گنجور

بخش ۴۹ - نامهٔ هفتم از زبان عاشق به معشوق

سبک خیز، ای نسیم نوبهاری
چو دیدی حال من، پنهان چه داری؟
بدان سر خیل خوبان بر سلامی
بگو: کز خیل مشتاقان غلامی
به صد زاری سلامت می‌رساند
نه یکدم، صبح و شامت می‌رساند
زمین بوسیده، می‌گوید به زاری
که: چون خاک زمین گشتم به خواری
بیندیش از فغان سوکواران
بترس از نالهٔ شب زنده‌داران
نمی‌بردم گمان از رویت اینها
غریبست از چنان رویی چنینها
ز روی خوب، بد نیکو نیاید
ز روی زشت خود نیکو نیاید
مکن در پای هجران پایمالم
ازین بهتر نظر می‌کن به حالم
تو خوبی، ترک باید کرد زشتی
در دوزخ فرو بند، ای بهشتی
گرفتار توام، غافل چرایی؟
چنین بد مهر و سنگین‌دل چرایی؟
بپالود از غمت خون دل من
دریغ! آن محنت بی‌حاصل من
به دست خود دل خود کرده‌ام ریش
پشیمانی چه سود از کردهٔ خویش؟
نه کس در عاشقی حیران‌تر از من
نه کس در عشق سرگردان‌تر از من
ز سودای تو گشت آواره این دل
نکردی چارهٔ بیچاره این دل
تو رخ پوشیده‌ای، مهجور از آنم
ز من فارغ شدی، رنجور از آنم
دریغ! آن هر شبی بیداری من
به بوی پرسشت بیماری من
چه باشد گر دهان دردمندی
شود شیرین از آن لبها به قندی؟
من از پیوند این صورت بریدم
چو مقصودی که می‌جستم ندیدم
چو نزدیک خودم روزی نخوانی
شب خوش باد! من رفتم، تو دانی
برآوردم ز پای این خار و رستم
بیفگندم ز دوش این بار و رستم
بسا دردی که از دوری کشیدم!
بسا رنجی که از هجر تو دیدم!

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سبک خیز، ای نسیم نوبهاری
چو دیدی حال من، پنهان چه داری؟
هوش مصنوعی: ای نسیم نوبهاری، آرام و با لطافت بیا، چون حال و روز من را دیدی، آیا رازی در دل داری که پنهان است؟
بدان سر خیل خوبان بر سلامی
بگو: کز خیل مشتاقان غلامی
هوش مصنوعی: به آن گروهی از زیبایی‌ها که جمع شده‌اند، بگو که من هم از میان عاشقان، یک بنده هستم.
به صد زاری سلامت می‌رساند
نه یکدم، صبح و شامت می‌رساند
هوش مصنوعی: با زاری و دل‌سوزی، به تو سلامتی می‌آورد، نه فقط در یک لحظه، بلکه هر صبح و شب برایت سلامتی به ارمغان می‌آورد.
زمین بوسیده، می‌گوید به زاری
که: چون خاک زمین گشتم به خواری
هوش مصنوعی: زمین با ناله و زاری می‌گوید: حالا که من به خاک تبدیل شدم و در ذلت و خواری به سر می‌برم.
بیندیش از فغان سوکواران
بترس از نالهٔ شب زنده‌داران
هوش مصنوعی: به این فکر کن که از اندوه و زاری کسانی که در سوگ هستند بترسی، و از ناله و فریاد کسانی که شب‌ها بیدار می‌مانند بپرهیزی.
نمی‌بردم گمان از رویت اینها
غریبست از چنان رویی چنینها
هوش مصنوعی: من هرگز فکر نمی‌کردم از چهره‌ات چنین مسائلی ناشی شود؛ از چنین چهره‌ای انتظار نمی‌رفت که این چیزها رخ دهد.
ز روی خوب، بد نیکو نیاید
ز روی زشت خود نیکو نیاید
هوش مصنوعی: زیبایی و خوبی ظاهر انسان تأثیر زیادی بر روی اطرافیان دارد؛ چهره زیبا موجب می‌شود که خوبی‌ها و نیکی‌ها بیشتر به چشم بیایند، در حالی که چهره زشت یا ناهنجار نمی‌تواند زیبایی و خوبی را به تصویر بکشد.
مکن در پای هجران پایمالم
ازین بهتر نظر می‌کن به حالم
هوش مصنوعی: در دوری از تو، مرا از زمین و زمان بر ندار و به حال من توجه کن که بهتر از این نمی‌توانم تحمل کنم.
تو خوبی، ترک باید کرد زشتی
در دوزخ فرو بند، ای بهشتی
هوش مصنوعی: تو فردی نیکو هستی، باید از زشتی‌ها دوری کرد. حالا که بهشتی هستی، بگذار زشتی‌ها در دوزخ باقی بمانند.
گرفتار توام، غافل چرایی؟
چنین بد مهر و سنگین‌دل چرایی؟
هوش مصنوعی: من به دام تو افتاده‌ام، چرا بی‌خبر هستی؟ این‌گونه بی‌رحم و سنگدل چرا؟
بپالود از غمت خون دل من
دریغ! آن محنت بی‌حاصل من
هوش مصنوعی: شکوه و درد و غم من نمی‌تواند به حال کسی فایده‌ای داشته باشد. این پشیمانی و رنج من، هیچ سودی ندارد.
به دست خود دل خود کرده‌ام ریش
پشیمانی چه سود از کردهٔ خویش؟
هوش مصنوعی: دل خود را به دست خود خراب کرده‌ام و حالا به خاطر این کار پشیمانم، اما این پشیمانی چه فایده‌ای دارد؟
نه کس در عاشقی حیران‌تر از من
نه کس در عشق سرگردان‌تر از من
هوش مصنوعی: هیچ‌کس در عشق به اندازه من گیج و متعجب نیست و هیچ‌کس در احساسات عاشقانه‌اش به اندازه من سرگردان نشده است.
ز سودای تو گشت آواره این دل
نکردی چارهٔ بیچاره این دل
هوش مصنوعی: دل من به خاطر عشق و شوق تو سرگشته و بی‌قرار شده است و تو هیچ تلاشی نکردی تا به درمان این درد و آوارگی دل من کمک کنی.
تو رخ پوشیده‌ای، مهجور از آنم
ز من فارغ شدی، رنجور از آنم
هوش مصنوعی: تو چهره‌ات را پنهان کرده‌ای و من از این فاصله احساس تنهایی و دوری می‌کنم. تو دیگر به من توجهی نداری و این موضوع مرا رنجیده خاطر می‌کند.
دریغ! آن هر شبی بیداری من
به بوی پرسشت بیماری من
هوش مصنوعی: متاسفانه! هر شبی که بیدار می‌شوم، بوی پرسش تو مثل بیماری به جانم می‌نشیند.
چه باشد گر دهان دردمندی
شود شیرین از آن لبها به قندی؟
هوش مصنوعی: اگر دهان یک دردمند به خاطر لب‌های شیرینی که دارد، شیرین صحبت کند، چه ایرادی دارد؟
من از پیوند این صورت بریدم
چو مقصودی که می‌جستم ندیدم
هوش مصنوعی: از این که به دنبال شکل ظاهری چیزها باشم، کناره‌گیری کردم؛ زیرا آن هدفی را که به دنبالش بودم، نیافتم.
چو نزدیک خودم روزی نخوانی
شب خوش باد! من رفتم، تو دانی
هوش مصنوعی: وقتی که نزدیک من نیستی و روزی برایم دعا نمی‌کنی، شب به خیر و شادی باشد! من رفتم و حالا تو می‌دانی چه احساسی دارم.
برآوردم ز پای این خار و رستم
بیفگندم ز دوش این بار و رستم
هوش مصنوعی: من این خاری را از پای خود برمی‌دارم و بار سنگین را از دوشم کنار می‌زنم.
بسا دردی که از دوری کشیدم!
بسا رنجی که از هجر تو دیدم!
هوش مصنوعی: من دردهای زیادی را به خاطر دوری تحمل کردم و رنج‌های فراوانی را از جدایی تو متحمل شدم.