گنجور

بخش ۲۸ - نامهٔ چهارم از زبان معشوق به عاشق

زهی، سودای من گم کرده نامت
بسوزانم بدین سودای خامت
نگویی: کین چه سودای محالست؟
نمیدانم: دگر بار این چه حالست؟
نه بر اندازهٔ خود کام جستی
برون از پایهٔ خود نام جستی
متاز اندر پی چون من شکاری
که این کارت نمی‌آید به کاری
پی آن آهوی وحشی چه رانی؟
که گر چشمی بجنباند نمانی
مشو در تاب، اگر زلفم ترا کشت
درفشست این، چرا بر وی زنی مشت؟
ز لعل من حکایت کردن از چیست؟
بهر جا این شکایت بردن از چیست؟
تو پیش از جرعهٔ من مست بودی
مرا نادیده خود زان دست بودی
بخوردی انگبین در تب نهانی
ز شکر چون جنایت میستانی؟
مرا گویی: دل از لعل تو خون شد
چو لعلم را بدیدی حال چون شد؟
دلت را خون بها از من چه خواهی؟
تو خود کردی خطا، از من چه خواهی
و گر خون شد جگر نیزت به زاری
تظلم پیش زلف من چه آری؟
سخن در جان همی گوید خدنگم
جگر خوردن چه میداند پلنگم؟
منه دل بر دهان من، که هیچست
ز زلفم در گذر، کان پیچ پیچست
تو خود با زلف و چشمم بر نیایی
که این هندوست و آن ترک ختایی
نه آن سروم، که بر من دست یازی
و گر خود صد هزار افسون بسازی
ز لبهای من آنگه توشه گیری
که چون خال از دهانم گوشه گیری
همان بهتر که: از من سر بتابی
که گر ترکم نگیری رنج یابی
نخستین بازیی بود این که دیدی
تو پنداری که اندوهی کشیدی؟
به یک دستانم از دست اوفتادی
به یک جام این چنین مست اوفتادی
به رنج خویشتن چندین چه کوشی
بگویم نکته‌ای، گر می نیوشی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زهی، سودای من گم کرده نامت
بسوزانم بدین سودای خامت
هوش مصنوعی: ای کاش، عشق من که به تو رفته، نامت را فراموش کنم و به خاطر این عشق نابخردانه، به آتش بکشم.
نگویی: کین چه سودای محالست؟
نمیدانم: دگر بار این چه حالست؟
هوش مصنوعی: نگویید که این آرزو چیزی غیرواقعی است، چون نمی‌دانم چرا بار دیگر این احساس در من به وجود آمده است.
نه بر اندازهٔ خود کام جستی
برون از پایهٔ خود نام جستی
هوش مصنوعی: تو به اندازهٔ خود از خواسته‌هایت تلاش نکردی و نامی را بجویی که فراتر از ظرفیت و شایستگی‌ات باشد.
متاز اندر پی چون من شکاری
که این کارت نمی‌آید به کاری
هوش مصنوعی: از شکارچیانی که مانند من در پی شکار هستند، متمایز باش، زیرا این کار برای تو مناسب نیست.
پی آن آهوی وحشی چه رانی؟
که گر چشمی بجنباند نمانی
هوش مصنوعی: به دنباله‌ی آن آهوی وحشی چه می‌گردی؟ زیرا اگر اندکی حرکت کند، دیگر نمی‌توانی به او برسی.
مشو در تاب، اگر زلفم ترا کشت
درفشست این، چرا بر وی زنی مشت؟
هوش مصنوعی: نگران نباش، اگر موهای من باعث تیرگی حالت شد. چرا ادامه می‌دهی و به آن فشاری می‌آوری؟
ز لعل من حکایت کردن از چیست؟
بهر جا این شکایت بردن از چیست؟
هوش مصنوعی: از زیبایی من چرا صحبت می‌کنی؟ چرا باید در هر جا از این موضوع گله و شکایت کنیم؟
تو پیش از جرعهٔ من مست بودی
مرا نادیده خود زان دست بودی
هوش مصنوعی: قبل از اینکه من جرعه‌ای بنوشم، تو مست بودی و مرا نادیده گرفتی و همین باعث شد که رفتار تو اینگونه باشد.
بخوردی انگبین در تب نهانی
ز شکر چون جنایت میستانی؟
هوش مصنوعی: خوردن عسل در حال بیماری و تب، مثل این است که از شکر به خاطر یک جنایت بهره ببری. این بیان به نوعی اشاره دارد به تضاد بین لذت و عذاب، و اینکه برخی خوشی‌ها در دل مشکلات و دردهای زندگی ممکن است معنای دیگری داشته باشند.
مرا گویی: دل از لعل تو خون شد
چو لعلم را بدیدی حال چون شد؟
هوش مصنوعی: می‌گویی دل من از زیبایی تو پر از غم و ناراحتی شده، حالا که می‌دانستی حال و روزم چگونه است، چه احساسی داری؟
دلت را خون بها از من چه خواهی؟
تو خود کردی خطا، از من چه خواهی
هوش مصنوعی: اگر دل تو ناراحت و غمگین است، این مشکل من نیست. تو خودت انتخاب‌های نادرستی داشته‌ای، پس چرا از من توقعی داری؟
و گر خون شد جگر نیزت به زاری
تظلم پیش زلف من چه آری؟
هوش مصنوعی: اگر دل تو هم از اندوه و درد خونین شود، وقتی که برای خودت شکایت می‌کنی، در برابر زلف من چه کار خواهی کرد؟
سخن در جان همی گوید خدنگم
جگر خوردن چه میداند پلنگم؟
هوش مصنوعی: می‌گوید آنچه در دل دارم نمی‌تواند کسی که در ذاتش پلنگی است، درک کند؛ چرا که او هیچ نمی‌داند و حال من چگونه است. در حقیقت، تنها من از درد و رنج خود باخبرم.
منه دل بر دهان من، که هیچست
ز زلفم در گذر، کان پیچ پیچست
هوش مصنوعی: دل خود را به سخنان من وابسته نکن، زیرا که هیچ چیزی از زیبایی‌ام در اینجا دیده نمی‌شود، چرا که پیچیدگی زلف‌هایم بیشتر از آن است که قابل بیان باشد.
تو خود با زلف و چشمم بر نیایی
که این هندوست و آن ترک ختایی
هوش مصنوعی: تو با زیبایی و جذابیت خود در کنار من نمی‌ایی، چرا که این یکی از هند و آن یکی از ترک‌های ختائی است.
نه آن سروم، که بر من دست یازی
و گر خود صد هزار افسون بسازی
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که من تحت تأثیر جادو و جادوگران نیستم و حتی اگر تو هزاران ترفند و افسون هم بسازی، نمی‌توانی بر من تسلط پیدا کنی.
ز لبهای من آنگه توشه گیری
که چون خال از دهانم گوشه گیری
هوش مصنوعی: زمانی از لب‌های من بهره‌برداری کن که مانند خالی از دهانم، دور و کناره‌گیر شده‌ام.
همان بهتر که: از من سر بتابی
که گر ترکم نگیری رنج یابی
هوش مصنوعی: بهتر است که از من دوری کنی، زیرا اگر مرا رها کنی، خودت به زحمت می‌افتی.
نخستین بازیی بود این که دیدی
تو پنداری که اندوهی کشیدی؟
هوش مصنوعی: این اولین باری بود که تو چیزی را دیدی و تصور کردی که غم و اندوهی را تجربه کرده‌ای؟
به یک دستانم از دست اوفتادی
به یک جام این چنین مست اوفتادی
هوش مصنوعی: به یک دست من افتادی و به یک جام به همین صورت مست و غرق در شادی شدم.
به رنج خویشتن چندین چه کوشی
بگویم نکته‌ای، گر می نیوشی
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی نکته‌ای را بفهمی، چرا این همه زحمت می‌کشی؟ اگر حاضری گوش بدهی، من می‌توانم برایت بگویم.