شمارهٔ ۱۲۹ - گل خودرو
بطرف گلشنی، در نوبهاری
گلی خودرو، دمید از جو کناری
درخشنده، چو اندر درج گوهر
فروزنده، چو بر افلاک اختر
بدو گل گفت، کای شوخ سبکسار
بجوی و جر، گل خودروست بسیار
تو در هر جا که بنشینی، گیاهی
بهر راهی که روئی، خار راهی
در اینجا، نکتهدانان بی شمارند
شما را در شمار ما نیارند
بسوی چون توئی، خوبان نبینند
وگر روزی ببینندت، نچینند
شود گر باغبان، آگاه ازین کار
کند کار ترا ایام، دشوار
شرار کیفرت، دامن بگیرد
وبال هستیت، گردن بگیرد
ز گلشن بر کنندت، خواه ناخواه
کنندت پایمال، اندر گذرگاه
بدین بی رنگی و پستی و زشتی
چرا اندر ردیف ما نشستی
بگفتا نام هر کس در شماری است
مرا نیز اندرین ملک، اعتباری است
کس کاین نقش بر گل مینگارد
حساب خار و خس را نیز دارد
ترا گر باغبانی بود چالاک
مرا هم باغبانی کرد افلاک
ترا گر کرد استاد آبیاری
مرا هم آب داد ابر بهاری
شما را گرچه رونق بیشتر بود
سوی ما نیز، گردون را نظر بود
چه ترسانی ز آسیب شرارم
چه کردم تا بسوزد روزگارم
چه بودستیم جز خواب و خیالی
که گیرد گردن ما را وبالی
مرا در باغ، محکم ریشهای نیست
ز داس و تیشهام، اندیشهای نیست
بگامی میتوان بنیاد ما کند
بهی میتوان از هم پراکند
جمال هر گلی، در جلوه و پوست
چه فرق، ار نو گلی پاکیزه، خودروست
چه دانستی که ما را رنگ و بو نیست
که میگوید گل خودرو، نکونیست
دمیدم تا بدانیدم که هستم
فتادم تا نگوئی خودپرستم
مپنداری که کار دهر، بازیست
مرا این اوفتادن، سرفرازیست
بهر مهدم که خواباندند خفتم
ز هر مرزی که گفتندم، شکفتم
نشستم، تا رخم شبنم بشوید
نسیم صبحگاهانم ببوید
درین بی رنگ و بوئی، رنگ و بوهاست
درین دفتر، ز خلقت گفتگوهاست
سزد گر سرو و گل، بر ما بخندند
که ما افتادهایم، ایشان بلندند
بیاد من، کسی تخمی نیفشاند
کشاورز سپهرم با تو بنشاند
مرا با گل، خیال همسری نیست
هوای نخوت و نامآوری نیست
اگرچه گلشن ما، دشت و صحراست
ز هر جا رستهایم، آنجا مصفاست
ز من، زین بیش کس خوبی نخواهد
گل خودرو، ز قدر گل نکاهد
گرفتم جلوه و رنگی و تابی
ز بارانی و باد و آفتابی
گلی زیبا شدم در باغ ایام
چه میدانم، چه خواهم شد سرانجام
شمارهٔ ۱۲۸ - گل پنهان: نهفت چهره گلی زیر برگ و بلبل گفتشمارهٔ ۱۳۰ - گل سرخ: گل سرخ، روزی ز گرما فسرد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بطرف گلشنی، در نوبهاری
گلی خودرو، دمید از جو کناری
هوش مصنوعی: به سمت یک باغ زیبا در بهار، گلی خودرَو از کنار آب نمایان شد.
درخشنده، چو اندر درج گوهر
فروزنده، چو بر افلاک اختر
هوش مصنوعی: درخشان و تابناک مانند جواهر در درون، و تابنده مانند ستارهای در آسمان.
بدو گل گفت، کای شوخ سبکسار
بجوی و جر، گل خودروست بسیار
هوش مصنوعی: به گل گفتند، ای شوخ و بیخیال، تلاش کن و دست از بازی و شیطنت برندار، که گلهای آزاد و زیبا بسیارند.
تو در هر جا که بنشینی، گیاهی
بهر راهی که روئی، خار راهی
هوش مصنوعی: هر جا که تو باشی، در مسیرت مانع و سختی وجود دارد.
در اینجا، نکتهدانان بی شمارند
شما را در شمار ما نیارند
هوش مصنوعی: در این جا، افرادی با دانش و آگاهی بسیار وجود دارند، اما شما در میان آنها مهم شمرده نمیشوید.
بسوی چون توئی، خوبان نبینند
وگر روزی ببینندت، نچینند
هوش مصنوعی: در صورت وجود فردی مانند تو، دیگر خوبان را نمیتوان دید و اگر روزی آنها تو را ببینند، جرأت نزدیک شدن به تو را نخواهند داشت.
شود گر باغبان، آگاه ازین کار
کند کار ترا ایام، دشوار
هوش مصنوعی: اگر باغبان از کارهای خود آگاه شود، در این صورت تو با دشواریهای زیادی در روزهایت مواجه خواهی شد.
شرار کیفرت، دامن بگیرد
وبال هستیت، گردن بگیرد
هوش مصنوعی: عذاب و مجازات تو دامانت را میگیرد و مشکلات زندگیات گردنت را فشار میدهد.
ز گلشن بر کنندت، خواه ناخواه
کنندت پایمال، اندر گذرگاه
هوش مصنوعی: از باغ گل تو را بیمیل و اراده میفشارند، و در راه عبور، تو را زیر پا میگذارند.
بدین بی رنگی و پستی و زشتی
چرا اندر ردیف ما نشستی
هوش مصنوعی: چرا در جمع ما نشستهای با این بیرنگی و زشتی و پستی؟
بگفتا نام هر کس در شماری است
مرا نیز اندرین ملک، اعتباری است
هوش مصنوعی: گفت هر کسی در این جامعه نام و جایگاهی دارد و من نیز در این سرزمین ارزش و اعتبار مشخصی دارم.
کس کاین نقش بر گل مینگارد
حساب خار و خس را نیز دارد
هوش مصنوعی: کسی که این نقاشی زیبا را بر روی گل ایجاد میکند، به خوبی از جزئیات و زشتیهای دیگر نیز آگاه است.
ترا گر باغبانی بود چالاک
مرا هم باغبانی کرد افلاک
هوش مصنوعی: اگر تو باغبانی ماهر باشی، آسمانها نیز مرا به باغبانی میسازند.
ترا گر کرد استاد آبیاری
مرا هم آب داد ابر بهاری
هوش مصنوعی: اگر تو به من آبیاری را بیاموزی، به من هم کمک خواهی کرد تا از باران بهاری بهرهمند شوم.
شما را گرچه رونق بیشتر بود
سوی ما نیز، گردون را نظر بود
هوش مصنوعی: هرچند شما از نظر ثروت و رونق در وضعیت بهتری هستید، اما چشم گردون به ما هم مینگرد.
چه ترسانی ز آسیب شرارم
چه کردم تا بسوزد روزگارم
هوش مصنوعی: چرا از آسیبهای آتش وجود من میترسی؟ من چه کردهام که زندگیام بسوزد؟
چه بودستیم جز خواب و خیالی
که گیرد گردن ما را وبالی
هوش مصنوعی: ما چه بودهایم جز یک خواب و خیال، که بار سنگینی بر گردن ما میآورد.
مرا در باغ، محکم ریشهای نیست
ز داس و تیشهام، اندیشهای نیست
هوش مصنوعی: در باغ دل من، ریشهای محکم و استوار ندارم و از ابزارهایی مانند داس و تیشه که برای برداشت و قطع کردن هستند، هیچ فکر و اندیشهای ندارم.
بگامی میتوان بنیاد ما کند
بهی میتوان از هم پراکند
هوش مصنوعی: در زمان مناسب میتوان به ساختار و بنای اموری پرداخت و همچنین در زمان نامناسب میتواند باعث از هم پاشیدگی آنها شود.
جمال هر گلی، در جلوه و پوست
چه فرق، ار نو گلی پاکیزه، خودروست
هوش مصنوعی: زیبایی هر گلی به ظاهر و شکل آن بستگی ندارد. حتی اگر یک گل تازه و زیبا درکنار باشد، اما اگر خود به خود و بدون توجه به دیگران رشد کند، چه تفاوتی با دیگر گلها خواهد داشت؟
چه دانستی که ما را رنگ و بو نیست
که میگوید گل خودرو، نکونیست
هوش مصنوعی: نمیدانی که ما از زیبایی و جلوههای دلنواز بیخبر هستیم، مثل گلی که در طبیعت میروید و میگوید که هیچ چیزش نیکو نیست.
دمیدم تا بدانیدم که هستم
فتادم تا نگوئی خودپرستم
هوش مصنوعی: من تلاش کردم تا بفهمم که وجود دارم، اما وقتی به زمین افتادم، نخواستم بگویم که خودخواه هستم.
مپنداری که کار دهر، بازیست
مرا این اوفتادن، سرفرازیست
هوش مصنوعی: نباید فکر کنی که این ماجرای زندگی فقط یک بازی است؛ این سقوطها و مشکلات، در واقع باعث افتخار و سربلندی من هستند.
بهر مهدم که خواباندند خفتم
ز هر مرزی که گفتندم، شکفتم
هوش مصنوعی: برای خاطر نازنینم که خوابم کردند، از هر جایی که گفتند برخاستم و جان تازهای به خود گرفتم.
نشستم، تا رخم شبنم بشوید
نسیم صبحگاهانم ببوید
هوش مصنوعی: نشستم تا شبنم صبحگاهان صورت مرا بشوید و نسیم خوش آن را معطر کند.
درین بی رنگ و بوئی، رنگ و بوهاست
درین دفتر، ز خلقت گفتگوهاست
هوش مصنوعی: در این دنیا که ظاهراً خالی و بیمعناست، در واقع از زیباییها و عطروطعمها پر است. در این نوشتهها و داستانها، به تأمل و بحث دربارهی آفرینش و زندگی پرداخته شده است.
سزد گر سرو و گل، بر ما بخندند
که ما افتادهایم، ایشان بلندند
هوش مصنوعی: اگر سرو و گل بر ما بخندند، این حق آنهاست چون ما افتادهایم و آنها در بلندی هستند.
بیاد من، کسی تخمی نیفشاند
کشاورز سپهرم با تو بنشاند
هوش مصنوعی: به یاد من کسی از آرزوها و امیدها نمیکارد؛ اما کشاورز آسمان من با تو نشسته و تلاش میکند.
مرا با گل، خیال همسری نیست
هوای نخوت و نامآوری نیست
هوش مصنوعی: من به گل و زیبایی آن فکر نمیکنم و آرزوی شهرت و خودنمایی نیز در سر ندارم.
اگرچه گلشن ما، دشت و صحراست
ز هر جا رستهایم، آنجا مصفاست
هوش مصنوعی: هرچند که باغ ما، سرزمینی پر از زیبایی و گل و گیاه است، از هر کجا که ما به آن رسیدهایم، آن مکان سرشار از پاکی و طهارت است.
ز من، زین بیش کس خوبی نخواهد
گل خودرو، ز قدر گل نکاهد
هوش مصنوعی: هر کس از من بیشتر نخواهد، همچون گل خودرویی که قدر و ارزشش کاسته نمیشود.
گرفتم جلوه و رنگی و تابی
ز بارانی و باد و آفتابی
هوش مصنوعی: در دلِ روزگار، زیبایی و رنگهای شگفتانگیز را از باران، باد و نور آفتاب گرفتم.
گلی زیبا شدم در باغ ایام
چه میدانم، چه خواهم شد سرانجام
هوش مصنوعی: من در زندگی مانند گلی زیبا در باغ روزگار هستم، اما نمیدانم در آینده چه سرنوشتی در انتظارم خواهد بود.