گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۳۶

تو بلند آوازه بودی، ای روان
با تن دون یار گشتی دون شدی
صحبت تن تا توانست از تو کاست
تو چنان پنداشتی کافزون شدی
بسکه دیگرگونه گشت آئین تن
دیدی آن تغییر و دیگرگون شدی
جای افسون کردن مار هوی
زین فسونسازی تو خود افسون شدی
اندرون دل چو روشن شد ز تو
شمع خود بگرفتی و بیرون شدی
آخر کارت بدزدید آسمان
این کلاغ دزد را صابون شدی
با همه کار آگهی و زیر کی
اندرین سوداگری مغبون شدی
درس آز آموختی و ره زدی
وام تن پذرفتی و مدیون شدی
نور بودی، نار پندارت بکشت
پیش از این چون بودی، اکنون چون شدی
گنج امکانی و دل گنجور تست
در تن ویرانه زان مدفون شدی
ملک آزادی چه نقصانت رساند
کامدی در حصن تن مسجون شدی
هر چه بود آئینه روی تو بود
نقش خود را دیدی و مفتون شدی
زورقی بودی بدریای وجود
که ز طوفان قضا وارون شدی
ای دل خرد، از درشتیهای دهر
بسکه خون خوردی، در آخر خون شدی
زندگی خواب و خیالی بیش نیست
بی سبب از اندهش محزون شدی
کنده شد بنیادها ز امواج تو
جویباری بودی و جیحون شدی
بی خریدار است اشک، ای کان چشم
خیره زین گوهر چرا مشحون شدی

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تو بلند آوازه بودی، ای روان
با تن دون یار گشتی دون شدی
هوش مصنوعی: تو به جایگاه و شهرتی بزرگ دست یافته بودی، اما با انتخاب نادرست، ارزش و مقام خود را پایین آوردی و دچار سقوط شدی.
صحبت تن تا توانست از تو کاست
تو چنان پنداشتی کافزون شدی
هوش مصنوعی: تا وقتی که تنها در مورد جسم و ظواهر صحبت می‌کنی، می‌پنداری که تو از آنچه هستی بیشتر به دست آورده‌ای، در حالی که این تنها یک برداشت سطحی است.
بسکه دیگرگونه گشت آئین تن
دیدی آن تغییر و دیگرگون شدی
هوش مصنوعی: به خاطر تغییرات فراوانی که در طرز زندگی و ویژگی‌های جسمی پیش آمده، متوجه شو که این تحولات چه تأثیری بر تو داشته است.
جای افسون کردن مار هوی
زین فسونسازی تو خود افسون شدی
هوش مصنوعی: به جای اینکه تو ماری را سحر کنی، خودت تحت تأثیر جادو و سحر قرار گرفته‌ای.
اندرون دل چو روشن شد ز تو
شمع خود بگرفتی و بیرون شدی
هوش مصنوعی: وقتی دل من به روشنی تو روشن شد، دیگر نیازی به شمع خود نداشتم و از آن بیرون رفتم.
آخر کارت بدزدید آسمان
این کلاغ دزد را صابون شدی
هوش مصنوعی: در نهایت، کار تو را آسمان دزدیده و این کلاغ دزد به دردسر افتاده است.
با همه کار آگهی و زیر کی
اندرین سوداگری مغبون شدی
هوش مصنوعی: با اینکه در همه جوانب کار آگاه بودی، در این معامله به طرز عجیبی متضرر شدی.
درس آز آموختی و ره زدی
وام تن پذرفتی و مدیون شدی
هوش مصنوعی: تو درس آز را آموختی، از آن فاصله گرفتی و با پذیرش وام، به کسی بدهکار شدی.
نور بودی، نار پندارت بکشت
پیش از این چون بودی، اکنون چون شدی
هوش مصنوعی: تو مانند نوری بودی که افکار بد تورا نابود کرد. پیش از این چطور بودی و اکنون چه تغییری کرده‌ای؟
گنج امکانی و دل گنجور تست
در تن ویرانه زان مدفون شدی
هوش مصنوعی: تو گنجینه‌ای از امکانات و دل‌نوازی هستی که در این جسم ویران یعنی در این بدن پنهان شده‌ای.
ملک آزادی چه نقصانت رساند
کامدی در حصن تن مسجون شدی
هوش مصنوعی: ملک آزادی نتوانست به تو آسیبی بزند، تو خود در قلعهٔ جسم گرفتار شده‌ای.
هر چه بود آئینه روی تو بود
نقش خود را دیدی و مفتون شدی
هوش مصنوعی: هر آنچه در آینه بود، تصویر چهره تو بود. تو فقط تصویر خود را دیدی و به آن دل باختی.
زورقی بودی بدریای وجود
که ز طوفان قضا وارون شدی
هوش مصنوعی: تو مانند یک قایق بودی در دریاى هستى که به دلیل طوفان مقدر، به سمت مخالف حرکت کردی.
ای دل خرد، از درشتیهای دهر
بسکه خون خوردی، در آخر خون شدی
هوش مصنوعی: ای دل کوچک، از سختی‌ها و تلخی‌های زندگی چقدر رنج کشیده‌ای که در نهایت به درد و خونریزی تبدیل شده‌ای.
زندگی خواب و خیالی بیش نیست
بی سبب از اندهش محزون شدی
هوش مصنوعی: زندگی بیشتر شبیه به یک خواب و خیال است و به همین خاطر از اندوهش ناراحت شدی.
کنده شد بنیادها ز امواج تو
جویباری بودی و جیحون شدی
هوش مصنوعی: بنیادها و اساس‌ها به خاطر وجود تو از هم فرو ریختند؛ تو در ابتدا مانند جویباری کوچک بودی و اکنون تبدیل به جیحون (رودی بزرگ) شده‌ای.
بی خریدار است اشک، ای کان چشم
خیره زین گوهر چرا مشحون شدی
هوش مصنوعی: اشک‌هایت بی‌فایده و بدون خریدار هستند، ای چشمی که با تماشای این گوهر گرانبها پر شده‌ای، چرا این‌گونه شگفت‌زده‌ای؟

خوانش ها

قصیدهٔ شمارهٔ ۳۶ به خوانش مریم فقیهی کیا
قصیدهٔ شمارهٔ ۳۶ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1389/10/10 09:01
یعقوب خاوری

با سلام و تشکر
این شعر با این ظاهر قطعه است نه قصیده.