شمارهٔ ۱۰۹ - کارآگاه
گربهٔ پیری، ز شکار اوفتاد
زار بنالید و نزار اوفتاد
ناخنش از سنگ حوادث شکست
دزد قضا و قدرش راه بست
از طمع و حمله و پیکار ماند
کارگر از کار شد و کار ماند
کودک دهقان، بسرش کوفت مشت
مطبخیش هیمه زد و سوخت پشت
گربهٔ همسایه، دمش را گزید
از سگ بازار، جفاها کشید
بسکه دمی خاک و دمی آب ریخت
از تنش، آن موی چو سنجاب ریخت
تیره شد آن دیدهٔ آئینهوار
گرسنه ماند، آن شکم بیقرار
از غم کشک و کره، خوناب خورد
در عوض شیر، بسی آب خورد
دوده نمیسود به گوش و به دم
حمله نمیکرد به دیگ و به خم
حیله و تزویر، فراموش کرد
گربهٔ پیر فلکش، موش کرد
مایهٔ هستیش، ز تن رفته بود
نیروی دندان و دهن رفته بود
گربه چو رنجور و گرفتار شد
موش بد اندیش، در انبار شد
در همه جا خفت و به هر سو نشست
بند ز هر کیسه و انبان گسست
گربه چو دید آن ره و رسم تباه
پای کشان، کرد به انبار راه
گفت بخود، کاین چه در افتادنست
تا رمقی در دل و جان در تن است
زندهام و موش نترسد ز من!
مردهام از کاهلی خویشتن
گرچه نمیآیدم از دست، کار
آگهم از کارگه روزگار
گرچه مرا نیروی پیکار نیست
موش از این قصه، خبردار نیست
به که از امروز شوم کاردان
تا که به کاری بردم آسمان
گر که ببینم سوی موشان بخشم
جمله بیندند ز اندیشه چشم
زخم زنم، گرچه بفرسوده چنگ
حمله کنم، گرچه بود عرصه تنگ
گربه چو آن همت و تدبیر کرد
آن شکم گرسنه را سیر کرد
بر زنخ از حیله بیفکند باد
موش بترسید و ز ترس ایستاد
جست و خراشید زمین را بدست
موش بلرزید و همانجا نشست
موشک چندی، چو بدینسان گرفت
رنج ز تن، درد ز دندان گرفت
تا نرود قوت بازوی تو
نشکند ایام، ترازوی تو
تا نربودند ز دستت عنان
جان ز تو خواهد هنر و جسم نان
روی متاب از ره تدبیر و رای
تا شودت پیر خرد، رهنمای
بر همه کاری، فلک افزار داد
پشت قوی کرد، سپس بار داد
هر که درین راه رود سر گران
پیشتر افتند ازو دیگران
تا گهری در صدف کار بود
گوهری وقت، خریدار بود
شمارهٔ ۱۰۸ - قلب مجروح: دی، کودکی بدامن مادر گریست زارشمارهٔ ۱۱۰ - کارگاه حریر: به کرم پیله شنیدم که طعنه زد حلزون
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گربهٔ پیری، ز شکار اوفتاد
زار بنالید و نزار اوفتاد
هوش مصنوعی: گربهای که سن و سالی از او گذشته بود، به خاطر ناتوانی در شکار، حالش بد شد و نالید.
ناخنش از سنگ حوادث شکست
دزد قضا و قدرش راه بست
هوش مصنوعی: ناخن او از سختیهای زندگی آسیب دید، و دزدی سرنوشت، فرصتهایش را محدود کرد.
از طمع و حمله و پیکار ماند
کارگر از کار شد و کار ماند
هوش مصنوعی: به دلیل طمع و جنگ و درگیری، کارگر از کار بازماند و کارها همچنان ناتمام ماند.
کودک دهقان، بسرش کوفت مشت
مطبخیش هیمه زد و سوخت پشت
هوش مصنوعی: کودک دهقان، با مشت خود بر روی ظرفی که در آشپزخانه بوده ضربه زد و باعث شد تا پشتش آتش بگیرد.
گربهٔ همسایه، دمش را گزید
از سگ بازار، جفاها کشید
هوش مصنوعی: گربهٔ همسایه به خاطر مشکلاتش و دردسرهایی که از سگ بازار متحمل شده، احساس ناراحتی و درد دارد.
بسکه دمی خاک و دمی آب ریخت
از تنش، آن موی چو سنجاب ریخت
هوش مصنوعی: به دلیل اینکه مدام از بدنش خاک و آب میریزد، موی سرش همچون موی سنجاب به ریزش افتاده است.
تیره شد آن دیدهٔ آئینهوار
گرسنه ماند، آن شکم بیقرار
هوش مصنوعی: چشمها که مانند آینه بودند، دیگر تار شد و آن شکم هم که همیشه در اضطراب بود، از خوراک بینصیب ماند.
از غم کشک و کره، خوناب خورد
در عوض شیر، بسی آب خورد
هوش مصنوعی: به خاطر غم نداشتن کشک و کره، او به جای شیر، مقدار زیادی آب نوشید.
دوده نمیسود به گوش و به دم
حمله نمیکرد به دیگ و به خم
هوش مصنوعی: دود به گوش و دم نمیرسید و به ظروف و کتری حمله نمیکرد.
حیله و تزویر، فراموش کرد
گربهٔ پیر فلکش، موش کرد
هوش مصنوعی: گربهٔ سالخورده دیگر نمیتواند درکارهای خود فریب و نیرنگ به کار ببرد و این موضوع باعث شد که موشها از دستش در امان باشند.
مایهٔ هستیش، ز تن رفته بود
نیروی دندان و دهن رفته بود
هوش مصنوعی: نیروی زندگی او از جسمش رفته بود و قدرت دهان و دندانش هم از دست رفته بود.
گربه چو رنجور و گرفتار شد
موش بد اندیش، در انبار شد
هوش مصنوعی: وقتی گربه بیمار و ضعیف میشود، موش بداندیش به انبار میرود.
در همه جا خفت و به هر سو نشست
بند ز هر کیسه و انبان گسست
هوش مصنوعی: در همه جا نارضایتی وجود دارد و در هر طرف مشکلاتی در حال ظهور است، به طوری که هر مالی و ثروتی از دست رفته و از بین رفته است.
گربه چو دید آن ره و رسم تباه
پای کشان، کرد به انبار راه
هوش مصنوعی: گربه وقتی متوجه شد که راه و روش نابود شده است، با احتیاط و پا آرام به سمت انبار رفت.
گفت بخود، کاین چه در افتادنست
تا رمقی در دل و جان در تن است
هوش مصنوعی: شخص به خود گفت: این چه نوع شورش و درگیری است که تا وقتی که هنوز کمی نیرویی در دل و جانم و در بدنم وجود دارد، ادامه دارد.
زندهام و موش نترسد ز من!
مردهام از کاهلی خویشتن
هوش مصنوعی: من زندهام و هیچ چیزی از من نمیترسد، اما به خاطر تنبلی خودم، احساس مردگی میکنم.
گرچه نمیآیدم از دست، کار
آگهم از کارگه روزگار
هوش مصنوعی: با وجود اینکه نتوانستم از دست خودم بیرون بیایم، ولی میدانم که چه بر سرم خواهد آمد و اوضاع به چه شکل پیش خواهد رفت.
گرچه مرا نیروی پیکار نیست
موش از این قصه، خبردار نیست
هوش مصنوعی: هرچند من توانایی جنگ و مبارزه ندارم، اما موش از این داستان بیخبر است.
به که از امروز شوم کاردان
تا که به کاری بردم آسمان
هوش مصنوعی: از امروز تصمیم دارم که دانا و توانمند شوم تا بتوانم به کارهای بزرگ و بلندی دست بزنم.
گر که ببینم سوی موشان بخشم
جمله بیندند ز اندیشه چشم
هوش مصنوعی: اگر بینم که به سمت موشها میروم، همه به خاطر فکر چشمهایم متوجه خواهند شد.
زخم زنم، گرچه بفرسوده چنگ
حمله کنم، گرچه بود عرصه تنگ
هوش مصنوعی: اگرچه زخم میزنم و چنگم ضعیف شده، اما همچنان حمله میکنم، هرچند که فضا محدود باشد.
گربه چو آن همت و تدبیر کرد
آن شکم گرسنه را سیر کرد
هوش مصنوعی: گربه با تلاش و تدبیر خود، توانست شکم گرسنهاش را سیر کند.
بر زنخ از حیله بیفکند باد
موش بترسید و ز ترس ایستاد
هوش مصنوعی: باد مو بافت و به زنخ میخورد، موش از ترس جا خورد و بیحرکت ماند.
جست و خراشید زمین را بدست
موش بلرزید و همانجا نشست
هوش مصنوعی: موش زمین را جستجو کرد و خراشید، سپس به خود لرزید و همانجا ماند.
موشک چندی، چو بدینسان گرفت
رنج ز تن، درد ز دندان گرفت
هوش مصنوعی: موش از دست انسانها به زحمت افتاده و به خاطر درد و رنجی که به آن وارد میشود، از خود بیتابی نشان میدهد و مورد آزار بیشتری قرار میگیرد.
تا نرود قوت بازوی تو
نشکند ایام، ترازوی تو
هوش مصنوعی: اگر قوت و توانایی تو بر اثر گذر زمان کاهش نیابد، هیچ مشکلی نمیتواند تو را شکسته و محدود کند.
تا نربودند ز دستت عنان
جان ز تو خواهد هنر و جسم نان
هوش مصنوعی: تا زمانی که جانت از دستت نگرفته شده، هنر و جسم تو به دنبال نان و روزی خواهند بود.
روی متاب از ره تدبیر و رای
تا شودت پیر خرد، رهنمای
هوش مصنوعی: از مسیر تدبیر و عقل دور نشو، تا اینکه خرد تو را به درستی راهنمایی کند و به پختگی برساند.
بر همه کاری، فلک افزار داد
پشت قوی کرد، سپس بار داد
هوش مصنوعی: آسمان به همه کارها وسیلهٔ انجام آنها را فراهم کرد و پشت مردم را قوی ساخت و سپس آنها را با بار مسئولیت سنگین کرد.
هر که درین راه رود سر گران
پیشتر افتند ازو دیگران
هوش مصنوعی: هر کسی که در این مسیر قدم بگذارد، کسانی که بار سنگینتری دارند، زودتر از دیگران به هدف میرسند.
تا گهری در صدف کار بود
گوهری وقت، خریدار بود
هوش مصنوعی: هر زمانی که چیز با ارزشی در دل صدفی پیدا میشود، برای خرید آن همیشه مشتری وجود دارد.
خوانش ها
کارآگاه به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1395/11/23 15:01
حسن
با سلام، بنده فقط می خواستم خدمتتان عرض کنم که بعضی از نظراتی را که در این سایت در مورد بعضی از اشعار دیده ام اصلا در شان یک سایت ادبی شاعران بزرگ نیست و از هجویات گذشته جنبه توهینهای چاله میدانی پیدا کرده است.
با تشکر از توجه شما