شمارهٔ ۱۲۳ - گره گشای
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
گره گشای به خوانش رضا ناظری
گره گشای به خوانش ابوالفضل حسن زاده
شمارهٔ ۱۲۳ - گره گشای به خوانش زهرا بهمنی
شمارهٔ ۱۲۳ - گره گشای به خوانش فاطمه زندی
شمارهٔ ۱۲۳ - گره گشای به خوانش بهناز شکوهی
حاشیه ها
بنام خدا
خلاصه داستان اینکه پیر مردی مفلس پسر و دخترش بیمار بودند واز هر آدم خودپرستی طلب کمک میکرد روزها گدائی میکرد وشبها بیمارداری
شبی از ناچاری سوی آسیائی رفت وآسیابان مقداری گندم به اوداد گندم را در دامن ریخت و گره زد که نریزد وبراه افتاد پس رو به خدا کرد وگفت ای گره گشا گره گره از کار من برگشا که این گندم را کسی بخرد وبا پول آن عدس وعسل برای شوربا تهیه کنم
ناگان دید گره دامن باز شده وگندم ها ریخته است زبان باعتراض گشود که خدایا بجای گره گشائی از کارم این گره را باز کردی!!
پس خواست گندم ها را جمع کند کیسه پولی را درآنجا افتاده دید پس خدا را سجده کرد وعذر خواست که حکمت کار تو را از اول ندانستم وسخنانی اینگونه گفت:
هر بلائی کز تو آید رحمتی است
هر که را فقری دهی آن دولتی است....
2- در بیت 19 میآمیختم درست است بیت ششم ازآخرکانچه به جای کنچه بهتر است
---
پاسخ: با تشکر از شما، غلطهای اشاره شده تصحیح شدند.
این سروده زیبای پروین مصداق این حدیث قدسی است که: "خداوند طوری با بنده اش رفتار میکند که گویی همان یک بنده را دارد و بنده با خداوند طوری رفتار می کند که گویی هزاران خدا دارد".
در این حکایت منظوم مرد بی نوا، غافل از خدا، بر در هر کس و ناکس می پاید تا چیزی بیابد، و نهایتاً چون از خدایان زمینی نا امید می شود روی به خدای آسمانی بلند می کند و می یابد آنچه خداوند برای او در نظر گرفته است.
این گونه امثال در ادبیات ما کم نیستند. براستی که از این شعر حظی بردم وافر
خدایش رحمت کناد
باسلام
اگر امکان داره چند نمونه شعر در این باب معرفی کنید
ممنون
داستان پیر چنگی/ دفتر اول مثنوی مولانا
یکی از ویژگیهای اشعار پروین(که هم در این شعر و هم در شهر لطف حق وی قابل مشاهده است) اینست که ابتدا همه زوایای نومیدی از خلق و بسته بودن تمامی درهای دنیا به روی او را به خوبی به تصویر می کشد(که البته فهم کامل آن صرفا در مواردی برای خواننده یا شنونده قابل درک است که خود فی الحال در موقعیتی مشابه قرار گرفته باشد) و سپس نمایش امداد غیبی(یدالله فوق ایدیهم) را نیز بر همان روال نمایان می گرداند(که باز درک کامل آن مستلزم تشابه با آن موقعیت در حال است).
اشعر زیبای پروین سراسر پند آموز و اکنده از نکات تربیتی است خدایش او را بیامرزد . نمونه ی این موضوع یعنی توکل به خدای متعال و درخواست استعانت از او در اموزه ای دینی و فرهنگی ما کم نیست . در داستان حضرت یوسف زمانی که یوسف در زندان بود بدلیل یاری خواستن از بنده ی خدا چند سال دیگر در زندان بدست فراموشی سپرده شد تا اینکه به حکم خدا از زندان رها یی یافت و به آن دولت و مکنت رسید . من نیز سعادت این را داشته ام که یاری خداوند را در سخت ترین لحظات زندگیم احساس کنم . براستی که هیچ لذتی بالاتر از درک لطف و رحمت خدا نیست . اینکه با تمام وجود او را درکنار خود حس کنی .
با عرض سلام :
1-در بیت دوم مصرع اول بجای (می آمد ) کلمه ( میمد ) آمده 2 - همین بیت دوم مصرع دوم کلمه (قالب ) اشتباه است و کلمه ی (غالب ) به معنی بیشتر و اکثرا صحیح می باشد . 3- در بیت ماقبل آخر ، مصرع دوم کلمه ی (که تا ) صحیح است ولی اشتباها (تا که ) آمده است .
متشکرم
موارد 3 و 1 را موافقم
درمورد فرموده دومتان... خیر. (قالب) به معنای کالبد، تن و بدن، صحیح میباشد. (غالب) به معنای چیرهشده و پیروز و دربرگرفته، هرچند که با مفهوم مشابهی با فرموده حضرتعالی هم سابقا استفاده شده؛ لکن در این مورد صحیح نمیباشد.
با سلام به محضر آقای یاوری، بیت دوم نیست بلکه بیت 8 است. تذکر اول و سوم درست، ولی تذکر دوم که فرمودید غالب درست است، همان قالب درست و در اینجا به معنای جسم و بدن است؛ یعنی دیگر نیرویی در بدن نمانده بود.
لطفا در بیت 8 میمد به می آمد و در بیت ما قبل آخر تا که به که تا تبدیل شود.
سلام خیییییییییییلییییییییی شعر قشنگی بود و خییییییلیییییییی هم به درد تحقیقم خورد....
....خدایا انقدر حکمت آمیز باهامون برخورد نکن ..هی نمی فهمیم هی حرص می خوریم...مث این پیرمرده.......
بنام خدا
راضی به رضای خدا بودن و شکر نعمت داشتن در هر حالی نعمت است. اگر کسی بتواند در سختی و رنج این گونه رفتار کند بسیار انسان است و انسانیت بزرگترین موهبت خداوندی است.
یکی از زیباترین اشعار اختر چرخ ادب همین شعر می باشد در اینجا نیز شاعر بیشتر به این اشاره دارد که بعضی مواقع برای ما یک گرفتاری پیش می آید که خیر ما در آن است مانند همین پیرمرد برگشته بخت اما ما به دلیل جهل و نااگاهی خود به زمین و زمان ناسزا می گوییم و بعد که آثار خیر همان گرفتاری برایمان روشن گشت به اشتباه خود پی می بریم .
در بیت یکی مانده به آخر ، وزن مصرع دوم خراب است و به نظر می رسد این گونه صحیحتر باشد: رشته ام بردی که تا گوهر دهی
وقتی مشکلی برایمان به وجود میاید فکر می کنیم خداوند در جای دیگری به کار دیگری مشغول است ، یادمان می رود که حضور خداوند همیشگی و بدون قید و شرط است...
شعری حکمنت انگیزی بود تنها چیزی که در پایان شعر توجه نشده این است صاحب واقعی همیان زر پیدا شده کیست آایا می توان صاحب همیان گنشده باشد
در پاسخ به آقای علی داکری بزرگوار : درست است در آسیاب ، آسیابان کار می کند اما دهقان هم برای آرد کردن گندمش به آنجا می رود و در ادامه هم بیان می دارد که دهقان به او گندم داد .اما در مورد اینکه مال پیدا شده را انسان نمی تواند تصاحب نماید ، خوشبینانه ترین نظر این است که او به مژدگانی که از پیدا کردن همیان زر نصیبش می شده خوشحال بوده نه خود همیان زر .
در بیت زیر، مصرع دوم، جای دو کلمه باید عوض شود تا وزن و قافیه رعایت گردد:
گندمم را ریختی تا زر دهی
رشته ام بردی،تا که گوهر دهی
باید باشد:
رشته ام بردی که تا گوهر دهی
گندمم را ریختی، تا زر دهی
رشتهام بردی، تا که گوهر دهی
در مصرع دوم این بیت باید جای * تا * و *که* عوض بشه تا وزن درست بشه
گندمم را ریختی، تا زر دهی
رشتهام بردی، که تا گوهر دهی
چرا مشکل وزنی این مصرع را که برخی از خوانندگان محترم هم گزارش دادهاند، اصلاح نمیکنید:
در بیت زیر، مصرع دوم، جای دو کلمه باید عوض شود تا وزن و قافیه رعایت گردد:
گندمم را ریختی تا زر دهی
رشته ام بردی،تا که گوهر دهی
باید باشد:
رشته ام بردی که تا گوهر دهی
در مصرع دوم بیت 37 نسخه بدلی از سوی رهبر فرهیخته انقلاب مطرح شده است که مناسب است در پرانتز یا پاورقی تذکر داده شود:
هر بلائی کز تو آید رحمتی است
هر که را فقری دهی آن دولتی است(هر که را رنجی دهی، آن راحتی است)
در بیت هشتم، مصرع اول، کلمۀ «میآمد» به اشتباه «میمد» تایپ شده. لطفاً اصلاح کنید.
چه شعر زیبائی...
درود درود درود بر تو ای بانوی شعر و ادب.
آری!
إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ
(خدایا)تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری می جوییم.
وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ یَدْعُو مِنْ دُونِ اللَّهِ.. احقاف-آیه 5
وکیست گمراه تر از کسی که جز الله را به فریاد میخواند..
هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ ۖ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ
اوّل و آخر و پیدا و پنهان اوست؛ و او به هر چیز داناست.(اول الله، آخر الله، ظاهر الله، باطن الله ..)
و متاسفانه همه را صدا می زنیم(یا..یا... )!جز آنکه باید صدا زنیم...
پس بگو یا الله
دو عین شما، بینا و پویا هستند! تبریک به شما، دو عین و به دوعین شما!
در مورد جمله انتهایی... به راستی چه تلخ است که گاهی مردم، پیغمبر و امام و امامزاده را هم تراز خدا، یا بالاتر از آن میپندارند! آه، از جهل و وای از عناد و داد از سوء استفاده! چه تلخ است اینکه به جای توسل، بتپرستی پیشه کنیم! به یاد میآورم که مداحی در دوران طفولیت بنده، نوحهای در مراسمی خواند و گفت: کعبه 4 گوشه دارد... حرم ما 6 گوشه!!! خدایمان حسین است و پیامیرمان، عباس!!!
یا الله! یا الله! امان از جهل!
این قصه سر دراز دارد! افراط و تفریط.
مولایمان همواره مومنین را به میانه روی دعوت کردند.
که در مورد خود امیر نیز سخنان گزافی از دو سو بیان شده که هر دو نادرست است. دعای کمیل که منسوب به اوست را مطالعه بفرمایید متوجه میشوید که در عین خضوع بیان شده . و سلاطین ما متاسفانه در پی مدیحه سرایی برای خود بودند و بابتش زر و سیم هم پرداخت میکردند.
البته که توسل به هر یک از چارده برای امور دنیا و آخرت به عنوان شفیع مجرب هست
سلام. با توجه به پیوستگی عناصر داستان به هم آنهم در پس پرده و توسط شعوری ماورای فهم انسانها. آیا میتوان به این نتیجه رسید که همیان زری که مرد مسکین آن شب یافت، مجموع کمک های نا شده ی مردم است به مرد فقیر؟ با توجه به متن زیبای شعر اینطور برمی آید که مرد مسکین در دریوزگی خیلی موفق نبوده و حتی آن شب کذایی هیچ کس بهش کمکی ننموده. لذا گم شدن همیان زر از دارایی کس دیگر اشاره دارد به این موضوع که با انفاق میتوان مال خود را حفظ و حراست نمود و چون انفاقی در کار نباشد گوشه ای از مال بر باد خواهد رفت و به دست صاحبش خواهد افتاد. در اینجا کسی که مالش را از دست داده میتواند تاجری موفق در ثروت اندوزی بوده باشد و چون همیانی از زرهایش را از دست داده متوصل به اخذ آن مبلغ از کیسه خلق الله خواهد شد.
در این باب، تنها مورد مشخص این است که هیچچیز مشخص نیست! آن شایدی که شما آوردید... هزاران شاید دیگر پشتش هست! در مورد چنین موضوعاتی، نمیتوان اظهار نظر قطعی نمود و به نظر شخص بنده، این، خود از براهینیست برای وجوب وجودی ماورایی برای اداره امور جهان که ما آن را (خدا) مینامیم. بحث را زیاد طول نمیدهم... لکن گفتنیست که فرموده شما، همانقدر که میتواند صحیح باشد، میتواند غلط باشد! اکن چون دوست میداریم درست باشد، آنرا درست بپنداریم... این بحثی دیگر و بابی جداست!
البته شما در داستان چنین برداشتی کردید و شاید گفتههای من، اصلا منظور نظرتان نبودهاند. در این صورت، هیچ بعید نیست که گفتههایتان درست باشند و دیدگاهی منحصر به فرد و گیراست! 👌🏻
در یک بیت به آخر مانده طاهراً جایِ "که" و "تا" عوض شده است.
گندمم را ریختی، تا زر دهی
رشتهام بردی، که تا گوهر دهی
با درود
افزون بر ویرایش هایی که در بیت 8 (می آمد) و بیت یکی مانده به پایان (که تا) بایسته است، در بیت 12 واژه "کوئی" نادرست و با همزه نوشته شده است. واژه "کویی" درست است.
سپاسگزار از شما
و همچنین در پاره ی دوم از این بیت، "تکاپویی" درست است.
در بیت: گندمم را ریختی تا زر دهی
رشته ام بردی،تا گوهر دهی. کلمه(که) اضافه است . لطفا بردارید
دوست عزیز! معیار اینکه میگوییم آن بیت مشکل دارد، وزن و نحوه خوانش شعر است. با راهحل شما، میشود از چاله به چاه افتادن! 😄 به نظر میرسد اصلاح و تغییر (تا که) به (که تا) راهی بهتر باشد. هرچند که اینجانب، آن را نیز نهایی نمیدانم. با توجه به مابقی شعر و ادبیات شاعره در ابیات دیگر، (که تا) صحیح به نظر نمیرسد.
سلام
چگونه میتوانم متن صوتی برای شعر های خانم پروین اعتصامی ارسال کنم
این بیت ناصحیح درج شده است:
شب، بسوی خانه میمد زبون --> می آمد
سلام به همه عزیزان ادب دوست
در بیت قبل از آخز " که " اضافه نیست ، اگه حذف بشه شعر مشکل پیدا میکنه ، " که " جابجا نوشته شده ، درستش اینه :
گندمم را ریختی ، تا زر دهی
رشته ام بردی ، که تا گوهر دهی
بیت ماقبل آخر "که تا گوهر دهی" درست است؛ تا که گوهر دهی با وزن شعر همخوانی ندارد
متشکرم
سلام. به نظر میاد در بیت یکی مونده به آخر, مصرع دوم کلمه تا و کلمه که با هم جابجا شدند و وزن شعر درست در نمیاد. (رشته ام بردی, که تا گوهر دهی)
چقدر این شعر زیبا و پند آموزه فقط حیف که اون کیسه زر حتما صاحبی داشته و شرعا باید به دست صاحبش برسه
کیسه زری که در تاریکی و در شبی زمستانی، در جایی خارج از شهر افتاده و نهایتا به دست کسی رسیده که مصداق دریافت صدقه و زکات است... فکر نمیکنم این کار، منافاتی با شریعت داشته باشد!
مالی که پیدا میشود را باید چه کرد؟ مگر غیر این است که اگر صاحب پیدا نشد، باید آن را صدقه داد!؟
سلام؛ سوالی ذهنم را درگیر کرده اگر پیرمرد همیان زر نمیافت چه می کرد و می گفت؟ اینکه الخیر و فی ماوقع به کمک میکند از پس رنج برآییم درست. اما اگر خیر نبود چه؟
العبد یدبر و الله یقدر
تدبیر انسان، منافاتی با تقدیر الهی ندارد. جهانی که در آن زندگی میکنیم، همچون نوشتن برگه امتحانیست؛ آنچه را فکر میکنیم درست است، مینویسیم و آنچه را میدانیم، بیان میکنیم. لکن بدین معنا نیست که قطعا جواب صحیح و نهایی هم همان چیزیست که نوشتهایم. حرف شما مانند این است که بگوییم چون جواب صحیح مشخص است و ورقه اصلاح خواهد شد تا ببینند درست نوشتهایم یا غلط، از ترس اینکه پاسخمان اشتباه باشد، چیزی ننویسیم!
خوب و بد، براساس معیار است که تعیین میگردد. معیار بیخطا هم نزد خداست و از دسترس بشری چون من وشما، خارج. ولی بدین معنا نیست که قوه تفکر و قدرت اختیارمان را نباید در انجام امور و پیشبرد زندگانی به کار بگیریم.
یار عزیزی که این مثنوی را خوانده، در چندین مورد ایراد وزنی دارد. لطفا جهت ارتقاء کیفیت اشعار قرائت شده، قبل از آپلود خوانشها، صحت خوانش را بررسی بفرمایید
موافقم
عزیزان توجه داشته باشی اصل شعر و داستان برگرفته از مولانا میباشد ، و خانوم اعتصامی بر ابیات آن افزوده ، در کل به نظر اینحانب مولانا خورشید تابانیست که متاسفانه ما ایرانیان ایشون رو از یاد بردیم
مولانا جلال الدین محمد بلخی، در دل ایرانی جماعت هست و خواهد بود!
لکن صحیح میفرمایید. مع الأسف، گاهی در حقش کم لطفی میکنیم.
عزیزان گرانقدر! ارزش ادبی و هنری شعر، نیت پاک شاعره مرحوم و پند نهفته در دل این شعر را با سخنان پوچ پایین نیاورید!
فلانی در فلانجا چه میکرد و کیسه زر را پیدا و تصاحب کرد و گناه شد و غیره و ذلک... مشکل اینجاست که جایی که باید به قلبتان رجوع کنید، به مغزتان رجوع میکند و زمانی که باید منطقی فکر کنید، احساسی عمل میکنید!
لااقل هم اگر فکر میکنید، صحیح و کامل فکر کنید! آسیاب بیرون ده واقع میشد و در فاصلهای قابل توجه از آن؛ چرایی بماند. در بیرون شهر و ده، در تاریکی شب و سرمای زمستان، کیسهای زر یافته شده و یابنده، گدای کویوبرزن است؛ گدایی که به نان شبش محتاج است و عرق شرم بر جبین دارد مقابل خانوادهاش... بس کنید بحث بیهوده را!
۱- این شعر، ترجمان زیبای آیه ۲۱۶ سوره مبارکه بقره می باشد
《 و عَسی أَنْ تَکْرَهوا شیئاً و هو خیر لکم و عسی أَنْ تحبّوا شیئاً و هو شرٌّ لکم و الله یعلم و أَنتم لا تعلمون》
( و چه بسا چیزی را خوش نمیدارید و آن برای شما خوب است، و بسا چیزی را دوست میدارید و آن برای شما بد است، و خدا میداند و شما نمیدانید )
۲- بیت یکی مانده به آخر، در مصرع دوم اشکال وزنی وجود دارد.
بهتر است مصرع به یکی از گونه های ذیل اصلاح شود:
( رشته ام بردی که تا گوهر دهی )
یا
( رشته ام بُبریدی تا گوهر دهی )
با سلام
در بیت هشتم ...
می آمد صحیح میباشد لطفا تصحیح بفرمایید
رحمت و غفران الهی به روح بانو پروین
بنده این شعر رو توی منبر استفاده کردم. بسیار بسیار آرامش بخش.
در پاسخ به چند جوان مأیوس از همه جا هم وقتی این شعر را خواندم، بالاتفاق گفتند: با این ابیات آرامش یافتیم.
لینک منبر حقیر پیوند به وبگاه بیرونی
بینظیررر بوددد👌👌
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ، روح پر فتوح شاعره نادره دوران ، خانم پروین اعتصامی ، قرین رحمت الهی ، بادا ، آمین ، یا رب العالمین ، سپاس فراوان از سایت بی نظیر گنجور ، که انصافاً مساعی خارقالعاده در راه فرهنگ ایران زمین مبذول فرمودهاند ،
پیرمرد اون همیان زر رو هم باید به صاحبش برگردونه اون همیان از آسمون که نیفتاده حتما مال یک بدبخت دیگه اس که الان باچشمی گریان دربدر داره دنبالش می گرده خدا اگه بخواد ازخزانه غیبش جوری میده که کلاه از سر عقل بشر بیفته نه اینکه یک همیان اون هم مال کس دیگه رو سرراهش بزاره پیرمرد فکر کنم اینجا هم داره امتحان میشه طفلی کم گرفتاری داشت ...
سلام این شعری که اینجا گذاشتید ازمولانا هست نه پروین اعتصامی لطفادرمنبع اثار دقت کنید
خانم پروین اعتصامی بدون شک طلایه دار بانوان شاعر در شعر فارسی است .بدون تردید استاد بی بدیل مناظره و پندهای اخلاقی است.اما یک اشکال بر کار ایشان غیرقابل انکاره. پروین بسیاری از کارهای مولانا را بازگویی و بازسازی کرده اما منهرگز ندیدم یک مورد اشاره ای مختصر کنه و نامی از صاحب اصلی اثر ببره. ما در هزار سال شعر فارسی شاید کپی رایت نداشتیم اما پایبندی اخلاقی شاعر را در ابن موارد داریم که بسیارند.حوب بود خانم پروین که از خانواده فرهیخته ای بودند چنین اخلاق مداری حرفه ای را رعایتمیکردند.
سلام جناب رضوانی
درسته این تمثیل در قالب مثنوی ودقیقا هم وزن با مثنوی معنوی است ولی وزن در انحصار هیچ شاعری نبوده ونیست وبنظر من تمامی ایده پردازی های مرحومه پروین اعتصامی خلاقانه وبدیع اند وهمچنین انتخاب کلمات وهم آوایی وبکار گیری صنایع ادبی نشان از تبحر بالای ایشان در سرایش شعر است، وبه گفته حضرتعالی اگر از مولانا اقتباسی کرده من شعر اصلی مولوی و اقتباس پروین را ندیده ام اگر امکان دارد نمونه ارایه بفرمایید .
شاد باشی عزیز
با احترام
این مثنوی مرا به یاد مطلع غزلی بسیار معروف از حافظ شیرازی انداخت:
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
وآنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد