گنجور

بخش ۴۲ - نامه ششم از زبان معشوق به عاشق

اگر صد چون تومیرد غم ندارم
که سر گردان و عاشق کم ندارم
دلم سنگست، نرمش چون توان کرد؟
به آه سرد گرمش چون توان کرد؟
به شوخی شیر گیرد چشم مستم
به آهو نافه بخشد زلف پستم
چو از تنگ دهانم قند ریزد
ز تنگ شکر مصری چه خیزد؟
اگر صد بوسه لعلم پیشکش کرد
ز مال خویشتن بخشید،خوش کرد
ترا بر من که داد این پادشاهی؟
که از لعلم حساب خرج خواهی؟
چو من در ملک خوبی پادشاهم
ز لب شکر بدان بخشم که خواهم
ترا با روی و زلف من چه کارست؟
که این چون گنج شد یا آن چو مارست؟
برای آن همی دادی غرورم
که بر بندی به هر نزدیک و دورم
مرا از بهر این می‌خواستی تو؟
خریدار شگرفی راستی تو!
به هر جرمی میور در گناهم
که گر شهری بسوزم پادشاهم
نسازد پادشاهان را غلامی
تو می‌سوز اندرین سودا، که خامی
برون آور، ترا گر حجتی هست
که نتوان با تو دل در دیگری بست
من آن آهووش صحرا نوردم
که خود را بستهٔ دامی نکردم
دلم هر لحظه جایی انس گیرد
به یک جا چون نشیند تا بمیرد؟
گهی گل چینم و گه خار گیرم
هر آن کس را که خواهم یار گیرم
یکی را بر لب خود میر سازم
یکی را آهنین زنجیر سازم
دل مردم بسوزم تا توانم
ولی هرگز پشیمانی ندانم
ز روبه بازی زلفم حذر کن
سر خود گیر و با او سربسر کن
سرم سودای او ورزد که خواهد
دلم از بهر آن لرزد که خواهد
همی گویی: ترا چون موی شد تن
تو خود بس ناتوان گشتی، ولی من

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اگر صد چون تومیرد غم ندارم
که سر گردان و عاشق کم ندارم
هوش مصنوعی: اگر صد نفر مانند تو از دنیا بروند، من نگران نخواهم بود چون عاشق و دلداده‌های زیادی دارم که به آن‌ها فکر کنم.
دلم سنگست، نرمش چون توان کرد؟
به آه سرد گرمش چون توان کرد؟
هوش مصنوعی: دل من سخت و بی‌احساس است، چگونه می‌توانم آن را نرم کنم؟ و چگونه می‌توانم آن را با آهی سرد و گرم کنم؟
به شوخی شیر گیرد چشم مستم
به آهو نافه بخشد زلف پستم
هوش مصنوعی: چشمان مست من به شوخی مانند شیر است و زلف پریشانم مانند پای آهو، زیبایی و جذابیتی خاص دارد.
چو از تنگ دهانم قند ریزد
ز تنگ شکر مصری چه خیزد؟
هوش مصنوعی: وقتی که از دل تنگ و غمگین من شیرینی عشق و محبت بیرون می‌آید، دیگر چه می‌تواند از شکر و قند خوشمزه‌تر باشد؟
اگر صد بوسه لعلم پیشکش کرد
ز مال خویشتن بخشید،خوش کرد
هوش مصنوعی: اگر کسی برای علم صد بوسه هدیه کند و از دارایی خود بخشی را ببخشد، بسیار زیبا و پسندیده است.
ترا بر من که داد این پادشاهی؟
که از لعلم حساب خرج خواهی؟
هوش مصنوعی: کیست که به تو این قدرت و سلطنت را داده است؟ چون تو هستی که به علم خود می‌خواهی محاسبه کنی.
چو من در ملک خوبی پادشاهم
ز لب شکر بدان بخشم که خواهم
هوش مصنوعی: من در سرزمین خوبی همچون پادشاهی هستم و از لب شکرینم آنچه بخواهم را عطا می‌کنم.
ترا با روی و زلف من چه کارست؟
که این چون گنج شد یا آن چو مارست؟
هوش مصنوعی: چرا تو به زیبایی و موهایم فکر می‌کنی؟ چون زیبایی من باارزش است و موهایم مثل یک مار خطرناک‌اند.
برای آن همی دادی غرورم
که بر بندی به هر نزدیک و دورم
هوش مصنوعی: تو به من احترام و ارادتی می‌داری که می‌خواهی به هر کسی نزدیک و دور باشم و از این طریق غرورم را حفظ کنی.
مرا از بهر این می‌خواستی تو؟
خریدار شگرفی راستی تو!
هوش مصنوعی: آیا تو به خاطر من این اندازه ارزشمندی؟ واقعاً تو خریدار بزرگی هستی!
به هر جرمی میور در گناهم
که گر شهری بسوزم پادشاهم
هوش مصنوعی: به دلیل هر نوع تخلفی مرا ملامت نکن، زیرا اگر شهری را به آتش بکشم، مسئولیت آن بر عهده پادشاهان است.
نسازد پادشاهان را غلامی
تو می‌سوز اندرین سودا، که خامی
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که عشق و اشتغال به معشوق نمی‌تواند انسان را به مقام و قدرت برساند، و اگر کسی در این مسیر بی‌تجربه و نادار باشد، تنها خود را به دردسر می‌اندازد و سوخته می‌شود.
برون آور، ترا گر حجتی هست
که نتوان با تو دل در دیگری بست
هوش مصنوعی: اگر دلیلی داری که نمی‌توانم به کسی دیگر دل ببندم، آن را بگو و واضح بیان کن.
من آن آهووش صحرا نوردم
که خود را بستهٔ دامی نکردم
هوش مصنوعی: من آن آهو را نمی‌فهمم که خود را در دام اسیر کرده باشد و نمی‌خواهم به همان سرنوشت دچار شوم.
دلم هر لحظه جایی انس گیرد
به یک جا چون نشیند تا بمیرد؟
هوش مصنوعی: دل من در هر لحظه به جایی وابسته می‌شود و وقتی که در آنجا آرام می‌گیرد، گویا آماده مرگ است.
گهی گل چینم و گه خار گیرم
هر آن کس را که خواهم یار گیرم
هوش مصنوعی: گاهی اوقات گل‌ها را می‌چینم و گاهی هم خارها را. هر کسی را که بخواهم به عنوان یار انتخاب می‌کنم.
یکی را بر لب خود میر سازم
یکی را آهنین زنجیر سازم
هوش مصنوعی: یکی را به گونه‌ای می‌آورم که بر لبانم باشد و دیگری را به زنجیری محکم و آهنین می‌بندم.
دل مردم بسوزم تا توانم
ولی هرگز پشیمانی ندانم
هوش مصنوعی: من تا جایی که بتوانم برای شادی و رفاه دیگران تلاش می‌کنم و دل آن‌ها را شاد می‌کنم، اما هرگز از انتخاب‌هایم پشیمان نخواهم شد.
ز روبه بازی زلفم حذر کن
سر خود گیر و با او سربسر کن
هوش مصنوعی: از آشفته شدن به خاطر زلف‌های من دوری کن، خودت را درگیر نکن و فقط با او بازی کن.
سرم سودای او ورزد که خواهد
دلم از بهر آن لرزد که خواهد
هوش مصنوعی: سرم در خیال اوست و دلم به خاطر او می‌لرزد.
همی گویی: ترا چون موی شد تن
تو خود بس ناتوان گشتی، ولی من
هوش مصنوعی: می‌گویی که بدن تو مانند مو نازک و ضعیف شده است، اما من...