گنجور

شمارهٔ ۲۵ - بلبل و مور

بلبلی از جلوهٔ گل بی قرار
گشت طربناک بفصل بهار
در چمن آمد غزلی نغز خواند
رقص کنان بال و پری برفشاند
بیخود از این سوی بدانسو پرید
تا که بشاخ گل سرخ آرمید
پهلوی جانان چو بیفکند رخت
مورچه‌ای دید بپای درخت
با همه هیچی، همه تدبیر و کار
با همه خردی، قدمش استوار
ز انده ایام نگردد زبون
رایت سعیش نشود واژگون
قصه نراند ز بتان چمن
پا ننهد جز بره خویشتن
مرغک دلداده بعجب و غرور
کرد یکی لحظه تماشای مور
خنده کنان گفت که ای بیخبر
مور ندیدم چو تو کوته نظر
روز نشاط است، گه کار نیست
وقت غم و توشهٔ انبار نیست
همرهی طالع فیروزبین
دولت جان پرور نوروز بین
هان مکش این زحمت و مشکن کمر
هین بنشین، می‌شنو و می‌نگر
نغمهٔ مرغان سحرخیز را
معجزهٔ ابر گهرریز را
مور بدو گفت بدینسان جواب
غافلی، ای عاشق بیصبر و تاب
نغمهٔ مرغ سحری هفته‌ایست
قهقهٔ کبک دری هفته‌ایست
روز تو یکروز بپایان رسد
نوبت سرمای زمستان رسد
همچو من ای دوست، سرائی بساز
جایگه توش و نوائی بساز
بر نشد از روزن کس، دود ما
نیست جز از مایهٔ ما، سود ما
ساخته‌ام بام و در و خانه‌ای
تا نروم بر در بیگانه‌ای
تو بسخن تکیه‌کنی، من بکار
ما هنر اندوخته‌ایم و تو عار
کارگر خاکم و مزدور باد
مزد مرا هر چه فلک داد، داد
لانه بسی تنگ و دلم تنگ نیست
بس هنرم هست، ولی ننگ نیست
کار خود، ای دوست نکو میکنم
پارگی وقت رفو میکنم
شبچره داریم شب و روز چاشت
روزی ما کرد سپهر آنچه داشت
سر ننهادیم ببالین کس
بالش ما همت ما بود و بس
رنجه کن امروز چو ما پای خویش
گرد کن آذوقهٔ فردای خویش
خیز و بیندای به گل، بام را
بنگر از آغاز، سرانجام را
لانه دل‌افروزتر است از چمن
کار، گرانسنگتر است از سخن
گر نروی راست در این راه راست
چرخ بلند از تو کند بازخواست
گر نشوی پخته در این کارها
دهر بدوش تو نهد بارها
گل دو سه روزیست ترا میهمان
میبردش فتنهٔ باد خزان
گفت ز سرما و زمستان مگو
مسلهٔ توبه به مستان مگو
نو گل ما را ز خزان باک نیست
باد چرا میبردش خاک نیست
ما ز گل اندود نکردیم بام
دامن گل بستر ما شد مدام
عاشق دلسوخته آگه نشد
آگه ازین فرصت کوته نشد
شب همه شب بر سر آنشاخه خفت
هر سحرش چشم بدت دور گفت
کاش بدانگونه که امید داشت
باغ و چمن رونق جاوید داشت
چونکه مهی چند بدینسان گذشت
گشت خریف و گه جولان گذشت
چهر چمن زرد شد از تند باد
برگ ز گل، غنچه ز گلشن فتاد
دولت گلزار بیکجا برفت
وان گل صد برگ بیغما برفت
در رخ دلدار جمالی نماند
شام خوشی، روز وصالی نماند
طرح چمن طیب و صفائی نداشت
گلبن پژمرده بهائی نداشت
دزد خزان آمد و کالا ربود
راحت از آن عاشق شیدا ربود
دید که هنگام زمستان شده
موسم هشیاری مستان شده
خرمنش از برق هوی سوخته
دانه و آذوقه نیندوخته
اندهش از دیده و دل نور برد
دست طلب نزد همان مور برد
گفت چنین خانه و مهمان کجا
مور کجا، مرغ سلیمان کجا
گفت یکی روز مرا دیده‌ای
نیک بیندیش کجا دیده‌ای
گفت حدیث تو بگوش آشناست
منعم دوشینه چرا بی نواست
در صف گلشن نه چنان دیدمت
رقص کنان، نغمه زنان دیدمت
لقمهٔ بی دود و دمی داشتی
صحبت زیبا صنمی داشتی
بر لب هر جوی، صلا میزدی
طعنه بخاموشی ما میزدی
بسترت آنروز گل آمود بود
خاطرت آسوده و خشنود بود
ریخته بال و پر زرین تو
چونی و چونست نگارین تو
گفت نگارین مرا باد برد
میشنوی؟ آن گل نوزاد مرد
مرحمتی میکن و جائیم ده
گرسنه‌ام، برگ و نوائیم ده
گفت که در خانه مرا سور نیست
ریزه خور مور به جز مور نیست
رو که در خانهٔ خود بسته‌ایم
نیست گه کار، بسی خسته‌ایم
دانه و قوتی که در انبان ماست
توشهٔ سرمای زمستان ماست
رو بنشین تا که بهار آیدت
شاهد دولت بکنار آیدت
چرخ بکار تو قراری دهد
شاخ گلی روید و باری دهد
ما نگرفتیم ز بیگانه وام
پخته ندادیم بسودای خام
مورچه گر وام دهد، خود گداست
چون تو در ایام شتا، ناشتاست

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

بلبل و مور به خوانش طوبی برزگر

حاشیه ها

1391/07/15 11:10
مهرداد قهرایی پور

قطعه‌ای بسیار زیبا و خاطره انگیز برای من است. این شعر در کتاب‌های دبیرستان نسل ما بود و از آن خوشم می‌آمد و همیشه آن "گرسنه‌ام" در 8 بیت مانده به آخر در زبانم نمیچرخید!

1391/09/22 10:11
محمد

با درود و سپاس
به گمانم در بیت 32 واژه "مسئله" به اشتباه "مسله" نوشته شده است.

1391/12/05 10:03
فرزاد طاهری کورکی دبیر اموزش وپرورش باغملک جانکی

وزن شعر مفتعلن مفتعلن فاعلن میباشد
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.

1392/01/27 15:03
نرگس کاوند

بسیار عالیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی

1392/02/23 13:04
ساجده

دربیت6 زانده رواین طوری ننویسین:ز انده

1392/02/23 15:04
امین کیخا

هوی عربی ست یعنی عشق و عشق فارسیست یعنی مراقبت کردن و اشک خوانده میشده و در زبان اسلاوی هم هست و ربطی به گیاه عشقه ندارد و هوی به کردی یعنی بهانه و ولی هوا که معنی باد میدهد فارسیست و از وایو که نام فرشته باد بوده در دوره پیش از أوستا گرفته شده دوره مهر پرستی همه اریاییها بعد به عربی رفته است ولی لغت رائج عشق به عربی امروز غرام است که معنی هلاک میدهد و همه زیبا هستند

1392/02/23 15:04
امین کیخا

چرخ به کار تو قراری دهد زیباست زیرا چرخ که میچرخد چگونه قرار و پایداری به کسی دهد

1392/08/24 07:10
نگار مسعودی

این شعر مال کلاس پنجم ما بود و خیلی از قسمت های آن در کتاب ما حذف شده بودند از اینکه شعر را کامل نوشتید ممنونم.

1392/11/16 18:02
مهدی

لطفا معنی شعر بلبل مور را بنویسید

1392/11/18 20:02
نغمه

عالی بود من 18اسفند ب دلیل تولد پروین مشاعره دارم برام ارزوی موففقیت کنید...........

1393/10/03 16:01
مانا

عالی

1393/11/06 15:02
مینا

خخخخخخیییلللییی عالی

1394/02/10 13:05

gooooooooood

1394/09/10 18:12

بسیار شعر زیبایی بود واقعا مناظره هایی که پروین در اشعارش بکار برده فوق العاده است

1395/07/12 23:10
سحر خیز قدوسی

سلام دوستان ادبی! بیست یکم مهر سال 95

مصراع اول بیت نخست مثنوی 63 بیتی «بلبل و مور»ذو بحرین است:
*1 فاعِلاتُن فاعِلاتُن فاغِلُن(فاعِلات) = بحر رمل مسدّس محذوف(مقصور)
*2 دیگر مفتعِلُن مفتعِلُن فاغِلُن(فاعِلات) = بحر سریع مسدّس مطویّ مکشوف (مقصور) است.
بیشترِ مصرع های دیگر بر وزن (مفتعِلُن مفتعِلُن فاغِلُن(فاعِلات) هستند.برخی مصرع ها ممکن است ذوبحرین باشند. برای رسیدن به حقیقت، استقراء تامّ لازم است.
قراءت و خوانش این گونه ابیات برای درست خوانی دقت بیشتر نیاز دارد.

1395/07/13 09:10
سحرخیز قدوسی

سلام دوستان ادبی! بیست و دوم مهر سال 95
این داستان ، بسیار قابل مقایسه و تطبیق با داستان «لنبک آبکش و بهرام گور»در شاهنامۀ فردوسی است.در آنجا شخص خسیس «براهام یهودی»است در اینجا «مورچه» در شاهنامه مهمان، «بهرام گور»است در اینجا،بلبل.نتیجه گیری ها متفاوت است.برای داوری دقیق تر و نتیجه گیری بهتر دوستان گرامی داستان را در همین سامانۀ گنجور، مطالعه کنند.
داستانِ لنبک آبکش و بهرام گور در شاهنامه نسخۀ گنجور143 بیت دارد، با این بیت آغاز می شود:
«چنان بد که روزی به نخچیر شیر
همی رفــت بــا چنــد گُـــرد دلیر»
و با این بیت پایان می پذیرد:
«به ارزانیان داد چیزی که بود
خروشان همی رفت مرد جهود»
دوستان!نقّادان و داوران خوب باشید.

1402/01/13 20:04
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)

سحرخیز

این داستانِ مورچه و بلبل هیچ شباهتی به داستانِ لُنبک و ابراهیم جهود در شاهنامه ندارد.

در این داستان, پروین از دریچه عقل, پایانِ عاشقی را فقر و تنگدستی و به گدایی افتادن می داند که تا حدی درست است کاش می شد خرد را در خدمتِ دل آورد, خب خیلی ها خواستند اینکار را بکنند ولی نشد! و نخواهد شد!

پروین در کل شبیه به سعدیِ بوستان و گلستان است نه سعدیِ غزلیات یا حافظ و مولانایِ دیوانِ شمس

داستان لُنبک آبکِش(سقا) و ابراهیم جهود مقایسه لُنبکِ فقیر سخاوتمند است که برای پذیرایی از میهمانِ خویش, بهرامِ گور, حاضر است لباس و حتی مَشکِ آب که وسیله یِ کار و ارتزاقش هست را بفروشد با ابراهیم جهودِ خسیسِ ثروتمند که بهرام گور را با اکراه و تهدید در حیاطِ منزلش جای می دهد و بهرام مجبور می شود زینِ اسبِ خود را بجایِ بالش زیرِ سر بگذارد و  حتی فردایِ آن روز مجبور به تمییزکردن سرگینِ اسبِ خویش با دستمالِ گرانقیمتِ خود می شود ! که صد البته داستانی بسیار زیبا و دلنشین است.

جهت اطلاع 

شاید نزدیک به ۵% از شاهنامه مربوط به بهرام گور و پدرش یزدگردِ اول باشد, هرچه که فردوسی بنا بر محدودیت زمانی نتوانست بدان بپردازد, توسط نظامی گنجوی در کتابِ هفت پیکر به آن پرداخته شده که سرشار از داستانهایِ خیال انگیز می باشد.

فَکّه> میسان> عراق {۱۳ آوریل ۲۰۲۳}

1398/12/22 16:02
علی ۸۲

خطاب به دوستی که می گفت مصرع اول وزنش فاعلاتن فاعلاتن فاعلن هست باید بگم که بستگی به طرز خوانش شما داره و برای درستی وزن باید مصرع اول این گونه خوانده شود:
بل/بُ/لِ/یز/جل/وِ/یِ/گل/بی/قَ/رار
همان طور که مشاهده می کنید،آخر بلبلی پیوسته میشود به از و با مکث بین آنها خوانده نمیشود