گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶

در خانه شحنه خفته و دزدان به کوی و بام
ره دیولاخ و قافله بی مقصد و مرام
گر عاقلی، چرا بردت توسن هوی
ور مردمی، چگونه شده‌ستی به دیو رام
کس را نماند از تک این خنگ بادپای
پا در رکاب و سر به تن و دست در لگام
در خانه گر که هیچ نداری شگفت نیست
کالات میبرند و تو خوابیده‌ای مدام
دزد آنچه برده باز نیاورده هیچگاه
هرگز به اهرمن مده ایمان خویش وام
میکاهدت سپهر، چنین بی خبر مخسب
میسوزدت زمانه، بدینسان مباش خام
از کار جان چرا زنی ای تیره روز تن
در راه نان چرا نهی ای بی تمیز نام
از بهر صید خاطر ناآزمودگان
صیاد روزگار به هر سو نهاده دام
بس سقف شد خراب و نگشت آسمان خراب
بس عمر شد تمام و نشد روز و شب تمام
منشین گرسنه کاین هوس خام پختن است
جوشیده سالها و نپخته‌ست این طعام
بگشای گر که زنده‌دلی وقت پویه چشم
بردار گر که کارگری بهر کار گام
در تیرگی چو شب‌پره تا چند می‌پری
بشناس فرق روشنی ای دوست از ظلام
ای زورمند، روز ضعیفان سیه مکن
خونابه می‌چکد همی از دست انتقام
فتوی دهی به غصب حق پیرزن ولیک
بی روزه هیچ روز نباشی مه صیام
وقت سخن مترس و بگو آنچه گفتنی است
شمشیر روز معرکه زشت است در نیام
درد از طبیب خویش نهفتی، از آن سبب
این زخم کهنه دیر پذیرفت التیام
از بهر حفظ گله، شبان چون به خواب رفت
سگ باید ای فقیه، نه آهوی خوشخرام
چاهت چراست جای، گرت میل برتریست
حرصت چراست خواجه، اگر نیستی غلام
چندی ز بارگاه سلیمان برون مرو
تا دیو هیچگه نفرستد تو را پیام
عمریست رهنوردی و چون کودکان هنوز
آگه نه‌ای که چاه کدام است و ره کدام
پروین، شراب معرفت از جام علم نوش
ترسم که دیر گردد و خالی کنند جام

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در خانه شحنه خفته و دزدان به کوی و بام
ره دیولاخ و قافله بی مقصد و مرام
هوش مصنوعی: در خانه نگهبان خواب است و دزدان در کوچه‌ها و بر بام دیو، راهی وجود ندارد و کاروانی بدون هدف و مقصد در حرکت است.
گر عاقلی، چرا بردت توسن هوی
ور مردمی، چگونه شده‌ستی به دیو رام
هوش مصنوعی: اگر تو انسان با عقلی هستی، پس چرا فریب خواسته‌های نفسانی را می‌خوری؟ و اگر انسانی شریف هستی، چرا به شیطنت و ناامیدی گرفتار شده‌ای؟
کس را نماند از تک این خنگ بادپای
پا در رکاب و سر به تن و دست در لگام
هوش مصنوعی: هیچ‌کس از این سرنوشت سخت، بی‌نصیب نمانده است؛ همگان در مسیر زندگی، در حال تلاش و کوشش هستند و سرشان در کار و مشکلات است.
در خانه گر که هیچ نداری شگفت نیست
کالات میبرند و تو خوابیده‌ای مدام
هوش مصنوعی: اگر در خانه چیزی نداری، جای تعجبی ندارد که دزدان اموالت را ببرند و تو غافل و در خواب باشی.
دزد آنچه برده باز نیاورده هیچگاه
هرگز به اهرمن مده ایمان خویش وام
هوش مصنوعی: هرگز به دشمن یا نیروهای منفی ایمان نیاور، زیرا دزد هرگز چیزی که دزدیده را به صاحبش بازنمی‌گرداند.
میکاهدت سپهر، چنین بی خبر مخسب
میسوزدت زمانه، بدینسان مباش خام
هوش مصنوعی: آسمان به تو آسیب می‌زند، پس بی‌خبر نباش. زمانه تو را می‌سوزاند، پس احمقانه رفتار نکن.
از کار جان چرا زنی ای تیره روز تن
در راه نان چرا نهی ای بی تمیز نام
هوش مصنوعی: چرا به خاطر کار و زندگی خود را آزار می‌دهی؟ ای انسان بدشانس، چرا در مسیر تأمین نان، خود را به زحمت می‌اندازی؟ ای بدون درک و فهم، چرا این کار را انجام می‌دهی؟
از بهر صید خاطر ناآزمودگان
صیاد روزگار به هر سو نهاده دام
هوش مصنوعی: در این دنیا، برای شکار افرادی که تجربه کمی دارند، فریب‌ها و تله‌هایی در همه جا گسترده شده است.
بس سقف شد خراب و نگشت آسمان خراب
بس عمر شد تمام و نشد روز و شب تمام
هوش مصنوعی: بسیاری از سقف‌ها فروریختند اما آسمان دچار خرابی نشد. همچنین عمرهای زیادی سپری شد ولی روزها و شب‌ها هرگز تمام نشدند.
منشین گرسنه کاین هوس خام پختن است
جوشیده سالها و نپخته‌ست این طعام
هوش مصنوعی: گرسنه نمان و به این فکر نکن که جگرت را با این هوس خام و نپخته سیر کنی، زیرا این غذا سال‌ها پخته شده و هنوز آماده نیست.
بگشای گر که زنده‌دلی وقت پویه چشم
بردار گر که کارگری بهر کار گام
هوش مصنوعی: اگر زندگی و نشاط را درک کنی، در زمان حرکت و پیشرفت، نگاهت را به جلو معطوف کن و از صرف وقت در کارهای بیهوده پرهیز کن.
در تیرگی چو شب‌پره تا چند می‌پری
بشناس فرق روشنی ای دوست از ظلام
هوش مصنوعی: در تاریکی شب، تا کی باید مانند پرنده‌ای در حال پریدن باشی؟ ای دوست، فرق روشنایی را از تیرگی بشناس.
ای زورمند، روز ضعیفان سیه مکن
خونابه می‌چکد همی از دست انتقام
هوش مصنوعی: ای قدرتمند، روز مظلومان را تاریک نکن. از دست انتقام، رنج و درد به ما می‌ریزد.
فتوی دهی به غصب حق پیرزن ولیک
بی روزه هیچ روز نباشی مه صیام
هوش مصنوعی: بازتوی به پیرزنی که حقش را غصب کرده‌ای، فتوای حلال می‌دهی، اما خود هیچ روزی روزه نمی‌گیری.
وقت سخن مترس و بگو آنچه گفتنی است
شمشیر روز معرکه زشت است در نیام
هوش مصنوعی: در زمان گفتگو، نترس و آنچه باید بگویی را بگو، زیرا پنهان کردن حقیقت مانند نگه‌داشتن شمشیری زشت در غلاف است.
درد از طبیب خویش نهفتی، از آن سبب
این زخم کهنه دیر پذیرفت التیام
هوش مصنوعی: اگر درد خود را از پزشک پنهان کنی، به همین دلیل این زخم قدیمی به سختی بهبود می‌یابد.
از بهر حفظ گله، شبان چون به خواب رفت
سگ باید ای فقیه، نه آهوی خوشخرام
هوش مصنوعی: برای حفاظت از گله، زمانی که شبان خوابش برد، باید سگی در اطراف باشد، نه اینکه فقط آهوی شاد و خوشحال بگردد.
چاهت چراست جای، گرت میل برتریست
حرصت چراست خواجه، اگر نیستی غلام
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی بلندتر از دیگران باشی و در جایگاه بالایی قرار گیری، چرا به چاه و افتادن در آن رضایت می‌دهی؟ چرا با حرص و طمع به دنبال مال و مقام دنیوی می‌روی، اگر در واقع غلام آن مقام نباشی؟
چندی ز بارگاه سلیمان برون مرو
تا دیو هیچگه نفرستد تو را پیام
هوش مصنوعی: مدتی از مکان قدرت سلیمان دور نشو تا هیچ دیوی نتواند پیامی برای تو ارسال کند.
عمریست رهنوردی و چون کودکان هنوز
آگه نه‌ای که چاه کدام است و ره کدام
هوش مصنوعی: سالیان زیادی است که در مسیر زندگی سفر کرده‌ای، اما هنوز مانند کودکان بی‌خبر هستی و نمی‌دانی که کدام جاده به مقصد صحیح می‌رسد و کدام چاه خطرناک است.
پروین، شراب معرفت از جام علم نوش
ترسم که دیر گردد و خالی کنند جام
هوش مصنوعی: پروین، اگر که از علم و دانش بنوشم، نگرانم که به زودی زمانش تمام شود و جام خالی گردد.

خوانش ها

قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶ به خوانش مریم فقیهی کیا
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1391/07/20 14:10
منصور

این قصیده از اقصیده های قبلیش بهتره