گنجور

شمارهٔ ۳۳ - پایمال آز

دید موری در رهی پیلی سترگ
گفت باید بود چون پیلان بزرگ
من چنین خرد و نزارم زان سبب
که نه روز آسایشی دارم، نه شب
بار بردم، کار کردم هر نفس
نه گرفتم مزد، نه گفتند بس
ره سپردم روزها و ماه‌ها
اوفتادم بارها در راه‌ها
خاک را کندیم با جان کندنی
ساختیم آرامگاه و مامنی
دانه آوردیم از جوی و جری
لانه پر کردیم با خشک و تری
خوی کردم با بد و نیک سپهر
نیکیم را بد شمرد آن سست مهر
فیل با این جثه دارد فیلبان
من بدین خردی، زبون آسمان
نان فیل آماده هر شام و سحر
آب و دان مور اندر جوی و جر
فیل را شد زین اطلس زیب پشت
بردباری، مور را افکند و کشت
فیل می‌بالد به خرطوم دراز
مور می‌سوزد برای برگ و ساز
کارم از پرهیزکاری به نشد
جز به نان حرص، کس فربه نشد
اوفتادستیم زیر چرخ جور
بر سر ما میزند این چرخ دور
آسیای دهر را چون گندمیم
گرچه پیدائیم، پنهان و گمیم
به کزین پس ترک گویم لانه را
بهر موران واگذارم دانه را
از چه گیتی کرد بر من کار تنگ
از چه رو در راه من افکند سنگ
باید این سنگ از میان برداشتن
راه روشن در برابر داشتن
من از این ساعت شدم پیل دمان
نیست اینجا جای پیل و پیلبان
لانهٔ موران کجا و پیل مست
باید اندر خانهٔ دیگر نشست
حامی زور است چرخ زورمند
زورمندم من! نترسم از گزند
بعد از این بازست ما را چشم و گوش
کم نخواهد داد چرخ کم فروش
فیل گفت این راه مشکل واگذار
کار خود میکن، ترا با ما چکار
گر شوی یک لحظه با من همسفر
هم در آن یک لحظه پیش آید خطر
گر بیائی یک سفر ما را ز پی
در سر و ساقت نه رگ ماند، نه پی
من بهر گامی که بنهادم بخاک
صد هزاران چون ترا کردم هلاک
من چه میدانم ملخ یا مور بود
هر چه بود، از آتش ما گشت دود
همعنان من شدن، کار تو نیست
توشهٔ این راه در بار تو نیست
در خیال آنکه کاری میکنی
خویش را گرد و غباری میکنی
ضعف خود گر سنجی و نیروی من
نگروی تا پای داری سوی من
لانه نزدیک است، از من دور شو
پیلی از موران نیاید، مور شو
حلقه بهر دام خودبینی مساز
آنچه بردستی، بنادانی مباز
من نمی‌بینم ترا در زیر پای
تا توانی زیر پای من میای
فیل را آن مور از دنبال رفت
هر که رفت از ره، بدین منوال رفت
ناگهان افتاد زیر پای پیل
هم کثیر از دست داد و هم قلیل
روح بی پندار، زر بی غش است
آتشست این خودپسندی، آتش است
پنبهٔ این شعلهٔ سوزان شدیم
آتش پندار را دامان زدیم
جملگی همسایهٔ این اخگریم
پیش از آن کآبی رسد خاکستریم
حاصلی کش آبیار، اهریمنست
سوزد ار یک خوشه، گر صد خرمنست
بار هر کس، در خور یارای اوست
موزهٔ هر کس برای پای اوست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دید موری در رهی پیلی سترگ
گفت باید بود چون پیلان بزرگ
هوش مصنوعی: موری در راه پیلی بزرگ را دید و گفت: باید من هم مانند این فیل بزرگ باشم.
من چنین خرد و نزارم زان سبب
که نه روز آسایشی دارم، نه شب
هوش مصنوعی: من به این خاطر ضعیف و ناتوان هستم که نه در روز آرامشی دارم و نه در شب.
بار بردم، کار کردم هر نفس
نه گرفتم مزد، نه گفتند بس
هوش مصنوعی: بار سنگینی را بر دوش کشیدم و هر لحظه تلاش کردم، نه مزد و پاداشی دریافت کردم و نه کسی گفت که بس است و کافی است.
ره سپردم روزها و ماه‌ها
اوفتادم بارها در راه‌ها
هوش مصنوعی: مدت زیادی را در سفر بودم و بارها در راه دچار مشکل و سختی شدم.
خاک را کندیم با جان کندنی
ساختیم آرامگاه و مامنی
هوش مصنوعی: با تلاش و زحمتی که به خرج دادیم، از زمین مکانی آرام و امن برای استراحت و سکونت فراهم کردیم.
دانه آوردیم از جوی و جری
لانه پر کردیم با خشک و تری
هوش مصنوعی: ما دانه‌ای از جوی برداشتیم و با کمی رطوبت و خشکی، لانه‌ای را پر کردیم.
خوی کردم با بد و نیک سپهر
نیکیم را بد شمرد آن سست مهر
هوش مصنوعی: من با خوب و بد روزگار آشنا شدم، اما سرنوشت نیک من را کم‌ارزش شمرد.
فیل با این جثه دارد فیلبان
من بدین خردی، زبون آسمان
هوش مصنوعی: فیل با این اندازه بزرگش، در مقابل فیلبان من که از نظر فهم و دانش کوچک است، مانند موجودی ناتوان و ضعیف است که بر آسمان سرعشق ورزد.
نان فیل آماده هر شام و سحر
آب و دان مور اندر جوی و جر
هوش مصنوعی: در هر شب و صبح، نان فیل آماده است و آب و دانه‌ی مور در جوی و نهر وجود دارد.
فیل را شد زین اطلس زیب پشت
بردباری، مور را افکند و کشت
هوش مصنوعی: فیل با زیبایی و شکوه خود بر پشت بردباری نشسته و مور را به راحتی به زیر افکند و از بین برد.
فیل می‌بالد به خرطوم دراز
مور می‌سوزد برای برگ و ساز
هوش مصنوعی: فیل به خاطر قد و قامت بزرگش به خود می‌بالد، در حالی که مورچگان به خاطر کوچکیشان، برای به دست آوردن یک برگ یا ساز کوچک، سخت تلاش می‌کنند.
کارم از پرهیزکاری به نشد
جز به نان حرص، کس فربه نشد
هوش مصنوعی: من به خاطر پرهیزکاری‌ام به نتیجه‌ای نرسیدم جز اینکه با حرص و طمع نان به دست آورم، هیچ کس با این کارها چاق و فربه نشد.
اوفتادستیم زیر چرخ جور
بر سر ما میزند این چرخ دور
هوش مصنوعی: ما تحت تأثیر تقدیر و سرنوشت قرار گرفته‌ایم و این چرخ زمان به ظلم و ستم بر ما ادامه می‌دهد.
آسیای دهر را چون گندمیم
گرچه پیدائیم، پنهان و گمیم
هوش مصنوعی: زندگی ما مانند آردی است که در آسیاب زمان پخته می‌شود. اگرچه در این دنیا دیده می‌شویم، اما در حقیقت وجودمان مخفی و ناشناخته است.
به کزین پس ترک گویم لانه را
بهر موران واگذارم دانه را
هوش مصنوعی: از این به بعد، من دیگر از لانه‌ی خود خارج نمی‌شوم و دانه‌هایم را برای مورچه‌ها می‌گذارم.
از چه گیتی کرد بر من کار تنگ
از چه رو در راه من افکند سنگ
هوش مصنوعی: چرا دنیا بر من سختی می‌آورد؟ چرا در مسیر من موانع و مشکلات ایجاد می‌کند؟
باید این سنگ از میان برداشتن
راه روشن در برابر داشتن
هوش مصنوعی: باید این مانع را کنار بزنیم تا راه روشن و روشنی برای آینده‌امان فراهم شود.
من از این ساعت شدم پیل دمان
نیست اینجا جای پیل و پیلبان
هوش مصنوعی: از این لحظه به بعد من قوی و نیرومند هستم، دیگر اینجا جای قدرت و زور نیست.
لانهٔ موران کجا و پیل مست
باید اندر خانهٔ دیگر نشست
هوش مصنوعی: لانه‌ی مورچگان جایی برای یک فیل مست نیست؛ او باید در جای دیگری استراحت کند.
حامی زور است چرخ زورمند
زورمندم من! نترسم از گزند
هوش مصنوعی: من تحت حمایت نیروی قوی آسمان هستم و به همین خاطر از خطرها نمی‌ترسم.
بعد از این بازست ما را چشم و گوش
کم نخواهد داد چرخ کم فروش
هوش مصنوعی: از این به بعد، دیگر چشم و گوش ما از دنیا محروم نخواهد ماند و این روزگار هم به ما چیزی نخواهد فروخت.
فیل گفت این راه مشکل واگذار
کار خود میکن، ترا با ما چکار
هوش مصنوعی: فیل گفت این مسیر دشوار است، تو بهتر است کار خودت را انجام بده و به ما مربوط نیستی.
گر شوی یک لحظه با من همسفر
هم در آن یک لحظه پیش آید خطر
هوش مصنوعی: اگر فقط یک لحظه با من همراه شوی، ممکن است در همان لحظه خطراتی پیش بیاید.
گر بیائی یک سفر ما را ز پی
در سر و ساقت نه رگ ماند، نه پی
هوش مصنوعی: اگر تو به سفر ما بیایی، همه چیز به هم می‌ریزد؛ نه اثری از سر می‌ماند و نه از بدن.
من بهر گامی که بنهادم بخاک
صد هزاران چون ترا کردم هلاک
هوش مصنوعی: هر گامی که برداشتم و به زمین گذاشتم، به قیمت نابودی صدها هزار انسان چون تو تمام شد.
من چه میدانم ملخ یا مور بود
هر چه بود، از آتش ما گشت دود
هوش مصنوعی: من نمی‌دانم آیا ملخ بود یا مور، ولی هرچه بود، به خاطر آتش ما تبدیل به دود شد.
همعنان من شدن، کار تو نیست
توشهٔ این راه در بار تو نیست
هوش مصنوعی: همه مانند من شدن، کار تو نیست؛ وسایل و ابزار این مسیر، به تو مربوط نمی‌شود.
در خیال آنکه کاری میکنی
خویش را گرد و غباری میکنی
هوش مصنوعی: وقتی در فکر انجام دادن کاری هستی، خودت را درگیر مشکلات و شلوغی‌ها می‌کنی.
ضعف خود گر سنجی و نیروی من
نگروی تا پای داری سوی من
هوش مصنوعی: اگر ضعف خود را بسنجی و قدرت من را نادیده بگیری، تا زمانی که توانایی ایستادن داری، به سوی من بیا.
لانه نزدیک است، از من دور شو
پیلی از موران نیاید، مور شو
هوش مصنوعی: لانه در نزدیکی قرار دارد، بنابراین از من فاصله بگیر. فایده‌ای از موجودی بزرگ مانند فیل برای تو که مانند مور هستی نخواهد بود، پس سعی کن به اندازه خودت عمل کنی.
حلقه بهر دام خودبینی مساز
آنچه بردستی، بنادانی مباز
هوش مصنوعی: به خودت مغرور نشو و طعمه‌ای برای خودبینی نکن. آنچه را که به دست آورده‌ای، به خاطر نادانی‌ات از دست نده.
من نمی‌بینم ترا در زیر پای
تا توانی زیر پای من میای
هوش مصنوعی: من تو را زیر پا نمی‌بینم، اما تا زمانی که توان داری، زیر پای من خواهی آمد.
فیل را آن مور از دنبال رفت
هر که رفت از ره، بدین منوال رفت
هوش مصنوعی: مورچگان کوچک هر یک به طریق خاص خود به دنبال فیل می‌روند، اما در واقع هر کسی که راهی را در پیش می‌گیرد، باید به شیوه خودش برود.
ناگهان افتاد زیر پای پیل
هم کثیر از دست داد و هم قلیل
هوش مصنوعی: ناگهان زیر پاهای فیل افتاد و هم چیزهای زیادی از دست داد و هم چیزهای کمی.
روح بی پندار، زر بی غش است
آتشست این خودپسندی، آتش است
هوش مصنوعی: روحی که بی‌پندار و خالی از خودخواهی باشد، مانند طلايی خالص و بدون ناخالصی است. خودپسندی و خودخواهی، چون آتش می‌سوزاند و ویرانگر است.
پنبهٔ این شعلهٔ سوزان شدیم
آتش پندار را دامان زدیم
هوش مصنوعی: ما مانند پنبه در برابر این شعلهٔ سوزان هستیم و به اطراف خود آتش اندیشه را منتقل کرده‌ایم.
جملگی همسایهٔ این اخگریم
پیش از آن کآبی رسد خاکستریم
هوش مصنوعی: ما همه همسایهٔ این آتشیم، قبل از اینکه آب برسد و ما تبدیل به خاکستر شویم.
حاصلی کش آبیار، اهریمنست
سوزد ار یک خوشه، گر صد خرمنست
هوش مصنوعی: اگر کشاورزی حاصل می‌آورد، باید مراقب باشد؛ زیرا ممکن است یک شیطان در کمین باشد که حتی اگر صد خوشه محصول داشته باشد، با سوزاندن یک خوشه، همه را نابود کند.
بار هر کس، در خور یارای اوست
موزهٔ هر کس برای پای اوست
هوش مصنوعی: هر فرد با توجه به توانایی و قدرتی که دارد، می‌تواند مسئولیت‌ها و مشکلات خود را تحمل کند. در حقیقت، توانایی هر شخص به او کمک می‌کند که بار زندگی‌اش را به دوش بکشد.

خوانش ها

پایمال آز به خوانش طوبی برزگر
شمارهٔ ۳۳ - پایمال آز به خوانش عندلیب
شمارهٔ ۳۳ - پایمال آز به خوانش فرهاد بشیریان

حاشیه ها

1403/06/21 03:09
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)

حاصلی کش آبیار، اهریمنست

مصرع بالا به چه معنی است?

1403/07/23 22:09
بابک چندم

حاصلی کَش آبیارِ اهریمنَست

کَش: که او/که آن