گنجور

شمارهٔ ۱۳۵ - گنج ایمن

نهاد کودک خردی بسر، ز گل تاجی
بخنده گفت، شهان را چنین کلاهی نیست
چو سرخ جامهٔ من، هیچ طفل جامه نداشت
بسی مقایسه کردیم و اشتباهی نیست
خلیقه گفت که استاد یافت بهبودی
نشاط بازی ما، بیشتر ز ماهی نیست
ز سنگریزه، جواهر بسی بتاج زدم
هزار حیف که تختی و بارگاهی نیست
برو گذشت حکیمی و گفت، کای فرزند
مبرهن است که مثل تو پادشاهی نیست
هنوز روح تو ز الایش بدن پاکست
هنوز قلب تو را نیت تباهی نیست
بغیر نقش خوش کودکی نمی‌بینی
بنقش نیک و بد هستیت، نگاهی نیست
ترا بس است همین برتری، که بر در تو
بساط ظلمی و فریاد دادخواهی نیست
تو، مال خلق خدا را نکرده‌ای تاراج
غذا و آتشت، از خون و اشک و آهی نیست
هنوز گنج تو، ایمن بود ز رخنهٔ دیو
هنوز روی و ریا را سوی تو، راهی نیست
کسی جواهر تاج تو را نخواهد برد
ولیک تاج شهی، گاه هست و گاهی نیست
نه باژبان فسادی، نه وامدار هوی
ز خرمن دگران، با تو پر کاهی نیست
نرفته‌ای به دبستان عجب و خودبینی
بموکبت ز غرور و هوی، سپاهی نیست
ترا فرشته بود رهنمون و شاهانرا
بغیر اهرمن نفس، پیر راهی نیست
طلا خدا و طمع مسلک و طریقت شر
جز آستانهٔ پندار، سجده‌گاهی نیست
قنات مال یتیم است و باغ، ملک صغیر
تمام حاصل ظلم است، مال و جاهی نیست
شهود محکمهٔ پادشاه، دیوانند
ولی بمحضر تو غیر حق، گواهی نیست
تو، در گذر گه خلق خدای نکندی چاه
به رهگذار حیات تو، بیم چاهی نیست
تو، نقد عمر گرانمایه را نباخته‌ای
درین جریدهٔ نو، صفحهٔ سیاهی نیست
به پیش پای تو، گر خاک و گر زر است، چه فرق
بچشم بی طمعت، کوه پر کاهی نیست
در آن سفیه که آز و هوی‌ست کشتیبان
غریق حادثه را، ساحل و پناهی نیست
کسیکه دایهٔ حرصش بگاهواره نهاد
بخواب رفت و ندانست کانتباهی نیست
ز جد و جهد، غرض کیمیای مقصود است
وگر نه بر صفت کیمیا گیاهی نیست

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نهاد کودک خردی بسر، ز گل تاجی
بخنده گفت، شهان را چنین کلاهی نیست
هوش مصنوعی: کودک کوچک با سرش تاجی از گل درست کرده و خندان گفت که هیچ پادشاهی چنین کلاهی ندارد.
چو سرخ جامهٔ من، هیچ طفل جامه نداشت
بسی مقایسه کردیم و اشتباهی نیست
هوش مصنوعی: وقتی که لباسم قرمز است، هیچ کودکی لباس ندارد. ما خیلی مقایسه کردیم و اشتباهی در کار نیست.
خلیقه گفت که استاد یافت بهبودی
نشاط بازی ما، بیشتر ز ماهی نیست
هوش مصنوعی: خلیقه گفت که استاد توانسته است به حالت بازی ما که شاداب‌تر باشد، حالتی به وجود آورد که از ماهی هم بیشتر نشاط و سرزندگی دارد.
ز سنگریزه، جواهر بسی بتاج زدم
هزار حیف که تختی و بارگاهی نیست
هوش مصنوعی: از سنگ‌ریزه‌ها جواهرات زیادی ساختم و تاجی زدم، اما دریغ که جایگاهی برای نشستن و فرمانروایی وجود ندارد.
برو گذشت حکیمی و گفت، کای فرزند
مبرهن است که مثل تو پادشاهی نیست
هوش مصنوعی: یک حکیم به فرزندش گفت: واضح است که کسی مثل تو به مقام پادشاهی نمی‌رسد.
هنوز روح تو ز الایش بدن پاکست
هنوز قلب تو را نیت تباهی نیست
هوش مصنوعی: روح تو هنوز از آلودگی‌های بدن پاک است و قلب تو هنوز به فکر خراب کردن و تباهی نیست.
بغیر نقش خوش کودکی نمی‌بینی
بنقش نیک و بد هستیت، نگاهی نیست
هوش مصنوعی: جز نقش زیبای کودکی، چیزی نمی‌بیند؛ در واقع در وجودت فقط به خوبی‌ها و بدی‌ها نگاهی نمی‌شود.
ترا بس است همین برتری، که بر در تو
بساط ظلمی و فریاد دادخواهی نیست
هوش مصنوعی: تو همین بس است که برتری و مقام تو باعث شده است که در نزد تو نه ظلمی باشد و نه صدای شکایت از ظلم.
تو، مال خلق خدا را نکرده‌ای تاراج
غذا و آتشت، از خون و اشک و آهی نیست
هوش مصنوعی: تو هیچ‌گاه دارایی‌های مردم را به نفع خود غارت نکرده‌ای و آنچه که به دست آوردی نه با آزار و رنج دیگران به دست آمده.
هنوز گنج تو، ایمن بود ز رخنهٔ دیو
هنوز روی و ریا را سوی تو، راهی نیست
هوش مصنوعی: هنوز گنج تو از آسیب دیو در امان است و هنوز چهره‌ای فریبنده و ظاهری زشت به سوی تو راهی ندارد.
کسی جواهر تاج تو را نخواهد برد
ولیک تاج شهی، گاه هست و گاهی نیست
هوش مصنوعی: هیچ‌کس جواهرات تاج تو را نخواهد گرفت، اما تاج پادشاهی همواره در دسترس نیست و گاهی اوقات وجود دارد و گاهی نه.
نه باژبان فسادی، نه وامدار هوی
ز خرمن دگران، با تو پر کاهی نیست
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که فرد نه تحت تاثیر فساد و مشکلات دیگران قرار دارد و نه به خواسته‌ها و تمایلات دنیایی وابسته است. او از سایرین طلبی ندارد و به هیچ چیز ناپاکی نزدیک نیست. این فرد با کمالات خود، مستقل و آزاد است و به سادگی زندگی می‌کند.
نرفته‌ای به دبستان عجب و خودبینی
بموکبت ز غرور و هوی، سپاهی نیست
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که تو با خودبینی و غرور به جایی رسیده‌ای، اما واقعاً چیزی از علم و دانش نیاموخته‌ای و در واقع نمی‌توانی خود را به عنوان یک فرد متعالی معرفی کنی.
ترا فرشته بود رهنمون و شاهانرا
بغیر اهرمن نفس، پیر راهی نیست
هوش مصنوعی: تو را فرشته‌ای هدایت می‌کند و برای شاهان غیر از شیطان نفس، راهنمایی وجود ندارد.
طلا خدا و طمع مسلک و طریقت شر
جز آستانهٔ پندار، سجده‌گاهی نیست
هوش مصنوعی: در این دنیا، طلا و ثروت و همچنین انجام اعمال زشت و ناپسند، هیچ‌گاه نمی‌توانند به حقیقت و معنای واقعی برسند. تنها جایی که می‌توان به حقیقت و فهم عمیق دست یافت، در درون خود و با تفکر عمیق است.
قنات مال یتیم است و باغ، ملک صغیر
تمام حاصل ظلم است، مال و جاهی نیست
هوش مصنوعی: کانال آب متعلق به یتیم است و باغ نیز متعلق به کودک کوچک است که به طور کامل ناشی از ظلم و ستم است و هیچ‌گونه ارزشی ندارد.
شهود محکمهٔ پادشاه، دیوانند
ولی بمحضر تو غیر حق، گواهی نیست
هوش مصنوعی: در محضر تو، گواهی فقط حقیقت است و هیچ چیز غیر از آن مورد قبول نیست، حتی اگر دیگران در مقام قضاوت به نظر برسند.
تو، در گذر گه خلق خدای نکندی چاه
به رهگذار حیات تو، بیم چاهی نیست
هوش مصنوعی: تو در زندگی آدمیان به گونه‌ای رفتار می‌کنی که گویی خداوند تو را در جاده حیات قرار داده و در این مسیر، هیچ هراسی از مشکلات و خطرات وجود ندارد.
تو، نقد عمر گرانمایه را نباخته‌ای
درین جریدهٔ نو، صفحهٔ سیاهی نیست
هوش مصنوعی: تو، عمر با ارزش خود را در این دنیای جدید به هدر نداده‌ای و در این ورق زندگی، ننگ و سیاهی وجود ندارد.
به پیش پای تو، گر خاک و گر زر است، چه فرق
بچشم بی طمعت، کوه پر کاهی نیست
هوش مصنوعی: اگر در برابر تو خاک باشد یا طلا، برای کسی که طمع ندارد، هیچ تفاوتی ندارد؛ چون کوه پر از کاه در نظر او بی‌ارزش است.
در آن سفیه که آز و هوی‌ست کشتیبان
غریق حادثه را، ساحل و پناهی نیست
هوش مصنوعی: در فرد نادانی که تنها به خواسته‌های خود فکر می‌کند، کشتی‌ران درگیر مشکلات و حوادث، هیچ نقطه امن و پناهگاهی نخواهد داشت.
کسیکه دایهٔ حرصش بگاهواره نهاد
بخواب رفت و ندانست کانتباهی نیست
هوش مصنوعی: کسی که تمام آرزوها و حرص و طمعش را در دل دارد، در خواب غفلت فرو می‌رود و نمی‌داند که این یک نوع زیان و خطر است.
ز جد و جهد، غرض کیمیای مقصود است
وگر نه بر صفت کیمیا گیاهی نیست
هوش مصنوعی: برای رسیدن به هدف و مقصود، تلاش و کوشش اهمیت دارد و بدون آن، هیچ چیز ارزشمندی به دست نخواهد آمد.

خوانش ها

گنج ایمن به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1395/11/26 00:01
سید احمد مجاب

در آن (سفینه) که آز و هوی‌ست کشتیبان
غریق حادثه را، ساحل و پناهی نیست