گنجور

شمارهٔ ۱۳۲ - گل و خاک

صبحدم، تازه گلی خودبین گفت
کاز چه خاک سیهم در پهلوست
خاک خندید که منظوری هست
خیره با هم ننشستیم، ای دوست
مقصد این ره ناپیدا را
ز کسی پرس که پیدایش ازوست
همه از دولت خاک سیه است
که چمن خرم و گلشن خوشبوست
همه طفلان دبستان منند
هر گل و سبزه که اندر لب جوست
پوستین بودمت ایام شتا
چو شدی مغز، رها کردی پوست
جز تواضع نبود رسم و رهم
گرچه گلزار ز من چون مینوست
نکنم پیروی عجب و هوی
زانکه افتادگیم خصلت و خوست
تو، بدلجوئی خود مغروری
نشنیدی که فلک، عربده‌جوست
من اگر تیره و گر ناچیزم
هر چه را خواجه پسندد، نیکوست
گل بی خاک نخواهد روئید
خاک، هر سوی بُوَد، گل زانسوست
خِلقت از بهر تنی تنها نیست
چشم گر چشم شد، اَبرو اَبروست
همگی خاک شویم آخرِ کار
همچو آن خاک که در برزن و کوست
برگِ گل یا بَرِ گلرخساری است
خاک و خِشتی که بِه بُرج و باروست
تکیه بر دوستی دهر، مکن
که گهی دوست، دگَر گاه عدوست
مشو ایمن که گل صد برگم
که تو صد برگی و گیتی صد روست
گرچه گرد است بدیدن گردو
نه هر آن گرد که دیدی، گردوست
گوی چوگان فلک شد سرِ ما
زانکه چوگان فلک، اینش گوست
همه، ناگاه گلوگیر شوند
همه را، لقمهٔ گیتی به گلوست
کشتی بحر قضا، تسلیم است
اندرین بحر، نه کشتی، نه کروست
کوش تا جامهٔ فرصت ندری
درزی دهر، نه آگه ز رفوست
تا تو آبی به تکلف بخوری
نه سبوئی و نه آبی به سبوست
غافل از خویش مشو، یک سر موی
عمر، آویخته از یک سر موست

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

صبحدم، تازه گلی خودبین گفت
کاز چه خاک سیهم در پهلوست
هوش مصنوعی: در صبح زود، گلی خودخواه گفت که چرا در کنار من خاک سیاه وجود دارد؟
خاک خندید که منظوری هست
خیره با هم ننشستیم، ای دوست
هوش مصنوعی: خاک با شادی لبخند زد، چون هدفی وجود دارد. ما هم در کنار هم نماندیم و به هم نگاه نکردیم، ای دوست.
مقصد این ره ناپیدا را
ز کسی پرس که پیدایش ازوست
هوش مصنوعی: برای رسیدن به هدفی که در این مسیر نهان است، بهتر است از کسی بپرسی که او خود منشأ و منبع آن هدف است.
همه از دولت خاک سیه است
که چمن خرم و گلشن خوشبوست
هوش مصنوعی: همه چیز در این دنیا به خاطر برکت و نعمت خاک سیاه است که باعث رشد چمن‌های سرسبز و گل‌های خوشبو می‌شود.
همه طفلان دبستان منند
هر گل و سبزه که اندر لب جوست
هوش مصنوعی: همه گل‌ها و گیاهانی که در کنار آب هستند، مانند کودکان دبستانی هستند.
پوستین بودمت ایام شتا
چو شدی مغز، رها کردی پوست
هوش مصنوعی: در روزهای سرد زمستان، تو همچون پوستینی بودی که تنها برای حفظ گرما به کار می‌رود، اما وقتی به بلوغ و دانایی رسیدی، از آن لایه‌ی ظاهری رها شدی و به عمق و جوهر خود رسیدی.
جز تواضع نبود رسم و رهم
گرچه گلزار ز من چون مینوست
هوش مصنوعی: تنها رفتار و منش من تواضع است، هرچند که مانند گلزار، زیبا و دلنشین باشم.
نکنم پیروی عجب و هوی
زانکه افتادگیم خصلت و خوست
هوش مصنوعی: نمی‌خواهم به دنبال اوهام و خواسته‌های بی‌معنا بروم، زیرا که رفتار و روحیه‌ام نشان‌دهنده‌ی سقوطی است که تجربه کرده‌ام.
تو، بدلجوئی خود مغروری
نشنیدی که فلک، عربده‌جوست
هوش مصنوعی: تو به جستجوی خودت مغروری و ندانسته‌ای که جهان چقدر پر از سر و صدا و هیاهوست.
من اگر تیره و گر ناچیزم
هر چه را خواجه پسندد، نیکوست
هوش مصنوعی: هرچند که من ممکن است کم ارزش و ناتوان باشم، اما هر چیزی که مورد پسند آقایی باشد، برای من خوب و زیباست.
گل بی خاک نخواهد روئید
خاک، هر سوی بُوَد، گل زانسوست
هوش مصنوعی: گل بدون خاک نمی‌تواند رشد کند، و این خاک هر کجا که باشد، گل از همان سمت شکوفا می‌شود.
خِلقت از بهر تنی تنها نیست
چشم گر چشم شد، اَبرو اَبروست
هوش مصنوعی: خلقت انسان به این خاطر نیست که تنها جسمی باشد. اگر چشمی وجود دارد، ابرو هم باید باشد؛ یعنی همه اجزا و ویژگی‌ها در کنار هم معنا پیدا می‌کنند و تنها به وجود یک ویژگی اکتفا نمی‌شود.
همگی خاک شویم آخرِ کار
همچو آن خاک که در برزن و کوست
هوش مصنوعی: در نهایت همه ما به خاک تبدیل می‌شویم، درست مانند خاکی که در خیابان‌ها و کوچه‌ها وجود دارد.
برگِ گل یا بَرِ گلرخساری است
خاک و خِشتی که بِه بُرج و باروست
هوش مصنوعی: برگ گل یا زیبایی چهره‌اش، مانند خاک و خشت‌هایی است که به برج و دژ او تبدیل شده‌اند.
تکیه بر دوستی دهر، مکن
که گهی دوست، دگَر گاه عدوست
هوش مصنوعی: به دوستی زمانه اعتماد نکن، زیرا گاهی دوست تو، در زمانی دیگر دشمن تو می‌شود.
مشو ایمن که گل صد برگم
که تو صد برگی و گیتی صد روست
هوش مصنوعی: خودت را در امنیت ندان، چون من مانند گل صدبرگ هستم و تو هم مانند گل صدبرگ دیگر. دنیای ما دارای تعدد و تنوع است.
گرچه گرد است بدیدن گردو
نه هر آن گرد که دیدی، گردوست
هوش مصنوعی: هر گردی که به چشم می‌خورد، گردو نیست؛ یعنی فقط به ظاهر نمی‌توان معیارها و حقایق را شناخت و باید به عمق و ویژگی‌های خاص آن توجه کرد.
گوی چوگان فلک شد سرِ ما
زانکه چوگان فلک، اینش گوست
هوش مصنوعی: چون سرما به زمین می‌افتد، مانند گوی‌ای است که در بازی چوگان به این سو و آن سو پرتاب می‌شود.
همه، ناگاه گلوگیر شوند
همه را، لقمهٔ گیتی به گلوست
هوش مصنوعی: همه ناگهان دچار مشکل می‌شوند و نمی‌توانند غذا را ببلعند؛ چرا که دنیا و مشکلاتش بر گردنشان سنگینی می‌کند.
کشتی بحر قضا، تسلیم است
اندرین بحر، نه کشتی، نه کروست
هوش مصنوعی: کشتی سرنوشت در این دریا تسلیم شده است؛ نه کشتی وجود دارد و نه سکان controll.
کوش تا جامهٔ فرصت ندری
درزی دهر، نه آگه ز رفوست
هوش مصنوعی: سعی کن از فرصتی که در اختیارت است به‌خوبی استفاده کنی، زیرا زمان به سرعت می‌گذرد و ممکن است هرگز نتوانی آن را تعمیر کنی.
تا تو آبی به تکلف بخوری
نه سبوئی و نه آبی به سبوست
هوش مصنوعی: هرگاه تو بخواهی در خوردن آب، خود را به زحمت بیندازی و به زحمت از سبو آب بخوری، نه سبویی وجود دارد و نه آبی در آن سبو.
غافل از خویش مشو، یک سر موی
عمر، آویخته از یک سر موست
هوش مصنوعی: به خودت غافل نباش، چون زندگی‌ات به اندازه‌ی یک تار مو به چیزی وابسته است و بسیار شکننده است.

خوانش ها

گل و خاک به خوانش عندلیب