شمارهٔ ۴۲ - تیر و کمان
گفت تیری با کمان، روز نبرد
کاین ستمکاری تو کردی، کس نکرد
تیرها بودت قرین، ای بوالهوس
در فکندی جمله را در یک نفس
ما ز بیداد تو سرگردان شدیم
همچو کاه اندر هوا رقصان شدیم
خوش بکار دوستان پرداختی
بر گرفتی یک یک و انداختی
من دمی چند است کاینجا ماندهام
دیگران رفتند و تنها ماندهام
بیم آن دارم کازین جور و عناد
بر من افتد آنچه بر آنان فتاد
ترسم آخر بگذرد بر جان من
آنچه بگذشتست بر یاران من
زان همی لرزد دل من در نهان
که در اندازی مرا هم ناگهان
از تو میخواهم که با من خو کنی
بعد ازین کردار خود نیکو کنی
زان گروه رفته نشماری مرا
مهربان باشی، نگهداری مرا
به که ما با یکدگر باشیم دوست
پارگی خرد است و امید رفوست
یکدل ار گردیم در سود و زیان
این شکایتها نیاید در میان
گر تو از کردار بد باشی بری
کس نخواهد با تو کردن بدسری
گر بیک پیمان، وفا بینم ز تو
یک نفس، آزرده ننشینم ز تو
گفت با تیر از سر مهر، آن کمان
در کمان، کی تیر ماند جاودان
شد کمان را پیشه، تیر انداختن
تیر را شد چاره با وی ساختن
تیر، یکدم در کمان دارد درنگ
این نصیحت بشنو، ای تیر خدنگ
ما جز این یک ره، رهی نشناختیم
هر که ما را تیر داد، انداختیم
کیست کاز جور قضا آواره نیست
تیر گشتی، از کمانت چاره نیست
عادت ما این بود، بر ما مگیر
نه کمان آسایشی دارد، نه تیر
درزی ایام را اندازه نیست
جور و بد کاریش، کاری تازه نیست
چون ترا سر گشتگی تقدیر شد
بایدت رفت، ار چه رفتن دیر شد
زین مکان، آخر تو هم بیرون روی
کس چه میداند کجا یا چون روی
از من آن تیری که میگردد جدا
من چه میدانم که رقصد در هوا
آگهم کاز بند من بیرون نشست
من چه میدانم که اندر خون نشست
تیر گشتن در کمان آسمان
بهر افتادن شد، این معنی بدان
این کمان را تیر، مردم گشتهاند
سر کار اینست، زان سر گشتهاند
چرخ و انجم، هستی ما میبرند
ما نمیبینیم و ما را میبرند
ره نمیپرسیم، اما میرویم
تا که نیروئیست در پا، میرویم
کاش روزی زین ره دور و دراز
باز گشتن میتوانستیم باز
کاش آن فرصت که پیش از ما شتافت
میتوانستیم آنرا باز یافت
دیدهٔ دل کاشکی بیدار بود
تا کمند دزد بر دیوار بود
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گفت تیری با کمان، روز نبرد
کاین ستمکاری تو کردی، کس نکرد
هوش مصنوعی: گفت تیر پرتاب میشود با کمان، در روز جنگ، که تنها تو این ظلم را انجام دادی و هیچ کس دیگری این کار را نکرده است.
تیرها بودت قرین، ای بوالهوس
در فکندی جمله را در یک نفس
هوش مصنوعی: ای دل دیوانه، تیرها همچون یکدیگر به تو وابستهاند و تو همه چیز را در یک لحظه به باد میدهی.
ما ز بیداد تو سرگردان شدیم
همچو کاه اندر هوا رقصان شدیم
هوش مصنوعی: ما به خاطر ظلم و ستم تو در حالتی آشفته و بیقرار به سر میبریم، مانند کاهی که در هوا در حال رقصیدن است.
خوش بکار دوستان پرداختی
بر گرفتی یک یک و انداختی
هوش مصنوعی: اگر به دوستانت خوبی کردهباشی، همان خوبیها به تو برمیگردد و در نهایت، خودت را از مهربانیها وزحماتی که برای آنها کشیدهای آزاد نمیکنی.
من دمی چند است کاینجا ماندهام
دیگران رفتند و تنها ماندهام
هوش مصنوعی: من مدت کوتاهی است که در اینجا ماندهام، در حالی که دیگران رفتهاند و من تنها شدهام.
بیم آن دارم کازین جور و عناد
بر من افتد آنچه بر آنان فتاد
هوش مصنوعی: ترس من از این است که به خاطر دشمنی و بدخواهی، سرنوشتی مشابه آنان که پیش از من دچار آسیب و مشکل شدند، برای من نیز پیش بیاید.
ترسم آخر بگذرد بر جان من
آنچه بگذشتست بر یاران من
هوش مصنوعی: میترسم آنچه بر دوستانم گذشته، در نهایت بر جان من نیز اتفاق بیفتد.
زان همی لرزد دل من در نهان
که در اندازی مرا هم ناگهان
هوش مصنوعی: دل من به طور پنهانی میلرزد، زیرا ناگهان احساس میکنم که تو مرا به آزمایش میگذاری.
از تو میخواهم که با من خو کنی
بعد ازین کردار خود نیکو کنی
هوش مصنوعی: از تو میخواهم که بعد از این با من مهربان باشی و رفتار خوب و شایستهای داشته باشی.
زان گروه رفته نشماری مرا
مهربان باشی، نگهداری مرا
هوش مصنوعی: از آن جمعی که رفتهاند، مرا فراموش نکن و با محبت و نیکوکاری از من مراقبت کن.
به که ما با یکدگر باشیم دوست
پارگی خرد است و امید رفوست
هوش مصنوعی: بهتر است که ما با هم دوست باشیم؛ زیرا هرگونه جدایی و فاصله، تنها موجب خردشدن دلهاست و امیدواریم که بتوانیم این مشکلات را برطرف کنیم.
یکدل ار گردیم در سود و زیان
این شکایتها نیاید در میان
هوش مصنوعی: اگر در برابر خوشیها و ناخوشیهای زندگی یکدل و همنظر باشیم، دیگر از شکایت و نارضایتی خبری نخواهد بود.
گر تو از کردار بد باشی بری
کس نخواهد با تو کردن بدسری
هوش مصنوعی: اگر تو اخلاق نیکی نداشته باشی، هیچکس تمایلی به بد رفتاری با تو نخواهد داشت.
گر بیک پیمان، وفا بینم ز تو
یک نفس، آزرده ننشینم ز تو
هوش مصنوعی: اگر یک بار از تو وفا ببینم، حتی برای یک لحظه، هرگز از تو آزردهخاطر نخواهم شد.
گفت با تیر از سر مهر، آن کمان
در کمان، کی تیر ماند جاودان
هوش مصنوعی: گفت: با تیر محبت از روی عشق و دوستی، وقتی که کمان قوس دارد، آیا تیر همیشه در جا میماند؟
شد کمان را پیشه، تیر انداختن
تیر را شد چاره با وی ساختن
هوش مصنوعی: کمان به کار تیر انداختن مشغول شد و تیر نیز با او همراهی کرد تا در کنار هم به هدف برسند.
تیر، یکدم در کمان دارد درنگ
این نصیحت بشنو، ای تیر خدنگ
هوش مصنوعی: تیر برای یک لحظه در کمان میماند، این را در نظر بگیر و به این نصیحت گوش کن، ای تیر تیز و برنده.
ما جز این یک ره، رهی نشناختیم
هر که ما را تیر داد، انداختیم
هوش مصنوعی: ما تنها یک راه را میشناسیم و آن این است که هر کس به ما آسیب رسانده، ما او را از خود دور کردهایم.
کیست کاز جور قضا آواره نیست
تیر گشتی، از کمانت چاره نیست
هوش مصنوعی: کیست که از سرنوشت بد بینصیب است؟ تو در تیراندازی ناگزیر از تیر کمانت میخوری و راهی برای فرار نداری.
عادت ما این بود، بر ما مگیر
نه کمان آسایشی دارد، نه تیر
هوش مصنوعی: ما عادت کردهایم که از کسی چیزی نگیریم، چون نه آرامشی به همراه دارد و نه تاثیری در زندگی میگذارد.
درزی ایام را اندازه نیست
جور و بد کاریش، کاری تازه نیست
هوش مصنوعی: نمیتوان به اندازه زمان، از سختیها و بدیها شکایت کرد، زیرا مشکلات جدیدی همواره وجود دارند و زندگی همواره با چالشها همراه است.
چون ترا سر گشتگی تقدیر شد
بایدت رفت، ار چه رفتن دیر شد
هوش مصنوعی: زمانی که سرنوشت تو رقم خورده است، باید بروی، هرچند که رفتن دیر شده باشد.
زین مکان، آخر تو هم بیرون روی
کس چه میداند کجا یا چون روی
هوش مصنوعی: از این مکان، تو هم روزی بیرون میروی. هیچکس نمیداند که به کجا میروی یا چطور باید بری.
از من آن تیری که میگردد جدا
من چه میدانم که رقصد در هوا
هوش مصنوعی: من نمیدانم آن تیر چه وقتی و چگونه به پرواز در میآید و در آسمان میرقصد، اما آنچه که از من جدا میشود، تنها یک تیر است.
آگهم کاز بند من بیرون نشست
من چه میدانم که اندر خون نشست
هوش مصنوعی: من از چیزی که باعث رهاییام شده اطلاع ندارم و نمیدانم که آیا این رهایی به هزینهی جانم تمام شده یا نه.
تیر گشتن در کمان آسمان
بهر افتادن شد، این معنی بدان
هوش مصنوعی: تیر در کمان آسمان آماده شده است تا به زمین بیفتد، این نکته را مد نظر داشته باش.
این کمان را تیر، مردم گشتهاند
سر کار اینست، زان سر گشتهاند
هوش مصنوعی: این کمان و تیر باعث شدهاند که مردم در گرفتاری و چالش قرار بگیرند و به همین خاطر به بیراهه رفتهاند.
چرخ و انجم، هستی ما میبرند
ما نمیبینیم و ما را میبرند
هوش مصنوعی: جهان و ستارگان زندگی ما را به حرکت میآورند، اما ما این حرکت را نمیبینیم و در واقع داریم به سوی مقصدی میرویم.
ره نمیپرسیم، اما میرویم
تا که نیروئیست در پا، میرویم
هوش مصنوعی: ما از کسی دربارهی مسیر نمیپرسیم، اما همچنان حرکت میکنیم، تا زمانی که نیرویی در پاهایمان وجود دارد، به راهپیمایی ادامه میدهیم.
کاش روزی زین ره دور و دراز
باز گشتن میتوانستیم باز
هوش مصنوعی: ای کاش بتوانیم روزی از این راه طولانی و سخت، به عقب برگردیم و به جایی که بودیم برگردیم.
کاش آن فرصت که پیش از ما شتافت
میتوانستیم آنرا باز یافت
هوش مصنوعی: ای کاش میتوانستیم فرصتی را که از دست دادیم دوباره به دست آوریم.
دیدهٔ دل کاشکی بیدار بود
تا کمند دزد بر دیوار بود
هوش مصنوعی: کاش چشمان دل بیدار بودند تا دزدی به راحتی نتواند به دیوار نفوذ کند.
حاشیه ها
1391/02/25 19:04
ناشناس
متن شعر با دیوان پروین متفاوت است در بعضی از اببیات