گنجور

شمارهٔ ۱۰۷ - قدر هستی

سرو خندید سحر، بر گل سرخ
که صفای تو به جز یکدم نیست
من بیک پایه بمانم صد سال
مرگ، با هستی من توام نیست
من که آزاد و خوش و سرسبزم
پشتم از بار حوادث، خم نیست
دولت آنست که جاوید بود
خانهٔ دولت تو، محکم نیست
گفت، فکر کم و بسیار مکن
سرنوشت همه کس، با هم نیست
ما بدین یکدم و یک لحظه خوشیم
نیست یک گل، که دمی خرم نیست
قدر این یکدم و یک لحظه بدان
تا تو اندیشه کنی، آنهم نیست
چونکه گلزار نخواهد ماندن
گل اگر نیز نماند، غم نیست
چه غم ار همدم من نیست کسی
خوشتر از باد صبا، همدم نیست
عمر گر یک دم و گر یک نفس است
تا بکاریش توان زد، کم نیست
ما بخندیم به هستی و به مرگ
هیچگه چهرهٔ ما درهم نیست
آشکار است ستمکاری دهر
زخم بس هست، ولی مرهم نیست
یک ره ار داد، دو صد راه گرفت
چه توان کرد، فلک حاتم نیست
تو هم از پای در آئی ناچار
آبت از کوثر و از زمزم نیست
باید آزاده کسی را خواندن
که گرفتار، درین عالم نیست
گل چرا خوش ننشیند، دائم
ماهتاب و چمن و شبنم نیست
یک نفس بودن و نابود شدن
در خور این غم و این ماتم نیست
هر چه خواندیم، نگشتیم آگه
درس تقدیر، به جز مبهم نیست
شمع خردی که نسیمش بکشد
شمع این پرتگه مظلم نیست

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سرو خندید سحر، بر گل سرخ
که صفای تو به جز یکدم نیست
هوش مصنوعی: صبح دمید و سرو به گل سرخ لبخند زد، چرا که زیبایی تو تنها برای یک لحظه باقی است.
من بیک پایه بمانم صد سال
مرگ، با هستی من توام نیست
هوش مصنوعی: من حتی اگر صد سال هم بر روی یک پایه بایستم و منتظر مرگ بمانم، وجودم با تو یکی نیست و تو در کنار من نیستی.
من که آزاد و خوش و سرسبزم
پشتم از بار حوادث، خم نیست
هوش مصنوعی: من آزاد و شاداب هستم و به خاطر تجربیات سخت گذشته‌ام، هرگز تحت فشار قرار نمی‌گیرم.
دولت آنست که جاوید بود
خانهٔ دولت تو، محکم نیست
هوش مصنوعی: خوشبختی واقعی در این است که آنچه برایت مهم و باارزش است، همیشه باقی بماند، اما اگر پایه‌های زندگی‌ات سست باشد، آن خوشبختی پایدار نخواهد بود.
گفت، فکر کم و بسیار مکن
سرنوشت همه کس، با هم نیست
هوش مصنوعی: او گفت که به کم و زیاد فکر نکن، زیرا سرنوشت هر فرد متفاوت است و همه مثل هم نیستند.
ما بدین یکدم و یک لحظه خوشیم
نیست یک گل، که دمی خرم نیست
هوش مصنوعی: ما فقط در یک لحظه و یک آن خوش نیستیم؛ مثل یک گلی که در لحظه‌ای هم شاداب نیست.
قدر این یکدم و یک لحظه بدان
تا تو اندیشه کنی، آنهم نیست
هوش مصنوعی: به ارزش این لحظه و این دمی که در اختیار داری توجه کن، زیرا ممکن است حتی فرصتی برای تفکر و اندیشیدن درباره آن نداشته باشی.
چونکه گلزار نخواهد ماندن
گل اگر نیز نماند، غم نیست
هوش مصنوعی: اگرچه گل‌ها در باغ نمی‌مانند، اما نگران نباشید.
چه غم ار همدم من نیست کسی
خوشتر از باد صبا، همدم نیست
هوش مصنوعی: چه غمی وجود دارد که همدمم نیست؟ کسی خوش‌تر از نسیم صبحگاهی و بهار وجود ندارد.
عمر گر یک دم و گر یک نفس است
تا بکاریش توان زد، کم نیست
هوش مصنوعی: زندگی هرچقدر هم که کوتاه باشد، در هر لحظه‌ای که داریم، می‌توانیم از آن استفاده کنیم و آن را به کار بگیریم. هر لحظه‌ای که به ما داده شده ارزشمند است و نباید آن را بی‌فایده سپری کنیم.
ما بخندیم به هستی و به مرگ
هیچگه چهرهٔ ما درهم نیست
هوش مصنوعی: ما به زندگی و مرگ با لبخند نگاه می‌کنیم و هیچ نشانه‌ای از ناراحتی در چهره‌مان نیست.
آشکار است ستمکاری دهر
زخم بس هست، ولی مرهم نیست
هوش مصنوعی: زمانه به وضوح نشان می‌دهد که ظلم و ستم بسیاری وجود دارد و زخم‌های زیادی بر دل مردم نشسته، اما درمانی برای این دردها پیدا نمی‌شود.
یک ره ار داد، دو صد راه گرفت
چه توان کرد، فلک حاتم نیست
هوش مصنوعی: اگر یک نفر برای ما راهی باز کند، صدها راه دیگر در مقابل ما بسته است. چه می‌توان کرد، که تقدیر و سرنوشت دست ما نیست.
تو هم از پای در آئی ناچار
آبت از کوثر و از زمزم نیست
هوش مصنوعی: اگر تو هم به زانو درآیی، ناچار آب تو از کوثر و زمزم نخواهد بود.
باید آزاده کسی را خواندن
که گرفتار، درین عالم نیست
هوش مصنوعی: باید به سراغ کسی بروی که آزاد و رهاست، نه کسی که در این دنیا به زنجیر گرفتار شده است.
گل چرا خوش ننشیند، دائم
ماهتاب و چمن و شبنم نیست
هوش مصنوعی: چرا گل همیشه خوشحال نیست؟ زیرا همیشه شب و روز زیبا و دل‌انگیز نیست و گاهی شرایط مناسب برای شادابی آن فراهم نمی‌شود.
یک نفس بودن و نابود شدن
در خور این غم و این ماتم نیست
هوش مصنوعی: زندگی کوتاه و از دست رفتن در دل این اندوه و محنت جایز نیست.
هر چه خواندیم، نگشتیم آگه
درس تقدیر، به جز مبهم نیست
هوش مصنوعی: هر چه مطالعه کردیم، از سرنوشت چیزی ندانستیم و درس زندگی جز نکات نامشخص چیز دیگری نیست.
شمع خردی که نسیمش بکشد
شمع این پرتگه مظلم نیست
هوش مصنوعی: شمع کوچک دانش و خردی که بادی آن را به حرکت درآورد، این مکان تاریک و خاموش نیست.

خوانش ها

قدر هستی به خوانش عندلیب
شمارهٔ ۱۰۷ - قدر هستی به خوانش بهناز شکوهی
شمارهٔ ۱۰۷ - قدر هستی به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1389/01/18 04:04
بهروز

بیت سوم، مصرع اول، کلمه آزاد، اشتباهی آزد چاپ شده، لطفا تصحیح کنید.
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.

1398/04/22 00:06
امیر

واقعا شعر بی نظیری ست.
در کل در شعر های پروین یه غم همیشگی هست که خوندن شعرهاشو لذت بخش میکنه.