گنجور

شمارهٔ ۲۹ - بهای جوانی

خمید نرگس پژمرده‌ای ز اَنده و شرم
چو دید جلوهٔ گلهای بوستانی را
فِکند بر گلَ خودروی دیدهٔ امید
نهفته گفت بدو این غم نهانی را
که بر نکرده سر از خاک، در بسیط زمین
شدم نشانه، بلاهای آسمانی را
مرا به سفرهٔ خالی، زمانه مهمان کرد
ندیده چشم کس اینگونه میهمانی را
طبیب باد صبا را بگوی از ره مهر
که تا دوا کند این درد ناگهانی را
ز کاردانی دیروز من چه سود امروز
چو کار نیست، چه تاثیر کاردانی را
به چشم خیرهٔ اَیّام هر چه خیره شدم
ندید دیدهٔ من روی مهربانی را
من از صبا و چمن بَدگمان نمیگشتم
زمانه در دلم افکند بدگمانی را
چنان خوشند گُل و ارغوان که پنداری
خریده‌اند همه مُلک شادمانی را
شکستم و نشد آگاه باغبان قضا
نخوانده بود مگر درس باغبانی را
به من جوانی خود را به سیم و زر بفروش
که َزرّ و سیم کلید است کامرانی را
جواب داد که آئین روزگار اینست
بسی بلندی و پستی است زندگانی را
بکس نداد توانائی این سپهر بلند
که از پِیَش نفرستاد ناتوانی را
هنوز تازه رسیدی و اوستاد فَلک
نگفته بهر تو اَسرار باستانی را
در آن مکان که جوانی دمی و عمر، شبی است
به خیره میطلبی عمرِ جاودانی را
نهان به هر گل و هر سبزه‌ای دو صد معنی است
به جز زمانه نداند کس این معانی را
ز گنج وقت، نوائی ببر که شبرو دهر
به رایگان بَرَد این گنج رایگانی را
ز رنگِ سُرخِ گلِ ارغوان مشو دلتنگ
خزان سیه کُند آن روی ارغوانی را
گرانبهاست گل اندر چمن ولی مشتاب
بَدَل کنند به ارزانی این گرانی را
زمانه بر تن ریحان و لاله و نسرین
بسی دریده قباهای پرنیانی را
من و تو را ببرد دُزدِ چرخِ پیر، از آنک
ز دزد خواسته بودیم پاسبانی را
چمن چگونه رهد ز آفتِ دی و بهمن
صبا چه چاره کُند باد مهرگانی را
تو زَرّ و سیم نگهدار کاندرین بازار
به سیم و زر نخریده است کس جوانی را

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

بهای جوانی به خوانش طوبی برزگر
شمارهٔ ۲۹ - بهای جوانی به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1393/06/04 01:09
هدی

با سلام
در مصرع دوم از بیت دوازدهم بجای " بلندی " اشتباهآ " بلند " تایپ شده ونیز در مصرع اول از بیت شانزدهم صحیح این است : نهان به هر گل و هر سبزه ای دو صد معنی است.
لطفآ اصلاح بفرمایید.

1399/08/18 08:11
پوریا pooria_dp@yahoo.com

سلام
آدم مات و مبهوت میمونه که در چه عالم زیبایی سیر میکرده پروین اعتصامی بزرگ . این شعر زیبا بلکه بهتر بگویم این شراب ناب درجه یک آدم رو مست میکنه و ناخودآگاه وارد باغ شگفتی میکنه گویی هردم ازین باغ بری میرسد و تازه تازه جلوه های نو پدید می آید.
این شعر معاصر نیست به نظرم و تلفیق همان ادبیات و فلسفه کلاسیک غرب و شرقه.

1403/06/20 12:09
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)

به من جوانیِ خود را  به سیم و زر بفروش

که  زَرّ  و سیم   کلید است  کامرانی را

 

جواب داد: که آئین روزگار اینست

بسی بلندی و پستی است زندگانی را

 

در آن مکان که جوانی دَمیّ و عُمر  شبی است

به خیره میطلبی  عمرِ جاودانی را

 

من و تو را بِبرد دُزدِ چرخِ پیر، از آنک

زِ  دزد  خواسته  بودیم  پاسبانی  را

 

تو  زَرّ و سیم  نگهدار  کاندرین بازار

به سیم و زر نخریده است کس جوانی را

 

 مشهد/ ۲۰ سپتامبر ۲۰۲۴