بخش ۵۰ - غزل
چو با من رای پیوندی نداری
دلم سیر آمد از پیوند و یاری
نه خوی آن که از من عذر خواهی
نه بوی آن که بر من رحمت آری
سرم شد خیره، تا کی ناامیدی؟
دلم شد تیره، تا کی بردباری؟
رخت چندان جفا کردست بر من
که گر بعضی بگویم شرم داری
گهی در پای عشقم میدوانی
گهی در دست هجرم میگذاری
نخواهم داشت دست از دامن تو
اگر خود بر سرم شمشیر باری
من از عشق تو با غمهای دلسوز
من از هجر تو در شبهای تاری
بخش ۴۹ - نامهٔ هفتم از زبان عاشق به معشوق: سبک خیز، ای نسیم نوبهاریبخش ۵۱ - مثنوی: به بوی وصل بودم شادمانه
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو با من رای پیوندی نداری
دلم سیر آمد از پیوند و یاری
هوش مصنوعی: وقتی که تو تمایلی به همکاری و همراهی با من نداری، دل من از ارتباط و دوستی خسته و سیر شده است.
نه خوی آن که از من عذر خواهی
نه بوی آن که بر من رحمت آری
هوش مصنوعی: نه از آن کسی که از من عذرخواهی میکند خبری دارم، و نه از آن کسی که بر من رحم کند بویی به مشامم رسیده است.
سرم شد خیره، تا کی ناامیدی؟
دلم شد تیره، تا کی بردباری؟
هوش مصنوعی: سرم پر از نگرانی و سردرگمی است، تا کی باید ناامید باشم؟ دلم هم پر از غم و ظلمت شده، تا کی باید صبر کنم؟
رخت چندان جفا کردست بر من
که گر بعضی بگویم شرم داری
هوش مصنوعی: رخت به اندازهای با من بیرحمی کرده که اگر کمی از درد و رنجی که به من وارد کرده بگویم، خجالت میکشی.
گهی در پای عشقم میدوانی
گهی در دست هجرم میگذاری
هوش مصنوعی: گاهی به یاد عشق و شوق میدوی و گاهی هم در حسرت و دوری احساس شکست و ناامیدی میکنی.
نخواهم داشت دست از دامن تو
اگر خود بر سرم شمشیر باری
هوش مصنوعی: هرگز دامن تو را رها نخواهم کرد، حتی اگر خودت بر سرم شمشیر بکشی.
من از عشق تو با غمهای دلسوز
من از هجر تو در شبهای تاری
هوش مصنوعی: من از عشق تو محزون هستم و دلسوزی میکنم، و دوری تو در شبهای تاریک، حالم را بدتر میکند.