شمارهٔ ۱۰۳ - فریاد حسرت
فتاد طائری از لانه و ز درد تپید
بزیر پر چو نگه کرد، دید پیکانی است
بگفت، آنکه بدریای خون فکند مرا
ندید در دل شوریدهام چه طوفانی است
کسیکه بر رگ من تیر زد، نمیدانست
که قلب خرد مرا هم ورید و شریانی است
ربود مرغکم از زیر پر بعنف و نگفت
که مادری و پرستاری و نگهبانی است
اسیر کردن و کشتن، تفرج و بازی است
نشانه کردن مظلوم، کار آسانی است
ز بام خرد گل اندود پست ما، پیداست
که سقف خانهٔ جمعیت پریشانی است
شکست پنجه و منقار من، ولیک چه باک
پلنگ حادثه را نیز چنگ و دندانی است
گرفتم آنکه بپایان رسید، فرصت ما
برای فرصت صیاد نیز، پایانی است
فتاد پایه، چنین خانه را چه تعمیری است
گداخت سینه، چنین درد را چه درمانی است
چمن خوش است و جهان سبز و بوستان خرم
برای طائر آزاد، جای جولانی است
زمانه عرصه برای ضعیف، تنگ گرفت
هماره بهر توانا، فراخ میدانی است
همیشه خانهٔ بیداد و جور، آباد است
بساط ماست که ویران ز باد و بارانی است
نگفته ماند سخنهای من، خوشا مرغی
که لانهاش گه سعی و عمل، دبستانی است
مرا هر آنکه در افکند همچو گوی بسر
خبر نداشت که در دست دهر چوگانی است
ز رنج بی سر و سامانی منش چه غم است
همین بس است که او را سری و سامانی است
حدیث نیک و بد ما نوشته خواهد شد
زمانه را سند و دفتری و دیوانی است
کسی ز درد من آگه نشد، ولیک خوشم
که چند قطرهٔ خونم، بدست و دامانی است
هزار کاخ بلند، ار بنا کند صیاد
بهای خار و خس آشیان ویرانی است
چه لانهای و چه قصری، اساس خانه یکی است
بشهر کوچک خود، مور هم سلیمانی است
ز دهر، گر دل تنگم فشار دید چه غم
گرفته دست قضا، هر کجا گریبانی است
چه برتریست ندانم بمرغ، مردم را
جز اینکه دعوی باطل کند که انسانی است
درین قبیلهٔ خودخواه، هیچ شقفت نیست
چو نیک درنگری، هر چه هست عنوانی است
شمارهٔ ۱۰۲ - فرشتهٔ انس: در آن سرای که زن نیست، انس و شفقت نیستشمارهٔ ۱۰۴ - فریب آشتی: ز حیله، بر در موشی نشست گربه و گفت
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
فتاد طائری از لانه و ز درد تپید
بزیر پر چو نگه کرد، دید پیکانی است
هوش مصنوعی: پرندهای از آشیانهاش افتاد و از شدت درد به زیر بالش پناه برد. وقتی نگاه کرد، دید که تیرهایی وجود دارند.
بگفت، آنکه بدریای خون فکند مرا
ندید در دل شوریدهام چه طوفانی است
هوش مصنوعی: او گفت: آن کسی که مرا به دریاى خون انداخت، در دل بیقرار من طوفانی را نمیبیند.
کسیکه بر رگ من تیر زد، نمیدانست
که قلب خرد مرا هم ورید و شریانی است
هوش مصنوعی: کسی که به من آسیب زد، نمیدانست که قلب شاداب من هم مانند رگ و شریانم نسبت به این زخم حساس است.
ربود مرغکم از زیر پر بعنف و نگفت
که مادری و پرستاری و نگهبانی است
هوش مصنوعی: مرغ کوچکم را به زور از زیر بال من گرفتند و هیچ نگفتند که من مادر و پرستار و نگهبان او هستم.
اسیر کردن و کشتن، تفرج و بازی است
نشانه کردن مظلوم، کار آسانی است
هوش مصنوعی: به اسیر کردن و کشتن دیگران میگویند که مانند تفریح و سرگرمی است. اما نشانه گرفتن کسانی که بیپناه و ضعیف هستند، کاری بسیار ساده و راحت به نظر میرسد.
ز بام خرد گل اندود پست ما، پیداست
که سقف خانهٔ جمعیت پریشانی است
هوش مصنوعی: از بالای سر ما که مملو از خرد و دانایی است، مشخص است که سقف خانهٔ اجتماعی که در آن زندگی میکنیم، در هم و برهم و نامنظم است.
شکست پنجه و منقار من، ولیک چه باک
پلنگ حادثه را نیز چنگ و دندانی است
هوش مصنوعی: هرچند که من دچار شکست و آسیب شدهام، اما فراموش نکن که حوادث هم قدرت و توان خاص خود را دارند.
گرفتم آنکه بپایان رسید، فرصت ما
برای فرصت صیاد نیز، پایانی است
هوش مصنوعی: من کسی را به چنگ آوردم که به پایان راه خود رسیده است. زمان ما برای استفاده از فرصتها، مانند زمان صیاد، محدود و پایانپذیر است.
فتاد پایه، چنین خانه را چه تعمیری است
گداخت سینه، چنین درد را چه درمانی است
هوش مصنوعی: هرگاه پایههای یک خانه خراب شوند، دیگر هیچ تعمیر و بازسازی برای آن ارزش ندارد. همچنین وقتی کسی در دل خود درد عمیقی را تحمل میکند، هیچ درمانی نمیتواند آن را خوب کند.
چمن خوش است و جهان سبز و بوستان خرم
برای طائر آزاد، جای جولانی است
هوش مصنوعی: چمن زیبا و جهان سبز و باغی شاداب برای پرندهای آزاد، مکان مناسبی برای پرواز و بازی است.
زمانه عرصه برای ضعیف، تنگ گرفت
هماره بهر توانا، فراخ میدانی است
هوش مصنوعی: دنیا برای ضعیفان همیشه تنگ و محدود است، در حالی که برای توانمندان فضای وسیع و قابل استفادهای وجود دارد.
همیشه خانهٔ بیداد و جور، آباد است
بساط ماست که ویران ز باد و بارانی است
هوش مصنوعی: همیشه خانهای که پر از ظلم و ستم است، رونق دارد، اما زندگی ما به خاطر طوفانها و بارانها خراب و ویران شده است.
نگفته ماند سخنهای من، خوشا مرغی
که لانهاش گه سعی و عمل، دبستانی است
هوش مصنوعی: سخنان من ناگفته باقی مانده است، خوشا به حال پرندهای که لانهاش جایی است برای تلاش و کار، مثل مدرسهای برای یادگیری.
مرا هر آنکه در افکند همچو گوی بسر
خبر نداشت که در دست دهر چوگانی است
هوش مصنوعی: هر کسی که مرا رها کرد و به حال خودم گذاشت، نمیدانست که زندگی مانند یک بازی است و ما مانند گوی در دستان زمان هستیم که هر لحظه ممکن است به جهتی بیفتیم.
ز رنج بی سر و سامانی منش چه غم است
همین بس است که او را سری و سامانی است
هوش مصنوعی: از بینظمی و سختیهای زندگی ناراحت نیستم، همین که او موجودی منظم و سر و ساماندهنده وجود دارد، برایم کافی است.
حدیث نیک و بد ما نوشته خواهد شد
زمانه را سند و دفتری و دیوانی است
هوش مصنوعی: پاک و نیک و بد ما به یادگار خواهد ماند، و زمانه مانند یک سند و دفتر برای ثبت این اتفاقات عمل میکند.
کسی ز درد من آگه نشد، ولیک خوشم
که چند قطرهٔ خونم، بدست و دامانی است
هوش مصنوعی: هیچکس از درد و رنج من باخبر نشد، اما خوشحالم که چند قطره از خونم به یادگار و نشانهای در دست و دامنم مانده است.
هزار کاخ بلند، ار بنا کند صیاد
بهای خار و خس آشیان ویرانی است
هوش مصنوعی: اگر صیاد هزاران کاخ بلند بسازد، ارزش آن به اندازهی یک خار و گیاه بیارزش خواهد بود و آشیانهاش ویران میماند.
چه لانهای و چه قصری، اساس خانه یکی است
بشهر کوچک خود، مور هم سلیمانی است
هوش مصنوعی: در هر جایی، چه زادگاه ساده و کوچک باشد و چه قصر و کاخی بزرگ، در نهایت اهمیت و اصل یکسانی دارند. حتی یک مورچه در شهر خود، میتواند به اندازه یک شخصیت بزرگ و برجسته مانند سلیمان، ارزشمند و با تقوا باشد.
ز دهر، گر دل تنگم فشار دید چه غم
گرفته دست قضا، هر کجا گریبانی است
هوش مصنوعی: اگر از زندگی ناراحت و دلگیر شوم، چه فرقی میکند؟ سرنوشت هر جا که بخواهد، گلویم را میفشارد.
چه برتریست ندانم بمرغ، مردم را
جز اینکه دعوی باطل کند که انسانی است
هوش مصنوعی: این بیت به ما میگوید که نمیدانم چه امتیازی در این است که مرغی (پرندهای) را نسبت به مردم برتر بدانیم. تنها چیزی که ممکن است بگویند این است که انسانها فقط میتوانند ادعایهای بیاساسی کنند که خودشان انسان هستند. به عبارت دیگر، هیچ دلیلی برای برتر دانستن مرغ نسبت به انسان وجود ندارد جز اینکه انسانها ادعای برتری دارند.
درین قبیلهٔ خودخواه، هیچ شقفت نیست
چو نیک درنگری، هر چه هست عنوانی است
هوش مصنوعی: در این جمع خودخواه، هیچ نوع محبت و مهری وجود ندارد. اگر خوب دقت کنی، در حقیقت، آنچه به نظر میرسد، فقط نام و ظاهری است و عمق و محتوایی ندارد.
خوانش ها
فریاد حسرت به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1392/02/08 16:05
شیرزاد آرین
شاه بیت این غزل به شرح زیر است
حدیث نیک و بد ما نوشته خواهد شد
زمانه را سند و دفتری و دیوانی است
افسوس که کمان داران و تیر تیشه به دستان نمیدانند این آشیانه ها که فرو میریزند دیر نخواهد بود که گرد و غبار دامن ایشان و آیند گانشان خواهد گرفت.
با احترام
1395/12/16 10:03
شیدا
در بیت آخر کلمه ای به اشتباه تایپ شده
در این قبیله ی خودخواه، هیچ شقفت نیست، که شفقت صحیح است.
1400/08/08 11:11
ع. ر ک. ج
در بیت آخر کلمهٔ شفقت به اشتباه شقفت نوشته شده