شمارهٔ ۱۲۷ - گل پژمرده
صبحدم، صاحبدلی در گلشنی
شد روان بهر نظاره کردنی
دید گلهای سپید و سرخ و زرد
یاسمین و خیری و ریحان و ورد
بر لب جوها، دمیده لالهها
بر گل و سوسن، چکیده ژالهها
هر تنی، روشنتر از جانی شده
هر گل سرخی، گلستانی شده
برگ گل، شاداب و شبنم تابناک
هر دو از آلایش پندار، پاک
گوئی آن صاحبنظر، رائی نداشت
فکرت و شوق تماشائی نداشت
نه سوی زیبا رخی میکرد روی
نه گلی، نه غنچهای میکرد بوی
هر طرف گل بود، آنجا وقت گشت
جمله را میدید، اما میگذشت
در صف گلها، بدید او ناگهان
که گل پژمردهای گشته نهان
دور افتاده ز بزم یارها
خوی کرده با جفای خارها
یکنفس بشکفته، یک دم زیسته
صبحدم، شبنم بر او بگریسته
رونقش بشکسته چرخ کوژ پشت
زشت گشته، بر نکویان کرده پشت
الغرض، صاحبدل روشن روان
آن گل پژمرده چید و شد روان
جمله خندیدند گلهای دگر
که نبودی عارف و صاحبنظر
زین همه زیبائی و جلوهگری
یک گل پژمرده با خود میبری
این معما را ندانستیم چیست
وینکه بر ما برتری دادیش کیست
گفت، گل در بوستان بسیار بود
لیک، ما را نکتهای در کار بود
ما از آن معنیش چیدیم، ای فتی
که نچیند کس، گل پژمرده را
کردم این افتاده زان ره جستجوی
که بگردانند از افتاده، روی
زان ببردیم این گل بی آب و رنگ
که زمانه عرصه بر وی کرد تنگ
وقت این گل میرود حالی ز دست
دیگران را تا شبانگه وقت هست
من ببوئیدنش، زان کردم هوس
کاین چنین گل را نبوید هیچ کس
دی شکفت از گلبن و امروز شد
ای عجب، امروزها دیروز شد
عمر، چون اوراق بی شیرازه بود
این گل پژمرده، دیشب تازه بود
چون خریداران، گرفتیمش بدست
زانکه چرخ پیر، بازارش شکست
چونکه گلهای دگر زیباترند
هم نظربازان بر آن بگذرند
خلق را باشد هوای رنگ و بو
کس نپرسد، کان گل پژمرده کو
شمارهٔ ۱۲۶ - گل بی عیب: بلبلی گفت سحر با گل سرخشمارهٔ ۱۲۸ - گل پنهان: نهفت چهره گلی زیر برگ و بلبل گفت
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
صبحدم، صاحبدلی در گلشنی
شد روان بهر نظاره کردنی
هوش مصنوعی: در سپیده دم، انسانی با دل روشن به زیباییهای طبیعت رفت تا تماشا کند.
دید گلهای سپید و سرخ و زرد
یاسمین و خیری و ریحان و ورد
هوش مصنوعی: درختان و گلهای زیبا با رنگهای سفید، قرمز و زرد را میبینم. یاسمن، گلابی، ریحان و گلهای دیگر در اینجا حضور دارند.
بر لب جوها، دمیده لالهها
بر گل و سوسن، چکیده ژالهها
هوش مصنوعی: در کنار جویبارها، لالهها شکوفا شدهاند و بر روی گلها و سوسنها، قطرات شبنمی نشسته است.
هر تنی، روشنتر از جانی شده
هر گل سرخی، گلستانی شده
هوش مصنوعی: هر انسانی، به وضوح بیشتر از جانش، درخشان شده و هر گل سرخ، به مانند یک باغ گل زیبا و شاداب شده است.
برگ گل، شاداب و شبنم تابناک
هر دو از آلایش پندار، پاک
هوش مصنوعی: برگ گل و شبنم درخشان هر دو از آلودگیهای ذهنی و فکرهای ناپسند، دور و بینقص هستند.
گوئی آن صاحبنظر، رائی نداشت
فکرت و شوق تماشائی نداشت
هوش مصنوعی: به نظر میرسد آن فرد با دانش و بینش، هیچ نظری نداشت و از تماشای زیباییها و شگفتیها لذتی نمیبرد.
نه سوی زیبا رخی میکرد روی
نه گلی، نه غنچهای میکرد بوی
هوش مصنوعی: نه به طرف چهره زیبایی میرفت و نه از گلی یا غنچهای بویی به مشام میرسید.
هر طرف گل بود، آنجا وقت گشت
جمله را میدید، اما میگذشت
هوش مصنوعی: در هر جا که گل و زیبایی وجود داشت، آنجا را به دقت مینگریست، اما به سرعت از آنجا عبور میکرد.
در صف گلها، بدید او ناگهان
که گل پژمردهای گشته نهان
هوش مصنوعی: او ناگهان در میان گلها دید که گلی پژمرده و پنهان شده است.
دور افتاده ز بزم یارها
خوی کرده با جفای خارها
هوش مصنوعی: دور از جمع دوستان و محبتها شده و تنها با زخمها و دردهای ناشی از حسادت و بیوفایی مواجه هستم.
یکنفس بشکفته، یک دم زیسته
صبحدم، شبنم بر او بگریسته
هوش مصنوعی: یک لحظه شکوفا شده و فقط برای مدت کوتاهی در صبح زندگی کرده، و شبنم بر آن اشک ریخته است.
رونقش بشکسته چرخ کوژ پشت
زشت گشته، بر نکویان کرده پشت
هوش مصنوعی: چرخ گردون که زیبا و خوشگوار بود، حالا به خاطر حوادث و دگرگونیها خراب شده و دیری نمیگذرد که بر نیکوکاران و صالحان پشت کرده و آنها را به بدبختی دچار کرده است.
الغرض، صاحبدل روشن روان
آن گل پژمرده چید و شد روان
هوش مصنوعی: در نهایت، شخصی که دارای دل پاک و روشن است، آن گل پژمرده را چید و از آنجا رفت.
جمله خندیدند گلهای دگر
که نبودی عارف و صاحبنظر
هوش مصنوعی: همه گلها به خاطر این که تو عارف و صاحبنظر نبودی، خندیدند.
زین همه زیبائی و جلوهگری
یک گل پژمرده با خود میبری
هوش مصنوعی: از میان تمام زیباییها و جذابیتها، تو فقط یک گل پژمرده را با خود به همراه میآوری.
این معما را ندانستیم چیست
وینکه بر ما برتری دادیش کیست
هوش مصنوعی: ما نتوانستیم بفهمیم این معما چیست و آن کسی که به ما برتری داده، چه کسی است.
گفت، گل در بوستان بسیار بود
لیک، ما را نکتهای در کار بود
هوش مصنوعی: گفت: در باغ گلهای زیادی وجود داشت، اما ما به یک موضوع خاص توجه داشتیم.
ما از آن معنیش چیدیم، ای فتی
که نچیند کس، گل پژمرده را
هوش مصنوعی: ما از زیبایی واقعی گل پژمرده بهرهبرداری کردیم، ای کسی که هیچکس نمیتواند این زیبایی را از بین ببرد.
کردم این افتاده زان ره جستجوی
که بگردانند از افتاده، روی
هوش مصنوعی: من برای آن کسی که از راه افتاده است، تلاش میکنم تا او را از زمین بلند کنند و به سمت بالا ببرند.
زان ببردیم این گل بی آب و رنگ
که زمانه عرصه بر وی کرد تنگ
هوش مصنوعی: از آن گل بی آب و رنگ دل کندیم، زیرا که زمانه بر او تنگی میکرد.
وقت این گل میرود حالی ز دست
دیگران را تا شبانگه وقت هست
هوش مصنوعی: زمانی که این گل در حال پژمرده شدن است، دیگران فرصت دارند تا از زیبایی آن بهره ببرند، زیرا تا شب هنوز زمان باقی است.
من ببوئیدنش، زان کردم هوس
کاین چنین گل را نبوید هیچ کس
هوش مصنوعی: من وقتی عطرش را استشمام کردم، به این فکر افتادم که هیچ کس نمیتواند بویی به این زیبایی را تجربه کند.
دی شکفت از گلبن و امروز شد
ای عجب، امروزها دیروز شد
هوش مصنوعی: دیروز گل تازهای شکفته شد و امروز به طرز عجیبی، امروز به مثابه دیروز به نظر میرسد.
عمر، چون اوراق بی شیرازه بود
این گل پژمرده، دیشب تازه بود
هوش مصنوعی: عمر انسان مانند برگهای بینظم و بدون ترتیب است و این گل پژمرده که به تازگی شکفته شده، نشاندهنده لحظاتی از زندگی است که زودگذر و ناپایدار هستند.
چون خریداران، گرفتیمش بدست
زانکه چرخ پیر، بازارش شکست
هوش مصنوعی: ما چون خریداران، او را در دست گرفتیم، زیرا چرخ زمان، وضعیت او را به هم زده و از رونق انداخته است.
چونکه گلهای دگر زیباترند
هم نظربازان بر آن بگذرند
هوش مصنوعی: زیرا که گلهای دیگر زیباترند، ناظران زیبایی به آنها نگاه میکنند و توجهشان را به سمت آنها جلب میکنند.
خلق را باشد هوای رنگ و بو
کس نپرسد، کان گل پژمرده کو
هوش مصنوعی: مردم به دنبال زیباییها و جذابیتها هستند، اما هیچکس نمیپرسد که آن گل خشک و پژمرده کجاست.