قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴
ای دل، بقا دوام و بقائی چنان نداشت
ایام عمر، فرصت برق جهان نداشت
روشن ضمیر آنکه ازین خوان گونه گون
قسمت همای وار به جز استخوان نداشت
سرمست پر گشود و سبکسار برپرید
مرغی که آشیانه درین خاکدان نداشت
هشیار آنکه انده نیک و بدش نبود
بیدار آنکه دیده بملک جهان نداشت
کو عارفی کز آفت این چار دیو رست
کو سالکی که زحمت این هفتخوان نداشت
گشتیم بی شمار و ندیدیم عاقبت
یک نیکروز کاو گله از آسمان نداشت
آنکس که بود کام طلب، کام دل نیافت
وانکس که کام یافت، دل کامران نداشت
کس در جهان مقیم به جز یک نفس نبود
کس بهره از زمانه به جز یک زمان نداشت
زین کوچگاه، دولت جاوید هر که خواست
الحق خبر ز زندگی جاودان نداشت
دام فریب و کید درین دشت گر نبود
این قصر کهنه، سقف جواهر نشان نداشت
صاحب نظر کسیکه درین پست خاکدان
دست از سر نیاز، سوی این و آن نداشت
صیدی کزین شکسته قفس رخت برنبست
یا بود بال بسته و یا آشیان نداشت
روز جوانی آنکه به مستی تباه کرد
پیرانه سر شناخت که بخت جوان نداشت
آگه چگونه گشت ز سود و زیان خویش
سوداگری که فکرت سود و زیان نداشت
روگوهر هنر طلب از کان معرفت
کاینسان جهانفروز گهر، هیچ کان نداشت
غواص عقل، چون صدف عمر برگشود
دری گرانبهاتر و خوشتر ز جان نداشت
آنکو به کشتزار عمل گندمی نکشت
اندر تنور روشن پرهیز نان نداشت
گر ما نمیشدیم خریدار رنگ و بوی
دیو هوی برهگذر ما دکان نداشت
هر جا که گسترانده شد این سفرهٔ فساد
جز گرگ و غول و دزد و دغل میهمان نداشت
کاش این شرار دامن هستی نمیگرفت
کاش این سموم راه سوی بوستان نداشت
چون زنگ بست آینهٔ دل، تباه شد
چون کند گشت خنجر فرصت، فسان نداشت
آذوقهٔ تو از چه در انبار آز ماند
گنجینهٔ تو از چه سبب پاسبان نداشت
دیوارهای قلعهٔ جان گر بلند بود
روباه دهر چشم بدین ماکیان نداشت
گر در کمان زهد زهی میگذاشتیم
امروز چرخ پیر زه اندر کمان نداشت
دل را بدست نفس نمیبود گر زمام
راه فریب هیچ گهی کاروان نداشت
خوش بود نزهت چمن و دولت بهار
گر بیم ترکتازی باد خزان نداشت
از دام تن بنام و نشانی توان گریخت
دام زمانه بود که نام و نشان نداشت
هشدار ای گرسنه که طباخ روزگار
نامیخته به زهر، نوالی بخوان نداشت
گر بد بعدل سیر فلک، پشهٔ ضعیف
قدرت بگوشمالی پیل دمان نداشت
از دل سفینه باید و از دیده ناخدای
در بحر روزگار، که کنه و کران نداشت
آسوده خاطر این ره بی اعتبار را
پروین، کسی سپرد که بار گران نداشت
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای دل، بقا دوام و بقائی چنان نداشت
ایام عمر، فرصت برق جهان نداشت
هوش مصنوعی: ای دل، زندگی و ماندن به این شکل، مدت طولانی نداشت و عمر ما هم فرصتی مثل درخشش یک برق نداشت.
روشن ضمیر آنکه ازین خوان گونه گون
قسمت همای وار به جز استخوان نداشت
هوش مصنوعی: کسی که در زندگیاش از تجارب مختلف بهرهمند شده، تنها چیزی که از این همه تجربیات برایش باقیمانده، استخوانی است و بس.
سرمست پر گشود و سبکسار برپرید
مرغی که آشیانه درین خاکدان نداشت
هوش مصنوعی: پرندهای که در این سرزمین آشیانهای نداشت، با شوق و شتاب به پرواز درآمد.
هشیار آنکه انده نیک و بدش نبود
بیدار آنکه دیده بملک جهان نداشت
هوش مصنوعی: آگاه کسی است که از اندوه نیک و بد بیخبر باشد و تنها کسی بیدار است که نگاهی به ملک و دنیا ندارد.
کو عارفی کز آفت این چار دیو رست
کو سالکی که زحمت این هفتخوان نداشت
هوش مصنوعی: کجا میتوان عارفی پیدا کرد که از مشکلات این دنیا رهایی یافته باشد؟ کجا کسی را میتوان یافت که بدون اینکه سختیهای راه را تحمل کرده باشد، به مقامهای بلند رسیده باشد؟
گشتیم بی شمار و ندیدیم عاقبت
یک نیکروز کاو گله از آسمان نداشت
هوش مصنوعی: ما بسیار گشتیم و در نهایت نتوانستیم کسی را پیدا کنیم که روز نیک و خوشی داشته باشد و از مشکلات آسمان شکایت نکند.
آنکس که بود کام طلب، کام دل نیافت
وانکس که کام یافت، دل کامران نداشت
هوش مصنوعی: کسی که به دنبال به دست آوردن آرزوهایش بود، نتوانست دلخواستهاش را پیدا کند و کسی که موفق به دستیابی به خواستههایش شد، درواقع دل شاد و خوشحالی نداشت.
کس در جهان مقیم به جز یک نفس نبود
کس بهره از زمانه به جز یک زمان نداشت
هوش مصنوعی: هیچ کسی در این دنیا نمیتواند به طور دائم زندگی کند و همه فقط در یک لحظه وجود دارند. همچنین هیچ کس نمیتواند به جز یک زمان خاص، از مزایای زندگی بهرهمند شود.
زین کوچگاه، دولت جاوید هر که خواست
الحق خبر ز زندگی جاودان نداشت
هوش مصنوعی: از این جاده، هر کسی که آرزوی سعادت ابدی را داشت، به راستی از زندگی جاودانه بیخبر بود.
دام فریب و کید درین دشت گر نبود
این قصر کهنه، سقف جواهر نشان نداشت
هوش مصنوعی: اگر این قصر قدیمی و باشکوه در این دشت نبود، دام فریب و نیرنگ در اینجا وجود نداشت.
صاحب نظر کسیکه درین پست خاکدان
دست از سر نیاز، سوی این و آن نداشت
هوش مصنوعی: کسی که در این دنیای خاکی به جای وابستگی به دیگران و نیازمندی به آنها، روی پای خود ایستاده و مستقل است.
صیدی کزین شکسته قفس رخت برنبست
یا بود بال بسته و یا آشیان نداشت
هوش مصنوعی: پرندهای که از قفس شکسته فرار کرده، یا بال ندارد که پرواز کند و یا جایی برای پرواز کردن ندارد.
روز جوانی آنکه به مستی تباه کرد
پیرانه سر شناخت که بخت جوان نداشت
هوش مصنوعی: در دوران جوانی، کسی که به خوشگذرانی و بطالت پرداخت، در پیری فهمید که در آن زمان شانس و بخت جوانی را نداشت.
آگه چگونه گشت ز سود و زیان خویش
سوداگری که فکرت سود و زیان نداشت
هوش مصنوعی: این بیتی به این معناست که چطور یک تاجر میتواند از سود و زیان خود آگاه شود، در حالی که او هیچ تفکری دربارهی سود و زیان ندارد. یعنی اگر کسی در کارش به فکر منفعت و ضرر نباشد، چگونه میتواند در مورد موفقیت یا شکست خود اطلاعاتی داشته باشد.
روگوهر هنر طلب از کان معرفت
کاینسان جهانفروز گهر، هیچ کان نداشت
هوش مصنوعی: از عمق معرفت، گوهر هنر را جستجو کن؛ زیرا این نوع از زیبایی و جذابیت در دنیا، هیچگاه از آنچه ندارد که در کان معرفت ذخیره شده است.
غواص عقل، چون صدف عمر برگشود
دری گرانبهاتر و خوشتر ز جان نداشت
هوش مصنوعی: عقل مانند غواصی است که در عمق صدف عمر به جواهراتی با ارزشتر و دلنشینتر از جان دست مییابد.
آنکو به کشتزار عمل گندمی نکشت
اندر تنور روشن پرهیز نان نداشت
هوش مصنوعی: کسی که در زمینه عمل و کار، تلاشی نمیکند و محصولی برای خودش نمیکارد، اجازه ندارد که از زندگی راحت و خوشبودن انتظار داشته باشد. کسی که زحمت نکشد، نان و معیشت خوبی هم نخواهد داشت.
گر ما نمیشدیم خریدار رنگ و بوی
دیو هوی برهگذر ما دکان نداشت
هوش مصنوعی: اگر ما به دنبال زیباییها و جذابیتهای ظاهری نمیرفتیم و در پی چهرههای فریبنده نبودیم، زندگی ما به این شکل جاری نمیشد و در حقیقت، دنیای ما خالی از سرگرمی و جذابیت میماند.
هر جا که گسترانده شد این سفرهٔ فساد
جز گرگ و غول و دزد و دغل میهمان نداشت
هوش مصنوعی: در هر جایی که فساد و تباهی وجود داشته باشد، فقط افرادی خرابکار، مفسد و دزد در آنجا به چشم میخورند.
کاش این شرار دامن هستی نمیگرفت
کاش این سموم راه سوی بوستان نداشت
هوش مصنوعی: کاش آتش عشق به زندگی آسیب نمیزد و کاش این مواد سمی به سمت باغ خوشبویی نمیرفت.
چون زنگ بست آینهٔ دل، تباه شد
چون کند گشت خنجر فرصت، فسان نداشت
هوش مصنوعی: وقتی آینهٔ دل زنگار گرفت، وضعیت خراب شد. زمانی که فرصت به سرآمد، دیگر جایی برای قصه و داستان نبود.
آذوقهٔ تو از چه در انبار آز ماند
گنجینهٔ تو از چه سبب پاسبان نداشت
هوش مصنوعی: چرا مخزن داراییات بدون مراقبت مانده و مالت بهخوبی ذخیره نشده است؟
دیوارهای قلعهٔ جان گر بلند بود
روباه دهر چشم بدین ماکیان نداشت
هوش مصنوعی: اگر دیوارهای قلعهٔ جان بسیار بلند بود، دیگر روباه زمان نمیتوانست به این ماکیان چشمدوخت و آسیبی به آنها برساند.
گر در کمان زهد زهی میگذاشتیم
امروز چرخ پیر زه اندر کمان نداشت
هوش مصنوعی: اگر در گذشته به دیانت و صداقت خود اهمیت میدادیم، امروز این مشکلات و چالشها را نداشتیم.
دل را بدست نفس نمیبود گر زمام
راه فریب هیچ گهی کاروان نداشت
هوش مصنوعی: اگر دل تحت تأثیر نفس اماره نبود، هرگز نمیتوانست در مسیر فریب و وسوسهها بیفتد و کاروان زندگیاش به کجا رود.
خوش بود نزهت چمن و دولت بهار
گر بیم ترکتازی باد خزان نداشت
هوش مصنوعی: خوشبختی و زیبایی در گلزار و سرسبزی بهار لذتبخش است، اما اگر نگرانی از وزش باد سرد پاییز نباشد، این لذت دوچندان خواهد بود.
از دام تن بنام و نشانی توان گریخت
دام زمانه بود که نام و نشان نداشت
هوش مصنوعی: میتوان از دام جسم و تن رهایی یافت، اما دام زندگی و دوران نمیتوان بدون نام و نشانی ترک کرد.
هشدار ای گرسنه که طباخ روزگار
نامیخته به زهر، نوالی بخوان نداشت
هوش مصنوعی: ای گرسنه، هوشیار باش! چرا که آشپز زمان، غذایی را که آماده کرده، با زهر مخلوط کرده و هیچ نوالهای برای تو نخواهد گذاشت.
گر بد بعدل سیر فلک، پشهٔ ضعیف
قدرت بگوشمالی پیل دمان نداشت
هوش مصنوعی: اگرچه چرخ طبیعت به نفع آنها که قویتر هستند میچرخد، اما یک پشه ضعیف نیز نمیتواند حتی در برابر فیل قدرتمند ایستادگی کند.
از دل سفینه باید و از دیده ناخدای
در بحر روزگار، که کنه و کران نداشت
هوش مصنوعی: برای رسیدن به مقصد، باید از دل کشتی سفر کرد و از چشم ناخدای آن در دریای زندگی، که آغاز و پایانی ندارد، بهره برد.
آسوده خاطر این ره بی اعتبار را
پروین، کسی سپرد که بار گران نداشت
هوش مصنوعی: پروین، با آرامش و بدون نگرانی در این راه بیاحترام گام برمیدارد، زیرا کسی این مسئولیت را به او سپرده که از بار سنگینی برخوردار نیست.
حاشیه ها
1401/10/08 17:01
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)
با سلام
غیر از انسانِ عاشق, هیچ کس نمی تواند این چنین اشعاری سرشار از پاکی و درستی بسراید.
روحت شاد ای یگانه یِ دوران