گنجور

شمارهٔ ۱۲۲ - گرگ و شبان

شنیدستم یکی چوپان نادان
بخفتی وقت گشت گوسفندان
در آن همسایگی، گرگی سیه کار
شدی همواره زان خفتن، خبردار
گرامی وقت را، فرصت شمردی
گهی از گله کشتی، گاه بردی
دراز آن خواب و عمر گله کوتاه
ز خون هر روز، رنگین آن چراگاه
ز پا افتادی، از زخم و گزندی
زمانی بره‌ای، گه گوسفندی
بغفلت رفت زینسان روزگاری
نشد در کار، تدبیر و شماری
شبان را دیو خواب افکنده در دام
بدام افتند مستان، کام ناکام
ز آغل گله را تا دشت بردی
بچنگ حیلهٔ گرگش سپردی
نه آگه بود از رسم شبانی
نه میدانست شرط پاسبانی
چو عمری گرگ بد دل، گلّه رانَد
دگر زان گله، چوپان را چه ماند
چو گرگ از گله هر شام و سحر کاست
شبان از خواب بی هنگام برخاست
بکردار عسس، کوشید یک چند
فکند آن دزد را، یکروز در بند
چنانش کوفت سخت و سخت بر بست
که پشت و گردن و پهلوش بشکست
بوقت کار، باید کرد تدبیر
چه تدبیری، چو وقت کار شد دیر
بگفت، ای تیره روز آزمندی
تو گرگ بس شبان و گوسفندی
بدینسان داد پاسخ، گرگ نالان
نه چوپانی تو، نام تست چوپان
نشاید وقت بیداری غنودن
شبان بودن، ز گرگ آگه نبودن
شبانی باید، ای مسکین، شبان را
توان شب نخفتن، پاسبان را
نه هر کو گله‌ای راند، شبان است
نه هر کو چشم دارد، پاسبان است
تو، عیب کار خویش از خود نهفتی
بهنگام چرای گله، خفتی
شدی پست، این نه آئین بزرگی است
ندانستی که کار گرگ، گرگی است
تو خفتی، کار از آن گردید دشوار
نشاید کرد با یکدست، ده کار
چرا امروز پشت من شکستی
کجا بود آن زمان این چوبدستی
شبانان نیستند از گرگ، ایمن
تو وارون بخت، ایمن بودی از من
نخسبد هیچ صاحب خانه آرام
چو در نامحکم و کوته بود بام
شبانان، آنقدر پرسند و پویند
که تا گمگشته‌ای را، باز جویند
من از تدبیر و رای خانمانسوز
در آغلها بسی شب کرده‌ام روز
چه غم گر شد مرا هنگام مردن
پس از صد گوسفند و بره خوردن
مرا چنگال، روزی خون بسی ریخت
به گردنها و شریانها در آویخت
بعمری شد ز خون آشامیم رنگ
بطرف مرغزاران، سبزه و سنگ
بسی گوساله را پهلو فشردم
بسی بزغاله را از گله بردم
اگر صد سال در زنجیر مانم
نخستین روز آزادی، همانم
شبان فارغ از گرگ بداندیش
بود فرجام، گرگ گلهٔ خویش
کنون دیگر نه وقت انتقام است
که کار گله و چوپان، تمام است

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شنیدستم یکی چوپان نادان
بخفتی وقت گشت گوسفندان
شنیدم ک یک چوپان نادان به هنگام چرای گوسفندان ب خواب فرو رفته بود
در آن همسایگی، گرگی سیه کار
شدی همواره زان خفتن، خبردار
درآن نزدیکی گرگی با تجربه و کارآزموده از خوابیدن چوپان آگاه میشد
گرامی وقت را، فرصت شمردی
گهی از گله کشتی، گاه بردی
فرصت را غنیمت شمرد و گاهی تعدادی از گوسفندان رو کشت و گاهی تعدادی از آنها را باخود برد
دراز آن خواب و عمر گله کوتاه
ز خون هر روز، رنگین آن چراگاه
 خواب چوپان طولانی و  گوسفندها عمرشان به پایان نزدیک ،  چراگاه آنها هرروز سرخ و رنگین از خون گوسفندان 
ز پا افتادی، از زخم و گزندی
زمانی بره‌ای، گه گوسفندی
هوش مصنوعی: به خاطر صدمات و آلامی که به تو رسیده، مدتی به حالت ضعف و ناتوانی دچاری، اما گاهی هم ممکن است به حالت آرامش و سادگی برگردی.
بغفلت رفت زینسان روزگاری
نشد در کار، تدبیر و شماری
هوش مصنوعی: به خاطر بی‌توجهی، زمان به همین شکل سپری شد و در این مدت هیچ‌گونه برنامه‌ریزی یا حساب‌ کتابی انجام نشد.
شبان را دیو خواب افکنده در دام
بدام افتند مستان، کام ناکام
هوش مصنوعی: شبان به خواب رفته و در عالم خواب گرفتار شده است. در این حال، مست‌ها که به حال خوشی هستند، در دام افتاده و به هدف خود نرسیده‌اند.
ز آغل گله را تا دشت بردی
بچنگ حیلهٔ گرگش سپردی
هوش مصنوعی: گوسفندها را از آغل به دشت بردی و شکارگرای خطرناک گرگ را به آنها سپردی.
نه آگه بود از رسم شبانی
نه میدانست شرط پاسبانی
هوش مصنوعی: او نه از اصول چوپانی خبر داشت و نه از وظایف نگهبانی اطلاعی داشت.
چو عمری گرگ بد دل، گلّه رانَد
دگر زان گله، چوپان را چه ماند
هوش مصنوعی: اگر گوسفندانی که تحت سرپرستی چوپان هستند، همه از دست بروند و به بیابان بروند، در آن صورت چوپان چه چیزی برای نگهداری و سرپرستی خواهد داشت؟
چو گرگ از گله هر شام و سحر کاست
شبان از خواب بی هنگام برخاست
بس که گرگ از شمار گله کاست و هر وعده آنها را شکار کرد ، بالاخره چوپان ازین خواب بی وقت بیدار شد
بکردار عسس، کوشید یک چند
فکند آن دزد را، یکروز در بند
هوش مصنوعی: عسس به تلاش افتاد و مدت زیادی تلاش کرد تا آن دزد را در یک روز به دام بیندازد.
چنانش کوفت سخت و سخت بر بست
که پشت و گردن و پهلوش بشکست
هوش مصنوعی: به طور سخت و ضربه‌ای محکم به او زد که باعث شد بدنش، از جمله پشت، گردن و پهلویش، بشکند.
بوقت کار، باید کرد تدبیر
چه تدبیری، چو وقت کار شد دیر
هوش مصنوعی: در زمان عمل، باید برنامه‌ریزی کرد، زیرا وقتی زمان عمل به پایان رسید، دیگر چیزی برای تدبیر نمانده است.
بگفت، ای تیره روز آزمندی
تو گرگ بس شبان و گوسفندی
هوش مصنوعی: او گفت، ای کسی که در تاریکی روزگار به دنبال منفعت خود هستی، تو مانند گرگ هستی که به شبان و گوسفندان حمله می‌کند.
بدینسان داد پاسخ، گرگ نالان
نه چوپانی تو، نام تست چوپان
هوش مصنوعی: بدین ترتیب، گرگ که نالان است پاسخ می‌دهد: «تو چوپان نیستی، نام تو چوپان است.»
نشاید وقت بیداری غنودن
شبان بودن، ز گرگ آگه نبودن
هوش مصنوعی: در زمان بیداری نباید خواب‌آلوده و سست باشید، چرا که ممکن است از خطرات مانند حملهٔ گرگ بی‌خبر بمانید.
شبانی باید، ای مسکین، شبان را
توان شب نخفتن، پاسبان را
هوش مصنوعی: شما باید به خواب نرفتن شبان را جدی بگیرید، زیرا او مسئول نگهداری و مراقبت از گله است و توانایی بیدار ماندن و حراست را دارد. این نشان‌دهنده این است که برای انجام مسئولیت‌ها و حفظ امنیت، فرد باید بتواند در شب نیز هوشیار و مراقب باشد.
نه هر کو گله‌ای راند، شبان است
نه هر کو چشم دارد، پاسبان است
هوش مصنوعی: هر کسی که از گوسفندها آشفته شود، شبان نیست و هر کسی که چشم دارد و دیده‌بان نیست.
تو، عیب کار خویش از خود نهفتی
بهنگام چرای گله، خفتی
هوش مصنوعی: تو در زمانی که مشغول چرا کردن گله بودی، عیب و نقص کار خود را از دیگران پنهان کردی و به خواب رفتی.
شدی پست، این نه آئین بزرگی است
ندانستی که کار گرگ، گرگی است
هوش مصنوعی: به سمت پایین رفتی و این نشانه‌ای از بزرگی نیست، نمی‌دانی که کارهای ناپسند و زشت به طبیعت بد است.
تو خفتی، کار از آن گردید دشوار
نشاید کرد با یکدست، ده کار
هوش مصنوعی: تو خواب بودی و همین باعث شد که کارها دشوار شود. نمی‌توان با یک دست ده کار را به راحتی انجام داد.
چرا امروز پشت من شکستی
کجا بود آن زمان این چوبدستی
هوش مصنوعی: چرا امروز به من آسیب زدی؟ آن زمان که قدرت داشتم، چرا این کار را نکردی؟
شبانان نیستند از گرگ، ایمن
تو وارون بخت، ایمن بودی از من
هوش مصنوعی: شبانان در مقابل گرگ‌ها احساس امنیت نمی‌کنند، اما تو که دچار بدشانسی هستی، باید از من در امان باشی.
نخسبد هیچ صاحب خانه آرام
چو در نامحکم و کوته بود بام
هوش مصنوعی: هیچ صاحب خانه‌ای نمی‌تواند در آرامش بخوابد، وقتی که سقف او ضعیف و کوتاه باشد.
شبانان، آنقدر پرسند و پویند
که تا گمگشته‌ای را، باز جویند
هوش مصنوعی: چوپانان آنقدر سؤال می‌کنند و جستجو می‌کنند که حتی گم‌شده‌ای را دوباره پیدا کنند.
من از تدبیر و رای خانمانسوز
در آغلها بسی شب کرده‌ام روز
هوش مصنوعی: من به خاطر تدبیر و فکرهایی که خانه‌ام را نابود می‌کند، شب‌ها را در آغل‌ها سپری کرده‌ام و روزها را نیز به همین صورت گذرانده‌ام.
چه غم گر شد مرا هنگام مردن
پس از صد گوسفند و بره خوردن
هوش مصنوعی: چه غم دارد اگر هنگام مرگ من بعد از خوردن صدها گوسفند و بره، بمیrom.
مرا چنگال، روزی خون بسی ریخت
به گردنها و شریانها در آویخت
هوش مصنوعی: یک روز، چنگال من باعث شد که خون زیادی بر روی گردن‌ها و رگ‌ها بریزد و بر آنها بیفتد.
بعمری شد ز خون آشامیم رنگ
بطرف مرغزاران، سبزه و سنگ
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که به دلیل زندگی سخت و پرمشقت، رنگ و رونق را از دست داده‌ایم و اکنون به سمت زمین‌های سرسبز و زیبا می‌رویم.
بسی گوساله را پهلو فشردم
بسی بزغاله را از گله بردم
هوش مصنوعی: من به بسیاری از گاوها نزدیک شدم و آنها را در آغوش گرفتم، همچنین تعداد زیادی بزغاله را از در گله جدا کردم.
اگر صد سال در زنجیر مانم
نخستین روز آزادی، همانم
هوش مصنوعی: اگر حتی صد سال در محدودیت و قید باشم، روزی که آزاد شوم، همان احساس و حالتی را خواهم داشت که در نخستین روز آزادی‌ام تجربه کرده‌ام.
شبان فارغ از گرگ بداندیش
بود فرجام، گرگ گلهٔ خویش
هوش مصنوعی: شبانی که از فکرهای بد گرگ آگاه بود، به سرنوشت خود و گله‌اش توجه داشت.
کنون دیگر نه وقت انتقام است
که کار گله و چوپان، تمام است
هوش مصنوعی: الان زمان انتقام گرفتن نیست، چون دیگر کارهای مربوط به گله و چوپان به پایان رسیده است.

خوانش ها

گرگ و شبان به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1387/01/22 08:03
عنایت الفت

با درود: دو مورد اشتباه چاپی بنظر میرسد،
اول: در بیت 13 مصرع دوم که چنین است:
که گشت و گردون و پهلوش بشکست، باید باشد :
که پشت و گردن و پهلوش بشکست.
دوم: در 3 بیت بآخر مانده ، اگر صد سال در زنجیر ماندم. که درست آن چنین باید باشد:
اگر صد سال در زنجیر مانم. موفق باشید.
---
پاسخ: با تشکر از شما، تصحیحات مطابق فرموده اعمال شد.

1395/09/23 22:11
setareh

با عرض سلام من هرچه چقدر تو اندروید روش کلیک میکنم معنی وهژه هارو نمیاره لطفا یه کاری کنی

1395/09/23 22:11

ببخشید واژه

1397/08/03 21:11
احمد آذرکمان ۰۴۹۰۳۰۰۶۶۹.a@gmail.com

ز آغل گلّه را تا دشت بردی
به چنگ حیلهٔ گرگش سپردی . 『پروین اعتصامی』
من دوست دارم به گوسفند ، گوسپند بگویم ، و فقط نمازهای مغربم را در آغل گوسپندان بخوانم .
احمد آذرکمان ـ 12 آبان 97

1401/10/31 19:12
بیگانه

در بیت : 

اگر صد سال در زنجیر مانم 

نخستین روز آزادی همانم 

در بیت نشان می دهد : که هیچ وقت ذات کسی را نمی توان عوض کرد