرد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دختری خرد، شکایت سر کرد
که مرا حادثه بی مادر کرد
هوش مصنوعی: دختری با درک و فهم، از وضعیتی شکایت کرد که او را بدون مادر گذاشته است.
دیگری آمد و در خانه نشست
صحبت از رسم و ره دیگر کرد
هوش مصنوعی: دیگری به خانه آمد و شروع به صحبت درباره روش‌ها و آداب جدید کرد.
موزهٔ سرخ مرا دور فکند
جامهٔ مادر من در بر کرد
کفش سرخ مرا به دور انداخت و جامه مادرم را بر تن کرد.
یاره و طوق زر من بفروخت
خود گلوبند ز سیم و زر کرد
هوش مصنوعی: دوست با ارزش من، زینت‌های خود را برای خریدن طوقی از طلا فروخت و به جای آن، خود را با زنجیری از نقره و طلا آراسته کرد.
سوخت انگشت من از آتش و آب
او بانگشت خود انگشتر کرد
هوش مصنوعی: انگشت من به خاطر آتش و آب او سوزانده شد، اما او با انگشت خود آن را به انگشتر تبدیل کرد.
دختر خویش به مکتب بسپرد
نام من، کودن و بی مشعر کرد
هوش مصنوعی: دخترم را به مدرسه سپردم و نام من را بی‌فکر و نادان به او گفتم.
بسخن گفتن من خرده گرفت
روز و شب در دل من نشتر کرد
هوش مصنوعی: من هر روز و شب صحبت کردنم را زیر سوال می‌برد و مثل تیغی در دل من فرو می‌رفت.
هر چه من خسته و کاهیده شدم
او جفا و ستم افزونتر کرد
هوش مصنوعی: هرچقدر من خسته و ناتوان شدم، او به بدی و ظلمش بیشتر ادامه داد.
اشک خونین مرا دید و همی
خنده‌ها با پسر و دختر کرد
هوش مصنوعی: او اشک‌های دردناک مرا دید و با پسر و دخترش خنده و شادی کرد.
هر دو را دوش بمهمانی برد
هر دو را غرق زر و زیور کرد
هوش مصنوعی: دوش به مهمانی، هر دو نفر را برد و آنها را در تزئینات و زرق و برق غرق کرد.
آن گلوبند گهر را چون دید
دیده در دامن من گوهر کرد
هوش مصنوعی: زمانی که آن زنجیر زیبا را دید، چشم‌هایش را به دامن من دوخت و گوهری در آن قرار داد.
نزد من دختر خود را بوسید
بوسه‌اش کار دو صد خنجر کرد
هوش مصنوعی: دخترش را پیش من بوسید و آن بوسه به اندازه‌ی دو صد خنجر تاثیر گذاشت.
عیب من گفت همی نزد پدر
عیب جوئیش مرا مضطر کرد
هوش مصنوعی: مرا در حضور پدر عیب‌های خود را گفت و به این دلیل ناچار شدم که عیب‌هایم را بپذیرم.
همه ناراستی و تهمت بود
هر گواهی که در این محضر کرد
هوش مصنوعی: هر شهادتی که در این جلسه ارائه شد، نه راست و درست بود و نه قابل اعتماد، بلکه همگی نادرست و حاکی از تهمت بودند.
هر که بد کرد، بداندیش سپهر
کار او از همه کس بهتر کرد
هوش مصنوعی: هر کسی که کار بدی کرد، باید بداند که سرنوشت و زمانه، نسبت به او بیشتر از دیگران او را مجازات خواهد کرد.
تا نبیند پدرم روی مرا
دست بگرفت و بکوی اندر کرد
هوش مصنوعی: پدرم زمانی که روی مرا نبیند، دست مرا گرفت و به کوچه برد.
شب بجاروب و رفویم بگماشت
روزم آوارهٔ بام و در کرد
هوش مصنوعی: شب با دقت و تلاش خود را سامان دادم و در روز، آواره و بی‌خانمان به این طرف و آن طرف می‌روم.
پدر از درد من آگاه نشد
هر چه او گفت ز من، باور کرد
هوش مصنوعی: پدر از مشکلات من خبر نداشت و هر چه درباره من گفت، آن را قبول کرد.
چرخ را عادت دیرین این بود
که به افتاده، نظر کمتر کرد
هوش مصنوعی: چرخ زمان همیشه به این شکل بوده که کمتر به کسانی که به پایین افتاده‌اند توجه کند.
مادرم مرد و مرا در یم دهر
چو یکی کشتی بی لنگر کرد
هوش مصنوعی: مادرم از دنیا رفت و من را در این دریای زندگی مانند یک کشتی بی ناجی رها کرد.
آسمان، خرمن امید مرا
ز یکی صاعقه خاکستر کرد
هوش مصنوعی: آسمان با یک صاعقه، تمامی امیدها و آرزوهایم را به خاکستر تبدیل کرد.
چه حکایت کنم از ساقی بخت
که چو خونابه درین ساغر کرد
هوش مصنوعی: ساقی بخت داستانی دارد که مانند خونی شور و تلخ در این جام نمایان شده است.
مادرم بال و پرم بود و شکست
مرغ، پرواز ببال و پر کرد
هوش مصنوعی: مادرم همچون بال و پر من بود، اما زمانی که من مجبور شدم پرواز کنم، این بال و پر شکسته شد و نتوانستم به پرواز ادامه دهم.
من، سیه روز نبودم ز ازل
هر چه کرد، این فلک اخضر کرد
هوش مصنوعی: من از بدبختی و سیه‌روزی نبودم، بلکه هر چیزی که این آسمان سبز برایم رقم زد، نتیجه‌ی اراده‌اش بود.

خوانش ها

شمارهٔ ۴۳ - تیره‌بخت به خوانش عندلیب
تیره‌بخت به خوانش طوبی برزگر
شمارهٔ ۴۳ - تیره‌بخت به خوانش فرهاد بشیریان

حاشیه ها

1389/11/05 10:02
علی مختاری

با سلام . اگر دوستی هست که مصداق این شعر باشد ؛ دوست دارم سرگذشت خودرا حاشیه نویسی کند تا باعث عبرت دیگران شود وخدای ناکرده یتیمهای شهر ما دچار چنین مشکلاتی نشوند. باتشکر

1400/05/04 18:08
ملیکا رضایی

امید که هیچ کودکی و نوجوانی و در کل هیچ فرزندی این مشکلات را نبیند ...فکر نکنم کسی بتواند ابنن خاطرات آزرده کننده را حاشیه کند ،ولی هستند اطراف مان بسیار ،که اینگونه باشند ...

 

شعر به شیرینی تمام ،و به بهترین شکل ممکن توصیف کرده ...من که با این شعر اشک ریختم ... .

درود ...

1393/12/24 13:02
درسا مرادی

با سلام خدمت شما، میخواهم بدونم معنی بیت (به سخن گفتن من....)چیست؟ با تشکر

1393/12/24 19:02
merce

جناب درسا مرادی عزیز
بسخن گفتن من خرده گرفت
روز و شب در دل من نشتر کرد
یعنی اگر حرفی من می زدم از من ایراد می گرفت با این کارش
انگار که به دل من شب و روز سوزن فرو می کرد
با احترام

1399/10/28 16:12
یسنا

چرخ را عادت دیرین این بود
که به افتاده، نظر کمتر کرد.....
چه واقعیت تلخی....

1401/07/20 18:10
مجتبی

چنان این اشعار درد و سوز دارد که گویی بانو اعتصامی خود این تلخی ها را تجربه کرده!!
روحت شاد و یادت گرامی....

1401/10/01 16:01
بیگانه

واقعا این شعر درد و سوز زیادی دارد 

1402/04/22 04:06
الیاس سپهر

آسمان، خرمن امید مرا

 

ز یکی صاعقه خاکستر کرد

مادر یعنی امید یعنی اولین وطن تا وقتی هست و آخرین تبعید گاه وقتی که نیست 

 

 

1402/07/21 12:10
عباس صادقی

واقعاً زیبا درد این گروه از جامعه رو بیان کردند. 

1403/06/10 16:09
am

اینکه خاک سیهش بالین است

احتر چرخ ادب پروین است

حتما پیشنهاد میکنم  زندگی نامه ای این بانوی بزرگ را مطالعه کنید

اونوقت متوجه میشید چرا شعراش همیشه بر دل مینشیند

1403/06/21 18:09
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)

مادرم مُرد و  مرا  در یَمِ دَهر

چو یکی  کشتیِ بی لنگر کرد

 

آسمان،  خرمنِ  امیّدِ  مرا

زِ یکی صاعقه خاکستر کرد

 

مادرم بال و پرم بود و شکست

مرغ،  پرواز  به بال  و  پر  کرد