شمارهٔ ۱۲ - احسان بی ثمر
بارید ابر بر گل پژمردهای و گفت
کاز قطره بهر گوش تو آویزه ساختم
از بهر شستن رخ پاکیزهات ز گرد
بگرفتم آب پاک ز دریا و تاختم
خندید گل که دیر شد این بخشش و عطا
رخسارهای نماند، ز گرما گداختم
ناسازگاری از فلک آمد، وگرنه من
با خاک خوی کردم و با خار ساختم
ننواخت هیچگاه مرا، گرچه بیدریغ
هر زیر و بم که گفت قضا، من نواختم
تا خیمهٔ وجود من افراشت بخت گفت
کاز بهر واژگون شدنش برفراختم
دیگر ز نرد هستیم امید برد نیست
کاز طاق و جفت، آنچه مرا بود باختم
منظور و مقصدی نشناسد به جز جفا
من با یکی نظاره، جهان را شناختم
شمارهٔ ۱۱ - آئین آینه: وقت سحر، به آینهای گفت شانهایشمارهٔ ۱۳ - ارزش گوهر: مرغی نهاد روی به باغی ز خرمنی
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بارید ابر بر گل پژمردهای و گفت
کاز قطره بهر گوش تو آویزه ساختم
هوش مصنوعی: ابر بر روی گلی که پژمرده شده بود، بارید و گفت که برای تو از قطرههای باران، زیبایی درست کردهام تا به گوشت آویزان شود.
از بهر شستن رخ پاکیزهات ز گرد
بگرفتم آب پاک ز دریا و تاختم
هوش مصنوعی: برای شستن چهرهی پاکیزهات، آب پاکی از دریا گرفتم و به سرعت آمدم.
خندید گل که دیر شد این بخشش و عطا
رخسارهای نماند، ز گرما گداختم
هوش مصنوعی: گل به دلیل دیر شدن بخشش و عطا، خندید و گفت که دیگر چهرهای برای نشان دادن نمانده است، زیرا از گرما به تپش افتادهام.
ناسازگاری از فلک آمد، وگرنه من
با خاک خوی کردم و با خار ساختم
هوش مصنوعی: مشکلات و تضادها از آسمان و سرنوشت به وجود آمدهاند، وگرنه من با سختیها و چالشها کنار آمدهام و قادر بودهام با شرایط سخت به خوبی سازگار شوم.
ننواخت هیچگاه مرا، گرچه بیدریغ
هر زیر و بم که گفت قضا، من نواختم
هوش مصنوعی: هرگز هیچکس مرا نوازش نکرد، هرچند که سرنوشت به راحتی هر رخداد و وضعیتی را که خواست، پیش آورد. اما من هرگز به این شرایط تن نداده و خودم را تسلیم نکردم.
تا خیمهٔ وجود من افراشت بخت گفت
کاز بهر واژگون شدنش برفراختم
هوش مصنوعی: تا زمانی که زندگیام بر پا بود، بخت به من گفت که به خاطر برچیده شدنش، آن را به زمین خواهم انداخت.
دیگر ز نرد هستیم امید برد نیست
کاز طاق و جفت، آنچه مرا بود باختم
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که دیگر نمیتوان به شانس و سرنوشت دل بست و از آن انتظار موفقیت داشت، زیرا تمام آنچه که من امیدوار بودم، از دست رفته است.
منظور و مقصدی نشناسد به جز جفا
من با یکی نظاره، جهان را شناختم
هوش مصنوعی: من هیچ هدفی جز ظلمی که بر یکی روا میدارم نمیشناسم، اما از راه تماشای او توانستم به درک جهان برسم.
خوانش ها
احسان بی ثمر به خوانش طوبی برزگر
احسان بی ثمر به خوانش زهرا شیبانی
شمارهٔ ۱۲ - احسان بی ثمر به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1391/03/31 14:05
شادی
شعر واقعا زیبا و گویایی بود
پروین از افتخارات ماست
1391/07/29 16:09
سعیدی
خیلی با احساس بود
1393/06/03 23:09
هدی
با سلام و تشکر
در مصرع دوم ابیات اول و ششم وهفتم بجای "کز" اشتباهآ "کاز"تایپ شده
لطفآ اصلاح بفرمایید
1393/06/03 23:09
هدی
با سلام و تشکر
در مصرع دوم ابیات دوم و ششم وهفتم اشتباهآ بجای " کز " " کاز " تایپ شده
لطفآ اصلاح بفرمایید
1400/08/19 23:11
محمدحسین طبری
ناسازگاری از فلک آمد، وگرنه من
با خاک خوی کردم و با خار ساختم
فوق العاده است
1401/07/23 22:09
مجتبی
سلام و عرض شب بخیر.
در دیوانی که بنده حقیر در دست دارم بعد از بیت سوم این بیت میباشد:
پژمرده بود تازه گلی دوش وقت صبح
من دیدم این معامله و رنگ باختم.
لیک این بیت گویا جا افتاده. سپاس
1401/12/08 17:03
سفید
ناسازگاری از فلک آمد وگرنه من
با خاک خوی کردم و با خار ساختم...
.
من با یکی نظاره جهان را شناختم...