گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳

عاقل از کار بزرگی طلبید
تکیه بر بیهده گفتار نداشت
آب نوشید چو نوشابه نیافت
دِرَم آورد چو دینار نداشت
بارِ تقدیر به آسانی برد
غمِ سنگینی این بار نداشت
با گرانسنگی و پاکی خو کرد
همنشینانِ سَبکسار نداشت
دانه جز دانهٔ پرهیز نَکِشت
توشهٔ آز در انبار نداشت
اندرین محکمهٔ پُر شَر و شور
با کسی دَعوی پیکار نداشت
آنکه با خوشه قناعت می‌کرد
چه غم ار خرمن و خروار نداشت
کارِ جان را به تن سِفله مَده
زانکه یک کار سزاوار نداشت
جانْ، پرستاری تن کرد همی
چو خود افتاد، پرستار نداشت
چه عَجَب مُلکِ دل اَر ویران شد
همه دیدیم که معمار نداشت
زُهد و اَمساکِ تن از توبه نبود
کم از آن خورد که بسیار نداشت
کار خود را همه با دست تو کرد
نفس جز دست تو افزار نداشت
روح چون خانهٔ تن خالی کرد
دگر این خانه نگهدار نداشت
تن در این کارگه پهناور
سالها ماند ولی کار نداشت
به هنر کوش که دیبای هنر
هیچ بافنده به بازار نداشت
هیچ دانی چه کسی گشت استاد
آنکه شاگرد شد و عار نداشت
کارِ گیتی همه ناهمواریست
این گذرگه ره هموار نداشت
دیده گر دام قضا را می‌دید
هرگز این دام گرفتار نداشت
چشم ما خُفت و فَلک هیچ نخفت
خبر این خفته ز بیدار نداشت
گل اُمّید ز آهی پژمرد
آه از این گل که به جز خار نداشت
زینهمه گوهرِ تابنده که هست
اشک بود آنکه خریدار نداشت
در میان همه زرهای عیار
زرِ جان بود که معیار نداشت
دل پاک آینهٔ روی خداست
این چنین آینه زنگار نداشت
تن که بر اسب هوی عمری تاخت
نشد آگاه که افسار نداشت
آنکه جز بید و سپیدار نَکِشت
ز که پُرسَد که چرا بار نداشت
دَهر جز خانهٔ خَمّار نبود
زانکه یک مردم هشیار نداشت
اندرین پَرتگه بی پایان
هیچکس مَرکب رَهوار نداشت
قَلمِ دهر نوشت آنچه نوشت
سَنَد و دفتر و طومار نداشت
پردهٔ تن رخ جان پنهان کرد
کاش این پرده به رخسار نداشت

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عاقل از کار بزرگی طلبید
تکیه بر بیهده گفتار نداشت
هوش مصنوعی: عاقل به دنبال کارهای بزرگ و با ارزش است و به صحبت‌های بی‌مورد دیگران توجهی ندارد.
آب نوشید چو نوشابه نیافت
دِرَم آورد چو دینار نداشت
هوش مصنوعی: وقتی آب نوشید، به جای نوشابه چیزی پیدا نکرد. وقتی دینار نداشت، درم را آورد.
بارِ تقدیر به آسانی برد
غمِ سنگینی این بار نداشت
هوش مصنوعی: بار تقدیر با سهولت حمل می‌شود، در حالی که غم و اندوه این بار بسیار سنگین است و توانایی مقابله با آن را ندارد.
با گرانسنگی و پاکی خو کرد
همنشینانِ سَبکسار نداشت
هوش مصنوعی: با ارزش و پاکی آشنا شده بود، اما دوستان و هم‌نشینانش سبک و بی‌ارزش بودند.
دانه جز دانهٔ پرهیز نَکِشت
توشهٔ آز در انبار نداشت
هوش مصنوعی: اگر به دنبال بهبود و پاکی خود باشی، باید از کارهای ناپسند دوری کنی و تنها چیزهای نیکو را به دست بیاوری. در واقع، اگر دلی پاک و درست داشته باشی، هیچ‌گاه انباشتۀ نیات بد و ناپسند در دل نخواهی داشت.
اندرین محکمهٔ پُر شَر و شور
با کسی دَعوی پیکار نداشت
هوش مصنوعی: در این محفل پر از آشفتگی و هیاهو، با هیچ‌کس دعوایی برای جنگ و جدل نداشتم.
آنکه با خوشه قناعت می‌کرد
چه غم ار خرمن و خروار نداشت
هوش مصنوعی: کسی که به مقدار کم و اندک راضی بود، نباید نگران این مسئله باشد که چرا از فراوانی و انباشت بی‌نصیب است.
کارِ جان را به تن سِفله مَده
زانکه یک کار سزاوار نداشت
هوش مصنوعی: به آدم‌های ناتوان و پست، کارهای مهم و حیاتی را واگذار نکنید، چون آن‌ها صلاحیت و شایستگی انجام چنین کارهایی را ندارند.
جانْ، پرستاری تن کرد همی
چو خود افتاد، پرستار نداشت
هوش مصنوعی: جان به پرستاری از بدن خود مشغول شد، اما وقتی خود را افسرده و بیمار یافت، دیگر کسی برای کمک نداشت.
چه عَجَب مُلکِ دل اَر ویران شد
همه دیدیم که معمار نداشت
هوش مصنوعی: عجب است که دل اینگونه خراب شده و ویرانی‌اش را همه دیده‌اند ولی کسی نیست که آن را بسازد یا ترمیم کند.
زُهد و اَمساکِ تن از توبه نبود
کم از آن خورد که بسیار نداشت
هوش مصنوعی: از خودداری و پرهیزکاری تنها خودداری از لذت‌های بیهوده کافی نیست، بلکه انسان باید به کمبودهایی که در زندگی‌اش وجود دارد نیز توجه کند و از آن‌ها بر خود بگذرد.
کار خود را همه با دست تو کرد
نفس جز دست تو افزار نداشت
هوش مصنوعی: همه کارها و تلاش‌ها به دست تو انجام شد و هیچ نیروی دیگری غیر از تو در این زمینه وجود نداشت.
روح چون خانهٔ تن خالی کرد
دگر این خانه نگهدار نداشت
هوش مصنوعی: زمانی که روح از بدن خارج شد، دیگر این بدن هیچ چیزی برای نگهداری ندارد.
تن در این کارگه پهناور
سالها ماند ولی کار نداشت
هوش مصنوعی: بدن در این مکان وسیع سال‌ها ماند، اما هیچ کاری برای انجام دادن نداشت.
به هنر کوش که دیبای هنر
هیچ بافنده به بازار نداشت
هوش مصنوعی: به تلاش در هنر بپرداز، چرا که هیچ بافنده‌ای نتوانسته است دیبای هنر را به بازار عرضه کند.
هیچ دانی چه کسی گشت استاد
آنکه شاگرد شد و عار نداشت
هوش مصنوعی: آیا می‌دانی که چه کسی معلم شد و آن‌قدر از یادگیری خوشحال بود که از شاگردی خود شرمنده نبود؟
کارِ گیتی همه ناهمواریست
این گذرگه ره هموار نداشت
هوش مصنوعی: زندگی پر از دشواری‌ها و چالش‌هاست و در این مسیر، هیچ راهی به راحتی هموار نیست.
دیده گر دام قضا را می‌دید
هرگز این دام گرفتار نداشت
هوش مصنوعی: اگر چشم‌ها قضا و تقدیر را می‌دیدند، هرگز در این دام گرفتار نمی‌شدند.
چشم ما خُفت و فَلک هیچ نخفت
خبر این خفته ز بیدار نداشت
هوش مصنوعی: چشم ما خوابش برده و آسمان هیچ وقت خوابش نبرد. اما خبری از این خوابیدن از بیدار وجود ندارد.
گل اُمّید ز آهی پژمرد
آه از این گل که به جز خار نداشت
هوش مصنوعی: امید مانند گلی است که از ناامیدی پژمرده می‌شود. افسوس که این گل تنها دارای خاری است و هیچ چیز دیگری ندارد.
زینهمه گوهرِ تابنده که هست
اشک بود آنکه خریدار نداشت
هوش مصنوعی: در میان همه جواهرات درخشان، تنها آنچه که برای خریداری پیدا نشد، اشک بود.
در میان همه زرهای عیار
زرِ جان بود که معیار نداشت
هوش مصنوعی: در میان تمام طلاهای با ارزش، تنها نیکی و روح انسان است که ارزشی ندارد و نمی‌توان آن را با چیزی سنجید.
دل پاک آینهٔ روی خداست
این چنین آینه زنگار نداشت
هوش مصنوعی: دل پاک مانند آینه‌ای است که تصویر خداوند را منعکس می‌کند، و این آینه هیچ کثیفی و زنگاری ندارد.
تن که بر اسب هوی عمری تاخت
نشد آگاه که افسار نداشت
هوش مصنوعی: بدن انسان که سال‌ها در پی خواسته‌های نفس و تمایلات خود به جلو رفته، هرگز متوجه نشد که برای کنترل آن هیچ جهتی ندارد و افساری در اختیار ندارد.
آنکه جز بید و سپیدار نَکِشت
ز که پُرسَد که چرا بار نداشت
هوش مصنوعی: آن کسی که فقط بید و سپیدار کاشته، نباید از کسی بپرسد که چرا محصولی ندارد.
دَهر جز خانهٔ خَمّار نبود
زانکه یک مردم هشیار نداشت
هوش مصنوعی: زمانه جز میخانه‌ای نیست، زیرا هیچ‌کس در میان مردم هشیار و آگاه وجود ندارد.
اندرین پَرتگه بی پایان
هیچکس مَرکب رَهوار نداشت
هوش مصنوعی: در این دنیای وسیع و بی‌پایان، هیچ‌کس نمی‌تواند به راحتی و بدون زحمت حرکت کند یا به هدف خود برسد.
قَلمِ دهر نوشت آنچه نوشت
سَنَد و دفتر و طومار نداشت
هوش مصنوعی: قلم زمان هر چه نوشت، سندی برای آن وجود نداشت و هیچ مدرکی برای اثباتش نبود.
پردهٔ تن رخ جان پنهان کرد
کاش این پرده به رخسار نداشت
هوش مصنوعی: این جسم انسانی مانند پرده‌ای است که چهره‌ی واقعی روح را پنهان کرده است. ای کاش این پرده بر چهره‌اش نبود و ما می‌توانستیم حقیقت را ببینیم.

خوانش ها

قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳ به خوانش مریم فقیهی کیا
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1387/02/13 06:05
ف-ش

بیت سوم بآسانی درست است
---
پاسخ: با تشکر از شما، در بیت مورد اشاره، «بسانی» با «به آسانی» جایگزین شد.

1392/02/29 13:04
امین کیخا

قاصدک را شیرازی ها پیکو می گویند که استاد إخوان ثالث فرزانه توس انرا به کار برده است و از پیک می باشد