شمارهٔ ۱۵۳ - نغمهٔ صبح
صبح آمد و مرغ صبحگاهی
زد نغمه، بیاد عهد دیرین
خفاش برفت با سیاهی
شد پر همای روز، زرین
در چشمه، بهشوق جَست ماهی
شبنم بنشست بر ریاحین
شد وقت رحیل و مرد راهی
بنهاد بر اسب خویشتن، زین
هر مست که بود، هوشیار است
کندند ز باغ، خار و خس را
گردید چمن، زمردین رنگ
دزدید چو دیو شب، نفس را
خوابید ز خستگی، شباهنگ
هنگام سحر، در قفس را
بشکست و پرید صید دلتنگ
بر سر نرسانده این هوس را
بر پاش رسید ناگهان سنگ
این عادت دور روزگار است
آراست بساط آسمانی
از جلوهگری، خور جهانتاب
بگریخت ستارهٔ یمانی
از باغ و چمن، پرید مهتاب
رخشنده چو آب زندگانی
جوشید ز سنگ، چشمهٔ آب
وان مست شراب ارغوانی
مخمور فتاد و ماند در خواب
مستی شد و نوبت خمار است
ای مرغک رامگشته در دام
برخیز که دام را گسستند
پر میزن و در سپهر بخرام
کز پر شکن تو، پر شکستند
بس چون تو، پرندگان گمنام
جُستند ره خلاص و جَستند
با کوشش و سعی خود، سرانجام
در گوشهٔ عافیت نشستند
کوشنده همیشه رستگار است
همسایهٔ باغ و بوستان باش
تا چند کناره میگزینی؟
چون چهرهٔ صبح، شادمان باش
تا چند ملول مینشینی؟
همصحبت مرغ صبحخوان باش
تا چند نژندی و حزینی؟
چالاک و دلیر و کاردان باش
در وقت حصاد و خوشهچینی
آسایش کارگر ز کار است
آنگونه بپر، که پر نریزی
در دامن روزگار، سنگ است
بسیار مکن بلند خیزی
کافتادن نیکنام، ننگ است
گر صلح کنی و گر ستیزی
این نقش و نگار، ریو و رنگ است
گر سر بنهی و گر گریزی
شاهین سپهر، تیز چنگ است
صیاد زمانه، جانشکار است
بر شاخه سرخ گل، مکن جای
کان حاصل رنج باغبان است
منقار ز برگ گل، میارای
گل، زیور چهر بوستان است
در نارون، آشیانه منمای
برگش مشکن، که سایبان است
از بامک پست، دانه مربای
کان دانه برای ماکیان است
او طائر بسته در حصار است
از میوهٔ باغ، چشم بر بند
خوش نیست درخت میوه بیبار
با روزی خویش، باش خرسند
راهی که نه راه تست، مسپار
آنجا که پر است و حلقه و بند
دام ستم است، پای مگذار
فرض است نیازموده را پند
و آگاه نمودنش ز اسرار
یغماگر و دزد، بیشمار است
آذوقهٔ خویش، کن فراهم
زان میوه که خشک کرده دهقان
گه دانه بود زیاد و گه کم
همواره فلک نگشته یکسان
بی گل، نشد آشیانه محکم
بی پایه، بجا نماند بنیان
اندود نکردهای و ترسیم
ویرانه شود ز برف و باران
جاوید نه موسم بهار است
در لانهٔ دیگران منه گام
خاشاک ببر، بساز لانه
بی رنج، کسی نیافت آرام
بی سعی، نخورد مرغ دانه
زشت است ز خلق خواستن وام
تا هست ذخیرهای به خانه
از دست مده، به فکرت خام
امنیت ملک آشیانه
این پایهٔ خرد، استوار است
خوش صبحدمی، اگر توانی
بر دامن مرغزار بنشین
چون در ره دور، دیر مانی
بال و پر تو، کنند خونین
گر رسم و ره فرار دانی
چون فتنه رسد، تو رخت بر چین
این نکته، چو درس زندگانی
آویزهٔ گوش کن، که پروین
در دوستی تو پایدار است
شمارهٔ ۱۵۲ - نغمهٔ رفوگر: شب شد و پیرِ رفوگر ناله کردشمارهٔ ۱۵۴ - نکتهای چند: هر که با پاکدلان، صبح و مسایی دارد
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
صبح آمد و مرغ صبحگاهی
زد نغمه، بیاد عهد دیرین
هوش مصنوعی: صبح فرا رسید و پرنده صبحگاهی آواز سر داد، به یاد روزهای قدیم.
خفاش برفت با سیاهی
شد پر همای روز، زرین
هوش مصنوعی: خفاش به دنیای تاریکی رفت و پرندهای که نماد روز و روشنی است، به رنگ زرین درآمد.
در چشمه، بهشوق جَست ماهی
شبنم بنشست بر ریاحین
هوش مصنوعی: در چشمه، بهشادمانی ماهی کنار گلها و گیاهان نشسته و از آرامش شبنم بهره میبرد.
شد وقت رحیل و مرد راهی
بنهاد بر اسب خویشتن، زین
راهی: مسافر.
هر مست که بود، هوشیار است
هوش مصنوعی: هر کسی که به حالت مستی دچار است، در نهایت هشیار و آگاه به اوضاع خود میباشد.
کندند ز باغ، خار و خس را
گردید چمن، زمردین رنگ
هوش مصنوعی: خار و خس را از باغ برداشتند و حالا چمن به رنگ زمردین درآمده است.
دزدید چو دیو شب، نفس را
خوابید ز خستگی، شباهنگ
هوش مصنوعی: وقتی شب مانند شیطان، نفس را دزدید و خستگی باعث شد که روح بخوابد، مرغ سحر برای بیداری آواز میخواند.
هنگام سحر، در قفس را
بشکست و پرید صید دلتنگ
هوش مصنوعی: در صبح زود، پرندهای از قفس خارج شد و به پرواز درآمد و احساساتش را آزاد کرد.
بر سر نرسانده این هوس را
بر پاش رسید ناگهان سنگ
بر سر نرسانده: تمام نکرده. از بیت قبل: هنگام سحر صید دربند در قفس را شکست و رها شد هنوز طعم رهایی را نچشیده بود که تلخی دیگری چشید و پایش بر سنگ حادثهای دیگر رسید.
این عادت دور روزگار است
هوش مصنوعی: این یک عادت همیشگی زمانه است.
آراست بساط آسمانی
از جلوهگری، خور جهانتاب
هوش مصنوعی: آسمان را با زیباییهای خود زینت بخشیده، خورشید که دنیا را روشن میکند.
بگریخت ستارهٔ یمانی
از باغ و چمن، پرید مهتاب
هوش مصنوعی: ستارهٔ یمانی از باغ و چمن فرار کرد و مهتاب به هوا پرواز کرد.
رخشنده چو آب زندگانی
جوشید ز سنگ، چشمهٔ آب
هوش مصنوعی: چشمانداز زیبا و شاداب زندگی مانند آبی زلال است که از دل سنگ بیرون میجوشد و دلانگیزی و حیات را به نمایش میگذارد.
وان مست شراب ارغوانی
مخمور فتاد و ماند در خواب
هوش مصنوعی: آن مستی که در اثر نوشیدن شراب ارغوانی به حالت خماری افتاده، در خواب عمیقی فرو رفته و در آن باقی مانده است.
مستی شد و نوبت خمار است
هوش مصنوعی: حالت نشئگی به سر آمده و اکنون زمان آن رسیده که به عواقب آن فکر کنیم.
ای مرغک رامگشته در دام
برخیز که دام را گسستند
هوش مصنوعی: ای پرندهای که به دام نشستهای، برخیز و فرار کن چون دیگران دام را شکستند و از آن آزاد شدند.
پر میزن و در سپهر بخرام
کز پر شکن تو، پر شکستند
هوش مصنوعی: پرواز کن و در آسمان بگرد، چرا که پرشکستن تو باعث شکست پرهای دیگری شده است.
بس چون تو، پرندگان گمنام
جُستند ره خلاص و جَستند
هوش مصنوعی: بسیاری همچون تو، پرندگان ناشناسی هستند که راه نجات را جستجو کرده و به دنبال آزادی هستند.
با کوشش و سعی خود، سرانجام
در گوشهٔ عافیت نشستند
هوش مصنوعی: شخصی در نتیجه تلاش و زحمت خود، بالاخره توانسته است به آرامش و آسایش دست یابد و در مکانی مطمئن و راحت قرار بگیرد.
کوشنده همیشه رستگار است
هوش مصنوعی: کسی که تلاش و کوششی مستمر دارد، در نهایت به موفقیت میرسد.
همسایهٔ باغ و بوستان باش
تا چند کناره میگزینی؟
هوش مصنوعی: با همسایهای که در کنار باغ و فضای سبز زندگی میکند، دوست و نزدیک باش. تا کی قرار است از دیگران فاصله بگیری و کنارهگیری کنی؟
چون چهرهٔ صبح، شادمان باش
تا چند ملول مینشینی؟
هوش مصنوعی: تا کی میخواهی غمگین و دلگیر بمانی؟ خوش باش و شاداب باش مانند چهرهٔ صبح که پر از روشنی و زندگی است.
همصحبت مرغ صبحخوان باش
تا چند نژندی و حزینی؟
مرغ صبحخوان: بلبل.
چالاک و دلیر و کاردان باش
در وقت حصاد و خوشهچینی
هوش مصنوعی: در زمان برداشت محصول و جمعآوری خوشهها، باید با فعالیت، شجاعت و مهارت عمل کنی.
آسایش کارگر ز کار است
هوش مصنوعی: آرامش و راحتی کارگر از تلاش و کار او ناشی میشود.
آنگونه بپر، که پر نریزی
در دامن روزگار، سنگ است
هوش مصنوعی: به شیوهای زندگی کن که روزگار دامنگیرت نشود و دچار مشکل و دردسر نگردی، زیرا زندگی میتواند دشوار و سنگین باشد.
بسیار مکن بلند خیزی
کافتادن نیکنام، ننگ است
هوش مصنوعی: بسیار به خودت مغرور نشو و از حد خود فراتر نرو، چون افتادن و شکست خوردن در چنین شرایطی باعث خواهد شد که آبرویت را از دست بدهی و ننگی برایت به همراه داشته باشد.
گر صلح کنی و گر ستیزی
این نقش و نگار، ریو و رنگ است
هوش مصنوعی: اگر با صلح و آرامش رفتار کنی یا درگیری و ستیز داشته باشی، در نهایت این زیباییها و جلوهها فقط جنبه ظاهری دارند.
گر سر بنهی و گر گریزی
شاهین سپهر، تیز چنگ است
هوش مصنوعی: اگر به آسمان پرواز کنی یا فرار کنی، در هر صورت، قدرت و درایت آسمان همیشه تیز و قوی است.
صیاد زمانه، جانشکار است
هوش مصنوعی: زندگی در این دوران، همچون شکارگاهی است که هر لحظه جان انسانها در خطر است.
بر شاخه سرخ گل، مکن جای
کان حاصل رنج باغبان است
هوش مصنوعی: بر روی شاخههای گل قرمز، نمانید زیرا ثمرهی زحمات باغبان است.
منقار ز برگ گل، میارای
گل، زیور چهر بوستان است
هوش مصنوعی: منقار پرندگان که بر روی گلها نشسته، نباید آنها را تزیین کند، زیرا زیبایی اصلی باغ به خود گلهاست.
در نارون، آشیانه منمای
برگش مشکن، که سایبان است
هوش مصنوعی: در درخت نارون، لانه نکن و برگش را نشکن، چون که او سایهبان توست.
از بامک پست، دانه مربای
کان دانه برای ماکیان است
هوش مصنوعی: از ارتفاع پایین، دانهای که به عنوان مربا استفاده میشود، برای مرغها مناسب است.
او طائر بسته در حصار است
هوش مصنوعی: او مانند پرندهای است که در قفس شده و آزاد نیست.
از میوهٔ باغ، چشم بر بند
خوش نیست درخت میوه بیبار
هوش مصنوعی: نگاه کردن به میوههای باغ و نادیده گرفتن چشمان را بر روی درختی که بار ندارد، کار مناسبی نیست.
با روزی خویش، باش خرسند
راهی که نه راه تست، مسپار
هوش مصنوعی: با روزی که داری، راضی باش و نرو به راهی که برای تو نیست.
آنجا که پر است و حلقه و بند
دام ستم است، پای مگذار
هوش مصنوعی: در جایی که ظلم و ستم وجود دارد و بند و زنجیر به پاهاست، قدم نگذار.
فرض است نیازموده را پند
و آگاه نمودنش ز اسرار
هوش مصنوعی: باید به کسی که نیاز دارد، آموزش بدهیم و او را نسبت به نکات پنهان آگاه کنیم.
یغماگر و دزد، بیشمار است
هوش مصنوعی: یغماگران و دزدان بسیارند.
آذوقهٔ خویش، کن فراهم
زان میوه که خشک کرده دهقان
هوش مصنوعی: محصولات خود را از میوههایی که کشاورز خشک کرده، آماده کن.
گه دانه بود زیاد و گه کم
همواره فلک نگشته یکسان
هوش مصنوعی: هر زمان که دانهها فراوان بودند و زمانی دیگر نایاب، اما همواره آسمان به یک شکل باقی نمانده است.
بی گل، نشد آشیانه محکم
بی پایه، بجا نماند بنیان
هوش مصنوعی: بدون گل، هیچ آشیانهای نمیتواند پایدار باشد و بدون پایه، هیچ بنیانی باقی نخواهد ماند.
اندود نکردهای و ترسیم
ویرانه شود ز برف و باران
هوش مصنوعی: تو خانهات را درست تعمیر نکردهای و به خاطر باران و برف، ممکن است خراب شود.
جاوید نه موسم بهار است
هوش مصنوعی: جاوید، نه زمان بهار است.
در لانهٔ دیگران منه گام
خاشاک ببر، بساز لانه
هوش مصنوعی: در خانهٔ دیگران قدم نگذار و خودت جای مناسب و خوبی بساز.
بی رنج، کسی نیافت آرام
بی سعی، نخورد مرغ دانه
هوش مصنوعی: هیچکس بدون تلاش و زحمت به آرامش نمیرسد و پرندهای نیز بدون جستوجو و تلاش، دانهای نمیخورد.
زشت است ز خلق خواستن وام
تا هست ذخیرهای به خانه
هوش مصنوعی: خواستن وام از مردم ناپسند است، زیرا تا زمانی که ذخیرهای در خانه وجود دارد، نیازی به این کار نیست.
از دست مده، به فکرت خام
امنیت ملک آشیانه
هوش مصنوعی: به خاطر داشته باش که امنیت و آرامش سرزمینت را نباید نادیده بگیری و مراقب آن باشی.
این پایهٔ خرد، استوار است
هوش مصنوعی: این بنیان حکمت و دانش محکم و قابل اعتماد است.
خوش صبحدمی، اگر توانی
بر دامن مرغزار بنشین
هوش مصنوعی: اگر میتوانی، در صبحگاهان زیبا، بر دامن چمن بنشین و از زیباییهای آن لذت ببر.
چون در ره دور، دیر مانی
بال و پر تو، کنند خونین
هوش مصنوعی: در مسیر طولانی که در آن قدم گذاشتهای، اگر مدت زیادی بمانی، به تو آسیب میزنند و رنج میدهند.
گر رسم و ره فرار دانی
چون فتنه رسد، تو رخت بر چین
هوش مصنوعی: اگر راه و رسم فرار را بدانید، زمانی که فتنه به وجود میآید، باید خود را آماده کنید و آماده فرار شوید.
این نکته، چو درس زندگانی
آویزهٔ گوش کن، که پروین
هوش مصنوعی: این نکته را به عنوان یکی از درسهای زندگی در نظر بگیر و همیشه در ذهنت نگهدار، پروین.
در دوستی تو پایدار است
هوش مصنوعی: دوستی تو همیشه ثابت و پایدار است.
خوانش ها
شمارهٔ ۱۵۳ - نغمهٔ صبح به خوانش دریا قلیلی
حاشیه ها
1387/03/28 05:05
ف-ش
منظومه بلا ترجیع است وبین هر 4 بیت یک مصرع به عنوان بند باید نوشته شود ودرست نوشته نشده وقافیه ها در هم ریخته ولذا اصلاح آن ضروریست
---
پاسخ: با تشکر از شما، تصحیح شد.
1387/03/30 13:05
ف-ش
باپوزش "ترکیب بند "درست است نه ترجیع
1399/09/12 11:12
سید حمیدرضا عباسی
آرینپور در کتاب از صبا تا نیما این شعر پروین را متأثر از مسمط مشهور «یاد آر ز شمع مرده، یاد آر» علیاکبر دهخدا که در رثای میرزاجهانگیرخان صوراسرافیل سرود، میداند.