گنجور

شمارهٔ ۱۴ - از یک غزل

بی روی دوست، دوش شب ما سحر نداشت
سوز و گداز شمع و من و دل اثر نداشت
مهر بلند، چهره ز خاور نمینمود
ماه از حصار چرخ، سر باختر نداشت
آمد طبیب بر سر بیمار خویش، لیک
فرصت گذشته بود و مداوا ثمر نداشت
دانی که نوشداروی سهراب کی رسید
آنگه که او ز کالبدی بیشتر نداشت
دی، بلبلی گلی ز قفس دید و جانفشاند
بار دگر امید رهائی مگر نداشت
بال و پری نزد چو بدام اندر اوفتاد
این صید تیره روز مگر بال و پر نداشت
پروانه جز بشوق در آتش نمیگداخت
میدید شعله در سر و پروای سر نداشت
بشنو ز من، که ناخلف افتاد آن پسر
کز جهل و عجب، گوش به پند پدر نداشت
خرمن نکرده توده کسی موسم درو
در مزرعی که وقت عمل برزگر نداشت
من اشک خویش را چو گهر پرورانده‌ام
دریای دیده تا که نگوئی گهر نداشت

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

از یک غزل به خوانش طوبی برزگر
شمارهٔ ۱۴ - از یک غزل به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1392/05/31 07:07
rahi

فقط میتونم بگم عالی بود فوق العاده بود به شوق اومدم وقتی این شعرو خوندم واقعا آدم چقدر باید با استعداد و با فکر و با ذوق و قریحه و احساس باشه تا بتونه یه همچین شعری بگه خدا رحمتت کنه خانم اعتصامی

1394/05/18 04:08
ناشناس

ناکام از این دنیا رخت بر بستی خانم اعتصامی
خداوند رحمتت کنه

1399/11/17 08:02
نادری

پروین عزیز ناشناخته مونده

1401/12/12 14:03
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)

مثلا شما فکر می کنی حافظ شناخته شده است?!

از ۱۰۰ نفر بپرس که تعداد غزل هایِ حافظ چندتاست? ببین چند نفر جواب می دهند! چند نفر دیوان حافظ رو ورق زده اند?! حالا چه برسه به خواندن و درک معانیِ آن!