گنجور

شمارهٔ ۱۷ - امید و نومیدی

به نومیدی، سحرگه گفت امید
که کس ناسازگاری چون تو نشنید
به هرسو دست شوقی بود بستی
به هرجا خاطری دیدی شکستی
کشیدی بر در هر دل سپاهی
ز سوزی، ناله‌ای، اشکی و آهی
زبونی هر چه هست و بود از تست
بساط دیده اشک‌آلود از تست
بس است این کار بی‌تدبیر کردن
جوانان را به حسرت پیر کردن
بدین تلخی ندیدم زندگانی
بدین بی‌مایگی بازارگانی
نهی بر پای هر آزاده بندی
رسانی هر وجودی را گزندی
به اندوهی بسوزی خرمنی را
کشی از دست مهری دامنی را
غبارت چشم را تاریکی آموخت
شرارت ریشهٔ اندیشه را سوخت
دوصد راه هوس را چاه کردی
هزاران آرزو را آه کردی
ز امواج تو ایمن، ساحلی نیست
ز تاراج تو فارغ، حاصلی نیست
مرا در هر دلی، خوش جایگاهیست
به سوی هر ره تاریک راهیست
دهم آزردگان را مومیایی
شوم در تیرگی‌ها روشنایی
دلی را شاد دارم با پیامی
نشانم پرتوی را با ظلامی
عروس وقت را آرایش از ماست
بنای عشق را پیدایش از ماست
غمی را ره ببندم با سروری
سلیمانی پدید آرم ز موری
به هر آتش، گلستانی فرستم
به هر سرگشته، سامانی فرستم
خوش آن رمزی که عشقی را نوید است
خوش آن دل کاندران نور امید است
بگفت ای دوست، گردش‌های دوران
شما را هم کند چون ما پریشان
مرا با روشنایی نیست کاری
که ماندم در سیاهی روزگاری
نه یکسانند نومیدی و امید
جهان بگریست بر من، بر تو خندید
در آن مدت که من امید بودم
بکردار تو خود را می‌ستودم
مرا هم بود شادی‌ها، هوس‌ها
چمن‌ها، مرغ‌ها، گل‌ها، قفس‌ها
مرا دل‌ سردی ایام بگداخت
همان ناسازگاری، کار من ساخت
چراغ شب ز باد صبحگه مرد
گل دوشینه یک شب ماند و پژمرد
سیاهی‌های محنت جلوه‌ام برد
درشتی دیدم و گشتم چنین خرد
شبانگه در دلی تنگ آرمیدم
شدم اشکی و از چشمی چکیدم
ندیدم ناله‌ای بودم سحرگاه
شکنجی دیدم و گشتم یکی آه
تو بنشین در دلی کاز غم بود پاک
خوشند آری مرا دل‌های غمناک
چو گوی از دست ما بردند فرجام
چه فرق ار اسب توسن بود یا رام
گذشت امید و چون برقی درخشید
هماره کی درخشد برق امید

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به نومیدی، سحرگه گفت امید
که کس ناسازگاری چون تو نشنید
هوش مصنوعی: در ساعات نخستین صبح، امید به ناامیدی گفت که هیچ‌کس مانند تو با این همه ناپایداری و ناسازگاری، وجود ندارد.
به هرسو دست شوقی بود بستی
به هرجا خاطری دیدی شکستی
هوش مصنوعی: هر کجا که شوق و علاقه‌ای پیدا می‌کردی، به آن سمت می‌رفتی و اگر با خاطره‌ای مواجه می‌شدی، آن را ترک می‌کردی.
کشیدی بر در هر دل سپاهی
ز سوزی، ناله‌ای، اشکی و آهی
هوش مصنوعی: تو بر در هر دلی سپاهی از احساسات و دردها و رنج‌ها کشیده‌ای، که شامل ناله‌ای، اشکی و آهی می‌شود.
زبونی هر چه هست و بود از تست
بساط دیده اشک‌آلود از تست
هوش مصنوعی: هر چه که ضعف و ناتوانی هست، به خاطر توست و آنچه که در دل دارم و بر چهره‌ام موج می‌زند، باز هم به خاطر توست.
بس است این کار بی‌تدبیر کردن
جوانان را به حسرت پیر کردن
هوش مصنوعی: این دیگر بس است که جوانان بدون فکر و تدبیر عمل کنند و باعث ایجاد حسرت و پشیمانی در دوران پیری خود شوند.
بدین تلخی ندیدم زندگانی
بدین بی‌مایگی بازارگانی
هوش مصنوعی: زندگی را با این تلخی و بی‌ارزشی هرگز تجربه نکرده‌ام.
نهی بر پای هر آزاده بندی
رسانی هر وجودی را گزندی
هوش مصنوعی: اگر بر پای هر انسان آزاده، که نفس آزادی را می‌طلبد، زنجیری ببندی، بی‌شک به هر موجودی آسیب زده‌ای.
به اندوهی بسوزی خرمنی را
کشی از دست مهری دامنی را
هوش مصنوعی: با اندوه زیاد، زندگی و خوشی‌های خود را از دست می‌دهی و چیزی جز غم و درد برایت باقی نمی‌ماند.
غبارت چشم را تاریکی آموخت
شرارت ریشهٔ اندیشه را سوخت
هوش مصنوعی: غبار چشم‌ها باعث شد تا تیرگی و زشتی را یاد بگیرد و بدی‌ها ریشه‌های فکر و اندیشه را نابود کرد.
دوصد راه هوس را چاه کردی
هزاران آرزو را آه کردی
هوش مصنوعی: تو هزاران آرزو و خواسته را با حسرت و آه همراه کردی، و راه‌های زیادی را برای رسیدن به اهداف و تمایلاتت بسته‌ای یا به گونه‌ای در چاه‌های ناامیدی انداخته‌ای.
ز امواج تو ایمن، ساحلی نیست
ز تاراج تو فارغ، حاصلی نیست
هوش مصنوعی: هیچ نقطه امنی در برابر امواج تو وجود ندارد و هیچ دستاوردی نمی‌توان پیدا کرد که از آسیب تو در امان باشد.
مرا در هر دلی، خوش جایگاهیست
به سوی هر ره تاریک راهیست
هوش مصنوعی: من در دل هر کسی جایی خوشایند دارم، و برای هر راه تاریک و دشواری، راهی پیش می‌آید.
دهم آزردگان را مومیایی
شوم در تیرگی‌ها روشنایی
هوش مصنوعی: من به کسانی که آزرده و رنجیده‌اند، کمک می‌کنم تا از تاریکی‌ها به روشنایی برسند و به نوعی آنان را احیا و زنده می‌کنم.
دلی را شاد دارم با پیامی
نشانم پرتوی را با ظلامی
هوش مصنوعی: دل من با پیامی شاد است و در این تاریکی، نوری را می‌بینم که به من نشان داده می‌شود.
عروس وقت را آرایش از ماست
بنای عشق را پیدایش از ماست
هوش مصنوعی: زیبایی و جذابیت زمان به دست ما است و آغاز عشق نیز نتیجه تلاش‌های ماست.
غمی را ره ببندم با سروری
سلیمانی پدید آرم ز موری
هوش مصنوعی: من با کمک یک فرد بزرگ و توانمند، می‌توانم غم و اندوه را از بین ببرم و از تاریکی‌های ناامیدی، به امید و روشنی دست یابم.
به هر آتش، گلستانی فرستم
به هر سرگشته، سامانی فرستم
هوش مصنوعی: به هر شعله‌ای، باغی زیبا می‌فرستم و به هر فرد گم‌شده‌ای، راهی مشخص و آرامش‌بخش می‌دهم.
خوش آن رمزی که عشقی را نوید است
خوش آن دل کاندران نور امید است
هوش مصنوعی: آن راز و رازی که بشارت عشق را می‌دهد، بسیار زیباست. همچنین، آن دل که در آن نور امید وجود دارد، دل خوشی است.
بگفت ای دوست، گردش‌های دوران
شما را هم کند چون ما پریشان
هوش مصنوعی: دوست عزیز، بگذار بگویم که در چرخش‌های زندگی، روزگار شما هم ممکن است به اندازه ما دچار نگرانی و پریشانی شود.
مرا با روشنایی نیست کاری
که ماندم در سیاهی روزگاری
هوش مصنوعی: من در روشنایی هیچ فعالیتی ندارم و فقط در تاریکی روزگار سپری می‌کنم.
نه یکسانند نومیدی و امید
جهان بگریست بر من، بر تو خندید
هوش مصنوعی: نومیدی و امید هر کدام حال و هوا و تأثیر خاص خود را دارند. در حالی که من دچار اندوه و ناامیدی هستم، جهان به من خیانت کرده و از من ناراحت است، اما تو در این میان لبخند می‌زنی و شاد به نظر می‌رسی.
در آن مدت که من امید بودم
بکردار تو خود را می‌ستودم
هوش مصنوعی: در آن زمان که به تو امید داشتم، خود را به خاطر رفتار تو ستایش می‌کردم.
مرا هم بود شادی‌ها، هوس‌ها
چمن‌ها، مرغ‌ها، گل‌ها، قفس‌ها
هوش مصنوعی: من هم لحظات خوشی داشتم، آرزوهایی مانند چمن‌ها، پرنده‌ها، گل‌ها و قفس‌ها.
مرا دل‌ سردی ایام بگداخت
همان ناسازگاری، کار من ساخت
هوش مصنوعی: دل‌سردی و ناهم‌خوانی روزگار موجب آزار من شد و این ناهماهنگی به کار من دامن زد.
چراغ شب ز باد صبحگه مرد
گل دوشینه یک شب ماند و پژمرد
هوش مصنوعی: چراغ شب که به خاطر باد صبحگاه خاموش شد، مانند گل زیبایی که یک شب بیشتر نماند و پژمرد.
سیاهی‌های محنت جلوه‌ام برد
درشتی دیدم و گشتم چنین خرد
هوش مصنوعی: درد و مشکلات زندگی موجب شدند که من با دقت بیشتری به خودم و رفتاری که از خود نشان می‌دهم نگاه کنم و فهمیدم که باید از رفتارهای تند و خشن دور شوم و نرم‌تر و ملایم‌تر باشم.
شبانگه در دلی تنگ آرمیدم
شدم اشکی و از چشمی چکیدم
هوش مصنوعی: در شب، در دل خود احساس تنگی و ناراحتی داشتم و به همین دلیل، به حالت گریه درآمدم و اشکی از چشمانم ریخت.
ندیدم ناله‌ای بودم سحرگاه
شکنجی دیدم و گشتم یکی آه
هوش مصنوعی: در سحرگاه، در حالی که هیچ ناله‌ای نمی‌شنیدم، دچار درد و رنجی شدم و این حالت مرا به آه کشید.
تو بنشین در دلی کاز غم بود پاک
خوشند آری مرا دل‌های غمناک
هوش مصنوعی: تو در دل کسی بنشین که از غم خالی است، زیرا دل‌های پر از غم، برای من خوشایند نیست.
چو گوی از دست ما بردند فرجام
چه فرق ار اسب توسن بود یا رام
هوش مصنوعی: وقتی که گوی را از دست ما می‌گیرند، دیگر فرقی نمی‌کند که اسب وحشی باشد یا رام، چون نتیجه یکی است.
گذشت امید و چون برقی درخشید
هماره کی درخشد برق امید
هوش مصنوعی: امید از بین رفته و مانند برق درخشانی که لحظه‌ای نورافشانی می‌کند، دیگر هرگز درخشش امیدی را نخواهیم دید.

خوانش ها

امید و نومیدی به خوانش طوبی برزگر
شمارهٔ ۱۷ - امید و نومیدی به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1391/08/23 13:10
احسان

در مصرع دوم بیت آخر "درخشد" صحیح است نه
"درخشید"

1394/10/07 22:01
فرشته

ندیم ناله ای بودم سحرگاه

1402/01/01 09:04
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)

خوش آن دل کاندر آن نورِ امید است

1403/08/08 03:11
جواد مظفری

سلام دوستان در این شعر بسیار زیبا به نظرم در بیت سوم هم بجای "سپاهی" "سیاهی" درست باشد. اگر توجه بفرمایید در ابیات پایین تر هم سیاهی را در مورد نومیدی به کار میبرد.