گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۳۸

سود خود را چه شماری که زیانکاری
ره نیکان چه سپاری که گرانباری
تو به خوابی، که چنین بیخبری از خود
خفته را آگهی از خود نبود، آری
بال و پر چند زنی خیره، نمی‌بینی
که تو گنجشک صفت در دهن ماری
بر بلندی چو سپیدار چه افزائی
بارور باش، تو نخلی نه سپیداری
چیست این جسم که هر لحظه کشی بارش
چیست این جیفه که چون جانش خریداری
طینت گرگ بر آن شد که بیازارد
ز گزندش نرهی گرش نیازاری
اهرمن را سخنان تو نترساند
که تو کردار نداری، همه گفتاری
بزبونی گرویدی و زبون گشتی
تو سیه طالع این عادت و هنجاری
دل و دین تو ربودند و ندانستی
دین چه فرمان دهدت؟ بندهٔ دیناری
غم گمراهی و پستی نخوری هرگز
ز ره نفس اگر پای نگهداری
ماند آنکس که بجا نام نکو دارد
تو پس از خویش ز نیکی چه بجا داری
تا که سرگشتهٔ این پست گذرگاهی
هر چه افلاک کند با تو، سزاواری
دامن آلوده مکن، چونکه ز پاکانی
بندهٔ نفس مشو، چونکه ز احراری
جان تو پاک سپردست بتو ایزد
همچنان پاک ببایدش که بسپاری
وقت بس تنگ بود، ای سره بازرگان
کالهٔ خود بخر اکنون که ببازاری
سپرو جوشن عقل از چه تبه کردی
تو بمیدان جهان از پی پیکاری
بود بازوت توانا و نکوشیدی
کاهلی بیخ تو بر کند، نه ناچاری
چرخ دندان تو بشمرد نخستین روز
چه بهیچش نشماری و چه بشماری
کمتری جوی گر افزون طلبی، پروین
که همیشه ز کمی خاسته بسیاری

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فع
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سود خود را چه شماری که زیانکاری
ره نیکان چه سپاری که گرانباری
هوش مصنوعی: به چه چیزی اهمیت می‌دهی در حالی که خودت دچار ضرر هستی؟ و چگونه می‌توانی به دیگران اعتماد کنی در حالی که بار زیادی بر دوش داری؟
تو به خوابی، که چنین بیخبری از خود
خفته را آگهی از خود نبود، آری
هوش مصنوعی: تو در خواب به سر می‌بری و بی‌خبر از خود هستی، حتی خوابیده‌ها هم از حال خود آگاهی ندارند، بله.
بال و پر چند زنی خیره، نمی‌بینی
که تو گنجشک صفت در دهن ماری
هوش مصنوعی: به چه علت تلاش می‌کنی به خودت بال و پر بدهی؟ آیا نمی‌بینی که در نهایت مانند گنجشکی هستی که در دهان ماری قرار دارد؟
بر بلندی چو سپیدار چه افزائی
بارور باش، تو نخلی نه سپیداری
هوش مصنوعی: بر فراز بلندی مانند سپیدار، چه فایده‌ای در باروری است؟ تو باید مانند نخل، میوه‌دار و بارور باشی.
چیست این جسم که هر لحظه کشی بارش
چیست این جیفه که چون جانش خریداری
هوش مصنوعی: این جسم چیست که هر لحظه به نوعی بار سنگینی به دوش دارد، و این موجود بی‌ارزش چه دردی دارد که جانش خواهان و خریدار دارد؟
طینت گرگ بر آن شد که بیازارد
ز گزندش نرهی گرش نیازاری
هوش مصنوعی: اگر طبیعیّت گرگ به او اجازه دهد، می‌تواند به تو آسیب برساند، اما اگر در برابر او عفو و گذشت کنی، به تو آسیبی نخواهد رساند.
اهرمن را سخنان تو نترساند
که تو کردار نداری، همه گفتاری
هوش مصنوعی: اهرامن از سخنان تو نمی‌ترسد چون عمل و رفتاری نداری و فقط حرف می‌زنی.
بزبونی گرویدی و زبون گشتی
تو سیه طالع این عادت و هنجاری
هوش مصنوعی: به خاطر زبونی و ضعف خود، به حالت زبونی دچار شده‌ای و این نشان‌دهنده بدبختی توست که به چنین عادت و رفتاری تن داده‌ای.
دل و دین تو ربودند و ندانستی
دین چه فرمان دهدت؟ بندهٔ دیناری
هوش مصنوعی: دل و ایمان تو را گرفتند و تو متوجه نشدی که ایمان چه دستوری به تو می‌دهد؟ تو فقط یک بنده‌ی پول هستی.
غم گمراهی و پستی نخوری هرگز
ز ره نفس اگر پای نگهداری
هوش مصنوعی: اگر همواره به دنبال هدایت و راه درست باشی و از وسوسه‌های نفس دوری کنی، هرگز به غم و اندوه نخواهی افتاد.
ماند آنکس که بجا نام نکو دارد
تو پس از خویش ز نیکی چه بجا داری
هوش مصنوعی: آن کسی که نام نیکو و یاد خوب از خود بجا گذاشته است، باقی می‌ماند. حال تو نیز باید در نظر داشته باشی که از خود چه نیکی‌ها و یادگاری‌هایی را بر جای می‌گذاری.
تا که سرگشتهٔ این پست گذرگاهی
هر چه افلاک کند با تو، سزاواری
هوش مصنوعی: اگر در این مسیر دنیوی سرگردان شده‌ای، هر کاری که آسمان برایت رقم بزند، شایسته و لایق آن خواهی بود.
دامن آلوده مکن، چونکه ز پاکانی
بندهٔ نفس مشو، چونکه ز احراری
هوش مصنوعی: دامن خود را آلوده نکن، چرا که مانند پاکان بوده و بندهٔ هوای نفس خود نشو، که به مانند زشت‌کاران خواهی بود.
جان تو پاک سپردست بتو ایزد
همچنان پاک ببایدش که بسپاری
هوش مصنوعی: جان تو به خداوند سپرده شده است، پس باید آن را به شیوه‌ای پاک و خالص برگردانی، همان‌طور که آن را دریافت کرده‌ای.
وقت بس تنگ بود، ای سره بازرگان
کالهٔ خود بخر اکنون که ببازاری
هوش مصنوعی: زمان بسیار محدود است، ای بازرگان ماهر، همین حالا کالای خود را بخر چون که به زودی به بازار خواهد رفت.
سپرو جوشن عقل از چه تبه کردی
تو بمیدان جهان از پی پیکاری
هوش مصنوعی: چرا تو از نیروی عقل و اندیشه‌ات دست کشیدی و به میدان زندگی وارد شدی تا به جنگ بپردازی؟
بود بازوت توانا و نکوشیدی
کاهلی بیخ تو بر کند، نه ناچاری
هوش مصنوعی: اگر تو قدرت و نیروی کافی داری، اما تلاش نمی‌کنی، باید بدان که سستی و تنبلی تو را به عقب می‌کشند، نه اینکه به اجبار این‌گونه هستی.
چرخ دندان تو بشمرد نخستین روز
چه بهیچش نشماری و چه بشماری
هوش مصنوعی: دندان‌های تو به گونه‌ای هستند که روزهای اول را می‌شمارند، اما تو نه آنها را می‌شماری و نه اهمیتی به آن‌ها می‌دهی.
کمتری جوی گر افزون طلبی، پروین
که همیشه ز کمی خاسته بسیاری
هوش مصنوعی: اگر کمی را بخواهی، بیشتر به دست می‌آوری؛ پروین، چون همیشه از کم، زیاد به دست آورده است.

خوانش ها

قصیدهٔ شمارهٔ ۳۸ به خوانش مریم فقیهی کیا
قصیدهٔ شمارهٔ ۳۸ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1401/11/12 09:02
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)

خانم فقیهی کیا 

ممنونم از خوانش دقیقِ شما.

خانم عندلیب 

ممنونم از خوانش پُر احساسِ شما