برگردان به زبان ساده
بلبلی از جلوهٔ گل بی قرار
گشت طربناک بفصل بهار
هوش مصنوعی: بلبل به خاطر زیبایی گل بسیار هیجانزده و شاداب شده است و این خوشحالی او به فصل بهار مربوط میشود.
در چمن آمد غزلی نغز خواند
رقص کنان بال و پری برفشاند
هوش مصنوعی: در باغ، شعری زیبا بهطور شاداب خوانده شد و موجودی با بال و پرش، در حال رقص، زیباییاش را به نمایش گذاشت.
بیخود از این سوی بدانسو پرید
تا که بشاخ گل سرخ آرمید
هوش مصنوعی: بیدلیل از این سمت به آن سمت پرش کرد تا بر روی گل سرخ نشیند.
پهلوی جانان چو بیفکند رخت
مورچهای دید بپای درخت
هوش مصنوعی: زمانی که محبوب کنار خود را ترک کند، مانند مورچهای میبینیم که در پای درخت در حال حرکت است.
با همه هیچی، همه تدبیر و کار
با همه خردی، قدمش استوار
هوش مصنوعی: با وجود تمام بیپناهی و نبود امکانات، با همه تلاشها و تدابیر و با وجود کمحالی، او همچنان استوار و محکم قدم برمیدارد.
ز انده ایام نگردد زبون
رایت سعیش نشود واژگون
هوش مصنوعی: از ناراحتی و غم روزگار، پرچم حقانیت به زمین نمیافتد و تلاشهای او بیثمر نخواهد بود.
قصه نراند ز بتان چمن
پا ننهد جز بره خویشتن
هوش مصنوعی: داستانی که از معصومیت و زیبایی میگوید، تنها بر افرادی تأثیر میگذارد که در مسیری خاص و از پیش تعیینشده قدم میزنند و به خودشان بیندیشند.
مرغک دلداده بعجب و غرور
کرد یکی لحظه تماشای مور
هوش مصنوعی: پرندهای که عاشق شده است، در حیرت و خودپسندی به تماشای یک مور پرداخت و لحظهای را در این تماشا گذراند.
خنده کنان گفت که ای بیخبر
مور ندیدم چو تو کوته نظر
هوش مصنوعی: با لبخند گفت: ای کسی که نمیدانی، من هیچ مورچهای را مثل تو، که بینایش محدود است، ندیدهام.
روز نشاط است، گه کار نیست
وقت غم و توشهٔ انبار نیست
هوش مصنوعی: این روز، روز شادی و خوشحالی است و هیچ کار و دغدغهای وجود ندارد. وقت غم و اندوه نیست و نیازی به جمعآوری و ذخیرهسازی چیزها نیست.
همرهی طالع فیروزبین
دولت جان پرور نوروز بین
هوش مصنوعی: پیوند خوش شانسی و فرصتهای خوب، زندگی را برای ما روشن و دلنشین میکند و به ما حس شادی و تازگی میبخشد.
هان مکش این زحمت و مشکن کمر
هین بنشین، میشنو و مینگر
هوش مصنوعی: ای دوست، دیگر خودت را خسته نکن و این بار فشار به خود نیاور. بیا بنشین، گوش بده و ببین که چه میگویم.
نغمهٔ مرغان سحرخیز را
معجزهٔ ابر گهرریز را
هوش مصنوعی: صدای پرندگان صبحگاهی را مانند معجزهای از ابرهایی که جواهرات را باران میزنند، توصیف میکند.
مور بدو گفت بدینسان جواب
غافلی، ای عاشق بیصبر و تاب
هوش مصنوعی: مور به او گفت: «این گونه جواب میدهی، غافلی! ای عاشق، بیصبر و آرام.»
نغمهٔ مرغ سحری هفتهایست
قهقهٔ کبک دری هفتهایست
هوش مصنوعی: صدای زیبا و دلنشین پرنده سحرگاهی، یک هفته مثل خندهٔ خوش رنگ کبوتر کوهی است.
روز تو یکروز بپایان رسد
نوبت سرمای زمستان رسد
هوش مصنوعی: روزی خواهد رسید که فصل زمستان به پایان میرسد و بهار خواهد آمد.
همچو من ای دوست، سرائی بساز
جایگه توش و نوائی بساز
هوش مصنوعی: ای دوست، مانند من، جایی برای خود بساز و به آن صدا و زندهگی ببخش.
بر نشد از روزن کس، دود ما
نیست جز از مایهٔ ما، سود ما
هوش مصنوعی: هیچکس از این روزن بیرون نرفته است، هیچ دودی که از ما بلند میشود تنها ناشی از وجود خود ماست و سود ما نیز از ذات خودمان نشأت میگیرد.
ساختهام بام و در و خانهای
تا نروم بر در بیگانهای
هوش مصنوعی: من خانهای ساختهام با در و بامی، تا دیگر نیازی نباشد به در کسی بروم و به او وابسته شوم.
تو بسخن تکیهکنی، من بکار
ما هنر اندوختهایم و تو عار
هوش مصنوعی: تو به سخن تکیه میکنی، در حالی که ما با هنر و تلاش خود به دستاوردهایی رسیدهایم و تو نسبت به آن شرمساری.
کارگر خاکم و مزدور باد
مزد مرا هر چه فلک داد، داد
هوش مصنوعی: من کارگری هستم که از خاک به وجود آمدهام و مانند یک مزدور به کار مشغولم. هرچه که آسمان یا سرنوشت برای من مقدر کرده، به من عطا کرده است.
لانه بسی تنگ و دلم تنگ نیست
بس هنرم هست، ولی ننگ نیست
هوش مصنوعی: خانهام خیلی کوچک است، اما دل من تنگ نیست. در واقع، من چنان هنری دارم که این تنگنای فضا اهمیت ندارد و باعث شرمساری من نمیشود.
کار خود، ای دوست نکو میکنم
پارگی وقت رفو میکنم
هوش مصنوعی: ای دوست، من کار خود را به خوبی انجام میدهم و زمان هدر رفته را درست میکنم.
شبچره داریم شب و روز چاشت
روزی ما کرد سپهر آنچه داشت
هوش مصنوعی: ما در طول شب و روز همچون شبچراغی داریم، و هر روز با توجه به آنچه که آسمان برای ما فراهم کرده، روزیمان تأمین میشود.
سر ننهادیم ببالین کس
بالش ما همت ما بود و بس
هوش مصنوعی: ما سر بر بالین کسی نگذاشتیم، بلکه آرزوی ما تنها همت خودمان بود و بس.
رنجه کن امروز چو ما پای خویش
گرد کن آذوقهٔ فردای خویش
هوش مصنوعی: امروز زحمت بکش و تلاش کن، تا برای فردای خود آمادهسازی و امکانات لازم را فراهم کنی.
خیز و بیندای به گل، بام را
بنگر از آغاز، سرانجام را
هوش مصنوعی: بیدار شو و به زیباییهای گل توجه کن، و از ابتدا تا انتهای کار را در نظر بگیر.
لانه دلافروزتر است از چمن
کار، گرانسنگتر است از سخن
هوش مصنوعی: لانهای که دل را شاد میکند، از چمن و علفزار زیباتر و باارزشتر است.
گر نروی راست در این راه راست
چرخ بلند از تو کند بازخواست
هوش مصنوعی: اگر در این مسیر صحیح به درستی قدم نگذاری، زندگی تو را مورد بازخواست قرار خواهد داد.
گر نشوی پخته در این کارها
دهر بدوش تو نهد بارها
هوش مصنوعی: اگر در این کارها成熟 نشوی، زندگی بارهای زیادی را بر دوشت میگذارد.
گل دو سه روزیست ترا میهمان
میبردش فتنهٔ باد خزان
هوش مصنوعی: چند روزی است که گل تو را به مهمانی دعوت کرده است، اما باد خزان آن را به سرقت میبرد.
گفت ز سرما و زمستان مگو
مسلهٔ توبه به مستان مگو
هوش مصنوعی: از سرما و سرمای زمستان صحبت نکن، موضوع توبه را با افرادی که در حال خوشیاند، در میان نگذار.
نو گل ما را ز خزان باک نیست
باد چرا میبردش خاک نیست
هوش مصنوعی: گل نو شما از سرمای زمستان نگران نیست، زیرا باد نمیتواند آن را به خاک ببرد.
ما ز گل اندود نکردیم بام
دامن گل بستر ما شد مدام
هوش مصنوعی: ما بام را با گل نپوشاندهایم، اما دامن ما همیشه بستر گل است.
عاشق دلسوخته آگه نشد
آگه ازین فرصت کوته نشد
هوش مصنوعی: عاشق معیوب و غمگینی که متوجه نشد، از این زمان کوتاه بهرهای نبرد.
شب همه شب بر سر آنشاخه خفت
هر سحرش چشم بدت دور گفت
هوش مصنوعی: هر شب بر روی آن شاخه خوابیده و هر صبح برای او آرزوی دوری از چشم بد را میکنم.
کاش بدانگونه که امید داشت
باغ و چمن رونق جاوید داشت
هوش مصنوعی: ای کاش که همانطور که آرزو داشتم، باغ و چمن همیشه سرسبز و پررونق میبودند.
چونکه مهی چند بدینسان گذشت
گشت خریف و گه جولان گذشت
هوش مصنوعی: وقتی که ماه چند روز به این شکل گذشت، فصل خریف (پاییز) فرا رسید و زمان جولان و جنب و جوش هم تمام شد.
چهر چمن زرد شد از تند باد
برگ ز گل، غنچه ز گلشن فتاد
هوش مصنوعی: چهرهی باغ به خاطر باد تند زرد و پژمرده شده است و گلها و غنچهها از درختان ریختهاند.
دولت گلزار بیکجا برفت
وان گل صد برگ بیغما برفت
هوش مصنوعی: روزگار خوش و لذتی که در گلزار بود، به یکباره گذشت و آن گل زیبای بینوا نیز از میان رفت.
در رخ دلدار جمالی نماند
شام خوشی، روز وصالی نماند
هوش مصنوعی: در چهره محبوب هیچ نشانهای از زیبایی باقی نمانده و شبهای خوشی و روزهای دیدار هم از بین رفتهاند.
طرح چمن طیب و صفائی نداشت
گلبن پژمرده بهائی نداشت
هوش مصنوعی: چمن زیبا و خوشبو جلوهای نداشت و باغ گل نیز ارزش و شکوهی نداشت.
دزد خزان آمد و کالا ربود
راحت از آن عاشق شیدا ربود
هوش مصنوعی: پاییز به سرعت آمد و با خود زیباییها را برد، آرامش دل عاشق بیتاب را نیز با خود برد.
دید که هنگام زمستان شده
موسم هشیاری مستان شده
هوش مصنوعی: میبیند که در فصل زمستان، زمانی رسیده که مستان به هوش آمدهاند و هوشیاری پیدا کردهاند.
خرمنش از برق هوی سوخته
دانه و آذوقه نیندوخته
هوش مصنوعی: خوشههای گندم او به دلیل جاذبههای دنیوی از بین رفته و ذخیرهای برای آینده نداشته است.
اندهش از دیده و دل نور برد
دست طلب نزد همان مور برد
هوش مصنوعی: شگفتی از چشم و دل به دنبال فهمیدن است، همانطور که مورچه به دنبال غذا میرود.
گفت چنین خانه و مهمان کجا
مور کجا، مرغ سلیمان کجا
هوش مصنوعی: در این بیت، گوینده به مقایسهای میان دو چیز متفاوت میپردازد و نشان میدهد که خانه و مهمان به چه میزان به هم وابستهاند. او با اشاره به این که مور و مرغ سلیمان از نظر مقام و شأن بسیار متفاوتاند، به نوعی از ناهماهنگی یا فاصله بین این دو چیز سخن میگوید. در واقع، او میخواهد بگوید که این دو در یک سطح نیستند و وجود یکی در کنار دیگری نامناسب است.
گفت یکی روز مرا دیدهای
نیک بیندیش کجا دیدهای
هوش مصنوعی: یک نفر به من گفت: "یک روز من را دیدهای، خوب به یاد بیاور کجا من را دیدی؟"
گفت حدیث تو بگوش آشناست
منعم دوشینه چرا بی نواست
هوش مصنوعی: گفتن تو برای من آشناست، ولی چرا در شب گذشته بیصدا بودی؟
در صف گلشن نه چنان دیدمت
رقص کنان، نغمه زنان دیدمت
هوش مصنوعی: تو را در باغ گلستان با حالت رقص و آواز دیدم، اما نه به شکلی که انتظار داشتم.
لقمهٔ بی دود و دمی داشتی
صحبت زیبا صنمی داشتی
هوش مصنوعی: اگر لقمهای بدون دردسر و زیان به دست میآوری، میتوانی از زیباییهای زندگی و دوستیهای دلنشین صحبت کنی.
بر لب هر جوی، صلا میزدی
طعنه بخاموشی ما میزدی
هوش مصنوعی: در کنار هر رودخانهای، تو آواز میخواندی و به ما که ساکت بودیم، کنایه میزدی.
بسترت آنروز گل آمود بود
خاطرت آسوده و خشنود بود
هوش مصنوعی: در آن روز، بستر تو پر از گل و زیبایی بود و دل تو در آرامش و شادی به سر میبرد.
ریخته بال و پر زرین تو
چونی و چونست نگارین تو
هوش مصنوعی: بال و پر زیبا و زرین تو چگونه است و زیبایی تو چه شکلی دارد؟
گفت نگارین مرا باد برد
میشنوی؟ آن گل نوزاد مرد
هوش مصنوعی: دختر زیبای من گفت که باد مرا برده است. آیا این را میشنوی؟ آن گل تازه شکفته پژمرده شده است.
مرحمتی میکن و جائیم ده
گرسنهام، برگ و نوائیم ده
هوش مصنوعی: لطفی کن و به من جای بده، من گرسنهام؛ به من نشانهای از محبت و زندگی ببخش.
گفت که در خانه مرا سور نیست
ریزه خور مور به جز مور نیست
هوش مصنوعی: کسی میگوید که در خانه من روزی نیست، تنها مورچگان هستند و جز آنها کسی در خانهام نیست.
رو که در خانهٔ خود بستهایم
نیست گه کار، بسی خستهایم
هوش مصنوعی: ما کسی را که در خانهامان بستهایم، نمیبینیم و به همین خاطر، خسته و ناامید هستیم.
دانه و قوتی که در انبان ماست
توشهٔ سرمای زمستان ماست
هوش مصنوعی: آنچه در انبار ما موجود است، خوراک و مواد غذایی لازم برای گذراندن زمستان سخت ماست.
رو بنشین تا که بهار آیدت
شاهد دولت بکنار آیدت
هوش مصنوعی: به آرامی بنشین و منتظر بمان، زیرا به زودی بهار فرا میرسد و موفقیت و خوشبختی به سراغت خواهد آمد.
چرخ بکار تو قراری دهد
شاخ گلی روید و باری دهد
هوش مصنوعی: سرنوشت تو را به گونهای رقم میزند که مانند شکوفهای روییده و میوهای را به ارمغان بیاورد.
ما نگرفتیم ز بیگانه وام
پخته ندادیم بسودای خام
هوش مصنوعی: ما از دیگران چیزی نگرفتهایم و از آن طرف هم چیزی به خاطر آرزوهای نابخردانهمان ندادهایم.
مورچه گر وام دهد، خود گداست
چون تو در ایام شتا، ناشتاست
هوش مصنوعی: اگر مورچهای وامی به تو بدهد، خود او نیز بیچیز است. تو نیز در روزهای زمستانی، چرانی و بیغذا هستی.