بخش ۲۱ - نامه سوم از زبان عاشق به معشوق
مگر با ما سر یاری نداری؟
که ما را در مشقت میگذاری؟
چرا در رخ کشیدی پردهٔ ناز؟
مکن، کز پرده بیرون افتدت راز
تو رخ در پرده پنهان کرده تا چند؟
من از بیرون چو نقش پرده تا چند؟
تو اندر پرده ای با غمگساران
من از بیرون چو نقش پرده داران
نه یکدم دل جدا میگردد از تو
نه کام دل روا میگردد از تو
چه میخواهی از آن آرام رفته؟
به عشق اندر جهانش نام رفته
بهل، تا ساعتی همرازت آیم
که روزی هم به کاری بازت آیم
چه باشد گر دلی خون شد؟ جگر چیست
من از جان هم نمیترسم، دگر چیست؟
ز درد محنت و اندوه و خواری
نمیترسم، بیاور تا: چه داری؟
به تیغ از کار عشقت بر نگردم
و گر بر گردم از عشقت نه مردم
نترسم، گر شوم در عاشقی فاش
و گر باشد بلایی نیز، گو: باش!
غمت، گر بردهد روزی به بادم
چنان دانم که از مادر نزادم
چو شد فاش، این حکایت را چه پوشم؟
برآرم دست و با مهرت بکوشم
تو خواهی جور کن، خواهی ملامت
که من ترکت نگویم تا قیامت
مرا محروم نگذاری، چو دانی
که یاری ثابتم در مهربانی
نگویم: زان دهن قندی بمن بخش
ز زلف خود کمر بندی بمن بخش
به گل چیدن نمیآیم به باغت
بهل، کز دور میبینم چراغت
نمیخواهی که پهلوی تو باشم؟
رها کن، تا سگ کوی تو باشم
پریرویا، منم دیوانهٔ تو
تو شمعی و منم پروانهٔ تو
مرا کردی پریشان و تو جمعی
دلت بر ما نمیسوزد چو شمعی
منم بیخواب و آرام و تو ساکن
همی نالم ز هجرانت ولیکن
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مگر با ما سر یاری نداری؟
که ما را در مشقت میگذاری؟
هوش مصنوعی: آیا تو با ما دوستی نداری که در این سختیها تنهایمان میگذاری؟
چرا در رخ کشیدی پردهٔ ناز؟
مکن، کز پرده بیرون افتدت راز
هوش مصنوعی: چرا پردهٔ زیباییات را کنار زدی؟ این کار را نکن، چون ممکن است رازهایت فاش شود.
تو رخ در پرده پنهان کرده تا چند؟
من از بیرون چو نقش پرده تا چند؟
هوش مصنوعی: چقدر میخواهی خود را در پس پرده پنهان کنی؟ من هم از بیرون مانند نقشی بر پرده چه مدت میتوانم منتظر بمانم؟
تو اندر پرده ای با غمگساران
من از بیرون چو نقش پرده داران
هوش مصنوعی: تو در درون پردهای و با کسانی که غمها را تسکین میدهند، اما من از بیرون مثل نقشها و طراحیهایی هستم که روی پرده قرار دارند.
نه یکدم دل جدا میگردد از تو
نه کام دل روا میگردد از تو
هوش مصنوعی: دل هرگز از تو جدا نمیشود و خواستههایش نیز برآورده نمیگردد.
چه میخواهی از آن آرام رفته؟
به عشق اندر جهانش نام رفته
هوش مصنوعی: چه چیزی از آن آرامشی که رفته، میخواهی؟ به خاطر عشق، نام او در این جهان فراموش شده است.
بهل، تا ساعتی همرازت آیم
که روزی هم به کاری بازت آیم
هوش مصنوعی: بگذار کمی با هم صحبت کنیم و در کنار هم باشیم، چون ممکن است روزی دوباره به کارهای تو برگردم.
چه باشد گر دلی خون شد؟ جگر چیست
من از جان هم نمیترسم، دگر چیست؟
هوش مصنوعی: اگر قلبی به درد بیفتد و خون آلود شود، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ من از جانم هم نمی ترسم، دیگر چه چیز می تواند مرا بترساند؟
ز درد محنت و اندوه و خواری
نمیترسم، بیاور تا: چه داری؟
هوش مصنوعی: من از درد و رنج و سختی و ذلت نمیترسم، بیا و نشان بده چه چیزی داری؟
به تیغ از کار عشقت بر نگردم
و گر بر گردم از عشقت نه مردم
هوش مصنوعی: من از عشق تو هرگز به دشمنی بازنمیگردم و اگر هم برگردم، باز هم از عشق تو بیرون نمیروم.
نترسم، گر شوم در عاشقی فاش
و گر باشد بلایی نیز، گو: باش!
هوش مصنوعی: نمیترسم اگر در عشق شناخته شوم و اگر بلایی هم بر سرم بیاید، بگو که باشد!
غمت، گر بردهد روزی به بادم
چنان دانم که از مادر نزادم
هوش مصنوعی: اگر روزی غم تو موجب نابودی من شود، میدانم که من اصلاً متولد نشدهام.
چو شد فاش، این حکایت را چه پوشم؟
برآرم دست و با مهرت بکوشم
هوش مصنوعی: وقتی که این داستان علنی شد، دیگر چه چیزی را پنهان کنم؟ دستانم را به سمت تو دراز میکنم و با محبتت تلاش میکنم.
تو خواهی جور کن، خواهی ملامت
که من ترکت نگویم تا قیامت
هوش مصنوعی: شما میتوانید هر کار یا سخنی که میخواهید درباره من انجام دهید یا بگویید، اما من هرگز از شما بد نمیگویم و سکوت میکنم تا همیشه.
مرا محروم نگذاری، چو دانی
که یاری ثابتم در مهربانی
هوش مصنوعی: من را از محبت و کمک خود محروم نکن، زیرا میدانی که من همیشه در دوستی و مهربانی به تو وفادارم.
نگویم: زان دهن قندی بمن بخش
ز زلف خود کمر بندی بمن بخش
هوش مصنوعی: نمیگویم که از آن دهان شیرین، کاش از موی خود کمربندی به من بدهی.
به گل چیدن نمیآیم به باغت
بهل، کز دور میبینم چراغت
هوش مصنوعی: به باغ تو نمیآیم تا گلی بچینم، زیرا از دور چراغ تو را میبینم.
نمیخواهی که پهلوی تو باشم؟
رها کن، تا سگ کوی تو باشم
هوش مصنوعی: آیا نمیخواهی در کنارت باشم؟ اگر اینطور است، رهایم کن تا به حیوان وفادار تو تبدیل شوم.
پریرویا، منم دیوانهٔ تو
تو شمعی و منم پروانهٔ تو
هوش مصنوعی: من به خاطر زیباییهای تو مجنون و دیوانهام، تو مانند شمعی هستی که نور میافشانی و من مانند پروانهای هستم که به دور تو میچرخم و به سوی روشنیات میروم.
مرا کردی پریشان و تو جمعی
دلت بر ما نمیسوزد چو شمعی
هوش مصنوعی: تو مرا در حالت پریشانی قرار دادی، اما دل تو بر ما نمیسوزد؛ مانند شمعی که روشن است اما دلش برای حرارتش نمیسوزد.
منم بیخواب و آرام و تو ساکن
همی نالم ز هجرانت ولیکن
هوش مصنوعی: من بیخبر از خواب و آرامش هستم و تو در آرامش به سر میبری. من از دوری تو ناله میزنم، اما تو در سکوتی.