گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱

هفته‌ها کردیم ماه و سالها کردیم پار
نور بودیم و شدیم از کار ناهنجار نار
یافتیم ار یک گهر، همسنگ شد با صد خزف
داشتیم ار یک هنر، بودش قرین هفتاد عار
گاه سلخ و غره بشمردیم و گاهی روز و شب
کاش میکردیم عمر رفته را روزی شمار
شمع جان پاک را اندر مغاک افروختیم
خانه روشن گشت، اما خانهٔ دل ماند تار
صد حقیقت را بکشتیم از برای یک هوس
از پی یک سیب بشکستیم صدها شاخسار
دام تزویری که گستردیم بهر صید خلق
کرد ما را پایبند و خود شدیم آخر شکار
تا بپرد، سوزدش ایام و خاکستر کند
هر که را پروانه آسانیست پروای شرار
دام در ره نه هوی را تا نیفتادی بدام
سنگ بر سر زن هوس را تا نگشتی سنگسار
نوگلی پژمرده از گلبن بخاک افتاد و گفت
خوار شد چون من هر آنکو همنشینش بود خار
کار هستی گاه بردن شد زمانی باختن
گه بپیچانند گوشت، گه دهندت گوشوار
تا کنی محکم حصار جسم، فرسود است جان
تا بتابی نخ برای پود، پوسیداست تار
سالها شاگردی عجب و هوی کردی بشوق
هیچ دانستی در این مکتب که بود آموزگار
ره نمودند و نرفتی هیچگه جز راه کج
پند گفتند و نپذرفتی یکی را از هزار
جهل و حرص و خودپسندی دشمن آسایشند
زینهار از دشمنان دوست صورت، زینهار
از شبانی تن مزن تا گرگ ماند ناشتا
زندگانی نیک کن تا دیو گردد شرمسار
باغبان خسته چون هنگام حاصل شد غنود
میوه‌ها بردند دزدان زین درخت میوه‌دار
ما درین گلزار کشتیم این مبارک سرو را
تا که گردد باغبان و تا که باشد آبیار
رهنمای راه معنی جز چراغ عقل نیست
کوش، پروین، تا به تاریکی نباشی رهسپار

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هفته‌ها کردیم ماه و سالها کردیم پار
نور بودیم و شدیم از کار ناهنجار نار
هوش مصنوعی: ما مدت زیادی را در غم و اندوه گذراندیم و از زیبایی‌ها دور شدیم. ابتدا به نور و روشنی نزدیک بودیم، اما به خاطر کارهای ناپسند، به تاریکی افتادیم.
یافتیم ار یک گهر، همسنگ شد با صد خزف
داشتیم ار یک هنر، بودش قرین هفتاد عار
هوش مصنوعی: اگر یک گوهر واقعی پیدا کردیم، ارزشش برابر است با صد قطعه خارا و اگر یک هنر genuine داشته باشیم، ارزشش برابر است با هفتاد عیب و نقص.
گاه سلخ و غره بشمردیم و گاهی روز و شب
کاش میکردیم عمر رفته را روزی شمار
هوش مصنوعی: گاهی اوقات روزها و ماه‌ها را می‌شمردیم و گاهی هم شب و روز را در آرزو بودیم که ای کاش می‌توانستیم عمر از دست رفته را به شمار بیاوریم.
شمع جان پاک را اندر مغاک افروختیم
خانه روشن گشت، اما خانهٔ دل ماند تار
هوش مصنوعی: ما جان پاک خود را در میان ظلمت روشن کردیم و خانه به روشنایی درآمد، اما دل همچنان در تاریکی باقی ماند.
صد حقیقت را بکشتیم از برای یک هوس
از پی یک سیب بشکستیم صدها شاخسار
هوش مصنوعی: برای یک خواسته‌ی ناچیز، صد حقیقت را فدای کردیم و برای به دست آوردن یک سیب، صدها شاخه از درختان را شکستیم.
دام تزویری که گستردیم بهر صید خلق
کرد ما را پایبند و خود شدیم آخر شکار
هوش مصنوعی: در دام فریبی که برای به دام انداختن دیگران آماده کردیم، خودمان نیز گرفتار شدیم و در نهایت، خود به شکار تبدیل شدیم.
تا بپرد، سوزدش ایام و خاکستر کند
هر که را پروانه آسانیست پروای شرار
هوش مصنوعی: زمانی که پروانه برای شعله عشق خود به پرواز در می‌آید، می‌سوزد و از بین می‌رود. این نشان می‌دهد که کسانی که به راحتی به آتش عشق نزدیک می‌شوند، باید بدانند که ممکن است دچار آسیب و سختی شوند.
دام در ره نه هوی را تا نیفتادی بدام
سنگ بر سر زن هوس را تا نگشتی سنگسار
هوش مصنوعی: به دنبال تمایلات و هوس‌های خود نرو، زیرا ممکن است به دام بیفتی. تا زمانی که در این مسیر هستی، باید با افکار وسوسه‌انگیز مبارزه کنی تا به آسیبی دچار نشوی.
نوگلی پژمرده از گلبن بخاک افتاد و گفت
خوار شد چون من هر آنکو همنشینش بود خار
هوش مصنوعی: یکی از جوانه‌های تازه و زیبا از باغ به زمین افتاد و گفت که من دیگر ارزش و مقام خود را از دست داده‌ام، چون هر کسی که با من بود، همچون خارهای بی‌ارزش شده است.
کار هستی گاه بردن شد زمانی باختن
گه بپیچانند گوشت، گه دهندت گوشوار
هوش مصنوعی: زندگی گاه شما را به بالا می‌برد و گاه به پایین می‌کشاند. گاهی به شما وعده‌هایی می‌دهند و گاهی چیزهایی از شما می‌گیرند.
تا کنی محکم حصار جسم، فرسود است جان
تا بتابی نخ برای پود، پوسیداست تار
هوش مصنوعی: برای اینکه بدنی قوی و محکم بسازی، روح و جان تو خسته و فرسوده شده‌اند. وقتی بخواهی که رشته‌ای از زندگی خود بکشی، متوجه می‌شوی که بخش‌های اساسی آن خراب و پوسیده‌اند.
سالها شاگردی عجب و هوی کردی بشوق
هیچ دانستی در این مکتب که بود آموزگار
هوش مصنوعی: سال‌ها در جستجوی حقیقت و دانش گذراندی، اما بی‌خبر از اینکه در این مدرسه، آموزگاری وجود دارد که می‌تواند به تو آگاهی بخشد.
ره نمودند و نرفتی هیچگه جز راه کج
پند گفتند و نپذرفتی یکی را از هزار
هوش مصنوعی: راه را به تو نشان دادند، اما تو هیچ وقت جز راه نادرست نرفتی. به تو پند دادند، اما نپذیرفتی. از بین هزاران نفر، تنها یکی بر مدار درست حرکت کرد.
جهل و حرص و خودپسندی دشمن آسایشند
زینهار از دشمنان دوست صورت، زینهار
هوش مصنوعی: نادانی، طمع و خودخواهی باعث زحمت و ناراحتی هستند. مراقب باشید که از این دشمنان با ظاهری زیبا دوری کنید.
از شبانی تن مزن تا گرگ ماند ناشتا
زندگانی نیک کن تا دیو گردد شرمسار
هوش مصنوعی: در زندگی از کارهای بی‌فایده دوری کن، زیرا ممکن است در نهایت به ضررت تمام شود. به جای آن، تلاش کن تا زندگی خوب و شایسته‌ای داشته باشی، تا در برابر مشکلات و چالش‌ها پیروز شوی و آن‌ها را شرمنده کنی.
باغبان خسته چون هنگام حاصل شد غنود
میوه‌ها بردند دزدان زین درخت میوه‌دار
هوش مصنوعی: باغبان که بعد از یک روز طولانی و سخت، به خواب رفته بود، وقتی به هوش آمد دید دزدان میوه‌ها را از درخت‌هایش برداشتند.
ما درین گلزار کشتیم این مبارک سرو را
تا که گردد باغبان و تا که باشد آبیار
هوش مصنوعی: ما در این باغ، این درخت زیبا را کاشتیم تا باغبان و آب‌دوستی خوب به وجود آید.
رهنمای راه معنی جز چراغ عقل نیست
کوش، پروین، تا به تاریکی نباشی رهسپار
هوش مصنوعی: تنها راهنمای درک و فهم، خرد و عقل است. پس، پروین، تلاش کن تا در تاریکی ها بدون راهنمایی نروی.

خوانش ها

قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱ به خوانش مریم فقیهی کیا
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱ به خوانش عندلیب