شمارهٔ ۱۵۲ - نغمهٔ رفوگر
شب شد و پیرِ رفوگر ناله کرد
کای خوش آن چشمی که گرمِ خفتن است
چه شب و روزی مرا، چون روز و شب
صحبتِ من، با نخ و با سوزن است
من به هَر جائی که مسکن میکنم
با من آنجا بختِ بد، هم مسکن است
چیره شد چون بر سیه، موی سپید
گفتم اینک نوبت دانستن است
نه دم و دودی، نه سود و مایهای
خانهٔ درویش، از دزد ایمن است
برگشای اوراق دل را و بخوان
قصّههای دل، فزون از گفتن است
من زبون گشتم به چنگالِ دو گرگ
روز و شب، گرگند و گیتی مَکمَن است
ایستادم، گرچه خَم شد پشت من
اوفتادن، از قضا ترسیدن است
گر نهم امروز، این فرصت ز دست
چارهام فردا به خواری مردن است
سر، هزاران دردسر دارد، سر است
تن، دو صد توش و نوا خواهد، تن است
دل ز خون، یاقوت احمر ساخته است
من نمیدانستم اینجا معدن است
جامهها کردم رفو، امّا به تن
جامهای دارم که چون پرویزن است
این همه جان کندن و سوزن زدن
گور خود، با نوک سوزن کندن است
هر چه امشب دوختم، بشکافتم
این نخستین مبحث نادیدن است
چشم من، چیزی نمیبیند دگر
کارِ سوزن، کارِ چشم روشن است
دیده تا یارای دیدن داشت، دید
این چراغ، اکنون دگر بی روغن است
چرخ تا گردیده، خلق افتادهاند
این فتادنها از آن گردیدن است
آنچه روزی در تنم، دل داشت نام
بسکه سختی دید، امروز آهن است
بس رفو کردم، ندانستم که عُمر
صد هزارش پارگی بر دامن است
گفتمش، لَختی بمان بهر رفو
گفت فرصت نیست، وقتِ رفتن است
خیره از من زیرکی خواهد فلک
کارگر، هنگام پیری کودن است
دوش، ضعفِ پیریَم از پا فکند
گفتم این درسِ ز پای افتادن است
ذرّه ذرّه هر چه بود از من گرفت
دیر دانستم که گیتی رهزن است
نیست جز موی سپیدم حاصلی
کِشتم ادبار است و فقرم خَرمن است
من به صد خونابه، یک نان یافتم
نان نخوردن، بهتر از خون خوردن است
دشمنان را دوستتر دارم ز دوست
دوست، وقت تنگدستی دشمن است
هر چه من گردن نهادم، چرخ زد
خون من، ایّام را بر گردن است
خسته و کاهیده و فرسودهام
هر زمانم، مرگ در پیراهن است
ارزشِ من، پارهدوزی بود و بس
این چنین ارزش، به هیچ ارزیدن است
من نه پیراهن، کفن پوشیدهام
این کفن، بر چشمِ تو پیراهن است
سوزنش صد نیش زد، این خیرگی
دستمزدِ دستِ لرزان من است
بر ستمکاران، ستم کمتر رسد
این سزای بردباری کردن است
شمارهٔ ۱۵۱ - نغمهٔ خوشهچین: از درد پای، پیرزنی ناله کرد زارشمارهٔ ۱۵۳ - نغمهٔ صبح: صبح آمد و مرغ صبحگاهی
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شب شد و پیرِ رفوگر ناله کرد
کای خوش آن چشمی که گرمِ خفتن است
هوش مصنوعی: شب فرار رسید و رفوگر سالخورده خسته و غمگین شد و از خوشحالی آن چشمی یاد کرد که در آرامش خوابیده است.
چه شب و روزی مرا، چون روز و شب
صحبتِ من، با نخ و با سوزن است
هوش مصنوعی: زندگی من به گونهای است که تمام روز و شبهایم تحت تأثیر گفتگوهایم با خیال و افکارم میگذرد، مانند دوخت و دوزی که با نخ و سوزن انجام میشود.
من به هَر جائی که مسکن میکنم
با من آنجا بختِ بد، هم مسکن است
هوش مصنوعی: هر جا که ساکن میشوم، بخت بد همیشه همراهم است.
چیره شد چون بر سیه، موی سپید
گفتم اینک نوبت دانستن است
هوش مصنوعی: وقتی موهای سفید بر موهای سیاه چیره میشوند، به این فکر افتادم که حالا وقت آن است که به دانایی و آگاهی بیشتری برسم.
نه دم و دودی، نه سود و مایهای
خانهٔ درویش، از دزد ایمن است
هوش مصنوعی: خانهٔ درویش به خاطر بینیازی و نداشتن دارایی کلان، از دزدی در امان است. در واقع، درویش نه چیزی برای به سرقت دادن دارد و نه در برابر دزدان جذابیت مالی ایجاد میکند.
برگشای اوراق دل را و بخوان
قصّههای دل، فزون از گفتن است
هوش مصنوعی: دل خود را باز کن و داستانهای درونت را بخوان، زیرا آنچه در دل است، بیشتر از آن چیزی است که میتوان گفت.
من زبون گشتم به چنگالِ دو گرگ
روز و شب، گرگند و گیتی مَکمَن است
هوش مصنوعی: من در دام دو گرگ گرفتار شدم، روز و شب، دنیا برای من مانند گودالی است که در آن گم شدهام.
ایستادم، گرچه خَم شد پشت من
اوفتادن، از قضا ترسیدن است
هوش مصنوعی: ایستادهام، هرچند که با افتادن من، به نظر میرسد که ممکن است بترسم.
گر نهم امروز، این فرصت ز دست
چارهام فردا به خواری مردن است
هوش مصنوعی: اگر امروز این فرصت را از دست بدهم، فردا با ذلت و شکست خواهم مرد.
سر، هزاران دردسر دارد، سر است
تن، دو صد توش و نوا خواهد، تن است
هوش مصنوعی: سر، مشکلات و مسائل زیادی را به همراه دارد، اما بدن نیز از ویژگیهای زیادی برخوردار است و هر کدام نقش و زیبایی خود را دارند.
دل ز خون، یاقوت احمر ساخته است
من نمیدانستم اینجا معدن است
هوش مصنوعی: دل من از درد و رنج به وجود آمده و در نتیجهای زیبا و ارزشمند مثل یاقوت احمر شکل گرفته است. من از این موضوع بیخبر بودم که اینجا منبعی برای تولید این زیبایی وجود دارد.
جامهها کردم رفو، امّا به تن
جامهای دارم که چون پرویزن است
هوش مصنوعی: به خاطر مشکلات زندگی، لباسهایم را وصلهپینه کردهام، اما هنوز لباسی بر تن دارم که مانند پرویزن (چیزی نازک و لطیف) است.
این همه جان کندن و سوزن زدن
گور خود، با نوک سوزن کندن است
هوش مصنوعی: تلاش و زحمت بسیار برای به دست آوردن چیزی که در نهایت بیفایده یا ناچیز است، همچون کوشش برای کندن زمین با نوک سوزن.
هر چه امشب دوختم، بشکافتم
این نخستین مبحث نادیدن است
هوش مصنوعی: امشب هر چه را که با دقت بررسی کردم، به این نتیجه رسیدم که این موضوع اولیه مربوط به نادیده گرفتن چیزهاست.
چشم من، چیزی نمیبیند دگر
کارِ سوزن، کارِ چشم روشن است
هوش مصنوعی: چشم من دیگر نمیتواند چیزی ببیند؛ کار دیدن و آگاهی تنها مختص چشمان روشن و بیدار است.
دیده تا یارای دیدن داشت، دید
این چراغ، اکنون دگر بی روغن است
هوش مصنوعی: چشم تا زمانی که توان دیدن داشت، این چراغ را در انس با یار مشاهده کرد، اما حالا دیگر بدون روغن شده است و نمیتواند روشن بماند.
چرخ تا گردیده، خلق افتادهاند
این فتادنها از آن گردیدن است
هوش مصنوعی: زمانی که دنیا در حال چرخش است، مردم دچار مشکلات و افتهای مختلفی میشوند و این مشکلات نتیجهی همان چرخش دنیا است.
آنچه روزی در تنم، دل داشت نام
بسکه سختی دید، امروز آهن است
هوش مصنوعی: روزی بدن من احساسات و لطافت داشت، اما بعد از اینکه سختیهای زیادی را تجربه کرد، حالا تبدیل به آهن شده است.
بس رفو کردم، ندانستم که عُمر
صد هزارش پارگی بر دامن است
هوش مصنوعی: من وقت زیادی را صرف ترمیم و درست کردن چیزها کردم، اما ندانستم که عمر من مانند دامن پارگیهای زیادی دارد و هیچگاه کامل نخواهد شد.
گفتمش، لَختی بمان بهر رفو
گفت فرصت نیست، وقتِ رفتن است
هوش مصنوعی: به او گفتم کمی صبر کن تا کارهایمان را درست کنیم، اما او پاسخ داد که وقت کافی نیست و باید برویم.
خیره از من زیرکی خواهد فلک
کارگر، هنگام پیری کودن است
هوش مصنوعی: زمانی که انسان به سن پیری میرسد، ممکن است همچنان کارهای زیرکانهای انجام دهد، اما در واقع در این مرحله از زندگی، به نوعی نادانی و سادگی دچار میشود. او دیگر نمیتواند مثل جوانی هوشیار باشد و ممکن است تحت تأثیر شرایط قرار گیرد.
دوش، ضعفِ پیریَم از پا فکند
گفتم این درسِ ز پای افتادن است
هوش مصنوعی: دیشب، ناتوانی و ضعف ناشی از پیری مرا به زمین انداخت. در آن لحظه، به خود گفتم که این تجربهای است برای یادگیری از سقوط و ناتوانی.
ذرّه ذرّه هر چه بود از من گرفت
دیر دانستم که گیتی رهزن است
هوش مصنوعی: هر آنچه از من بود و داشت، کمکم از من گرفته شد. دیر فهمیدم که دنیا انسان را فریب میدهد و به او آسیب میزند.
نیست جز موی سپیدم حاصلی
کِشتم ادبار است و فقرم خَرمن است
هوش مصنوعی: تنها چیزی که از دوران سختی و ناکامیهای زندگی به دست آوردهام، موهای سپیدم است و فقر و تنگدستیام مانند یک کشتزار وسیع است.
من به صد خونابه، یک نان یافتم
نان نخوردن، بهتر از خون خوردن است
هوش مصنوعی: من با زجر و مشقت زیادی توانستم یک نان به دست آورم، اما به این نتیجه رسیدم که گرسنه ماندن بهتر از خونریزی و آسیب زدن به خود است.
دشمنان را دوستتر دارم ز دوست
دوست، وقت تنگدستی دشمن است
هوش مصنوعی: در زمان مشکلات و سختیها، بیشتر به دشمنان نزدیک میشوم تا به دوستان، زیرا در آن لحظات، دشمنان واقعی خود را نشان میدهند.
هر چه من گردن نهادم، چرخ زد
خون من، ایّام را بر گردن است
هوش مصنوعی: هر چیزی که من برای خودم به دست آوردم، سرنوشت یا روزگار آن را به خودم بازگردانده و برایم سختیها و مشکلاتی را به همراه داشته است.
خسته و کاهیده و فرسودهام
هر زمانم، مرگ در پیراهن است
هوش مصنوعی: هر لحظه در حال خستگی و از پا افتادگی هستم و احساس میکنم که مرگ به من نزدیک است.
ارزشِ من، پارهدوزی بود و بس
این چنین ارزش، به هیچ ارزیدن است
هوش مصنوعی: من تنها به خاطر پارهدوزیام بهایی داشتم و اینگونه بهای کم ارزش، به هیچ معناست.
من نه پیراهن، کفن پوشیدهام
این کفن، بر چشمِ تو پیراهن است
هوش مصنوعی: من لباس عادی به تن ندارم، بلکه کفن پوشیدهام. این کفن برای تو مانند پیراهنی است که ممکن است بر تن کنم.
سوزنش صد نیش زد، این خیرگی
دستمزدِ دستِ لرزان من است
هوش مصنوعی: سوزن بیرحمانه باعث درد و جراحتهای زیادی به من شد، اما این زجر و رنج نتیجهی تلاشی است که با دستهای لرزان و ناتوانم انجام دادم.
بر ستمکاران، ستم کمتر رسد
این سزای بردباری کردن است
هوش مصنوعی: بر ستمکاران، ظلم و ستم کمتر خواهد شد و این نتیجه صبر و شکیبایی است.
خوانش ها
نغمهٔ رفوگر به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1395/06/16 10:09
هه ژار
پروین شاعری تکرارنشدنی
1399/12/01 18:03
Mostafa Rahmani
من نه پیراهن، کفن پوشیدهام
این کفن، بر چشم تو پیراهن است
در بیت فوق کلمه"پیراهن" باید تبدیل به "پیرامن" شود
مخصوصاً که در دو خط پایین تر از آن کلمه"پیراهن" آمده است و أین تکرار نا مناسب و نازیباست