گنجور

شمارهٔ ۳۹ - توانا و ناتوان

در دست بانوئی، به نخی گفت سوزنی
کای هرزه‌گرد بی سر و بی پا چه می‌کنی
ما میرویم تا که بدوزیم پاره‌ای
هر جا که میرسیم، تو با ما چه می‌کنی
خندید نخ که ما همه جا با تو همرهیم
بنگر به روز تجربه تنها چه می‌کنی
هر پارگی به همت من میشود درست
پنهان چنین حکایت پیدا چه می‌کنی
در راه خویشتن، اثر پای ما ببین
ما را ز خط خویش، مجزا چه می‌کنی
تو پایبند ظاهر کار خودی و بس
پرسندت ار ز مقصد و معنی، چه می‌کنی
گر یک شبی ز چشم تو خود را نهان کنیم
چون روز روشن است که فردا چه می‌کنی
جایی که هست سوزن و آماده نیست نخ
با این گزاف و لاف، در آنجا چه می‌کنی
خودبین چنان شدی که ندیدی مرا بچشم
پیش هزار دیدهٔ بینا چه می‌کنی
پندار، من ضعیفم و ناچیز و ناتوان
بی اتحاد من، تو توانا چه می‌کنی

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

توانا و ناتوان به خوانش طوبی برزگر
شمارهٔ ۳۹ - توانا و ناتوان به خوانش عندلیب
شمارهٔ ۳۹ - توانا و ناتوان به خوانش فرهاد بشیریان

حاشیه ها

1390/09/14 10:12
mehrdad

khili ziba bod

1393/07/15 22:10

مناظره های پروین همه زیبا و پندآموز هستند از جمله این مناظره بین نخ و سوزن. روحش شاد.

1395/08/05 05:11
غلامضا حسن پور

مناظره پروین همگی درعین زیبائی پند اموزند زمان ومکان نمیشناسد درهرزمان وهرمکان هر مدیر مسئول استاد معلم میتواند درک مطلب کرده سر لوحه کارخویش سازد

1401/06/26 17:08
مهدی روستانوحدانی

عالیه  والبته پند آموز

1403/06/21 13:09
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)

تو  پایبندِ  ظاهرِ  کارِ  خودی  و  بس!

پُرسَندَت ار زِ مقصد و معنی، چه می‌کنی?!