گنجور

بخش ۹۰ - در ترک و تجرید

بی‌درم باش، ارت سرد نیست
کاولین گام عاشقان اینست
این ده و باغ و بچه وزن تو
غول راهند و غل گردن تو
غل و غولی چنین گذاشته به
داشت چون بد بود، نداشته به
دل که وحدت سرای این راهست
پاک دارش،که خلوت شاهست
روی دل جز در آن یگانه مکن
مرغ دینی، هوای دانه مکن
در و دیوار در شمار تواند
انجم و آسمان بکار تواند
با تو گویا زبان هر ذره
که: به دنیا چنین مشو غره
ملک دین را تو راست میکن کار
ملک دنیا به کاردان بگذار
چند ازین نیستی و این هستی؟
ازل اندر ابد زن و رستی
عاشقی، هم به تاب تیشهٔ خود
آتشی در فگن به بیشهٔ خود
خرد را فسار و سوزن اندر جیب
چون روی در سراچهٔ لاریب؟
تا ترا از تو شیشه در بارست
از تو تا دوست راه بسیارست
آشنایی طلب، ز دنیا فرد
که درین بحر غوطه داند خورد
تا تو داری خبر ز هستی خود
میل داری به بت‌پرستی خود
دیده بازت نشد به عالم نور
زان به ظلمت فروشدستی دور
دیده بازت نشد به عالم غیب
زان به ظلمت فرو نشستی و عیب
ره که باید به پای جان رفتن
با خر و بار چون توان رفتن؟
تو دل خود چو ده خراب کنی
که در سنگ و خاک آب کنی
خانه را در مکن، که در بندست
وندرو زر منه، که زر گندست
نام زر چیست؟ جیفهٔ مردار
کی خورد جیفه جز سگ و کفتار
بخت اگر نیست خواجه زر چکند؟
رخت اگر نیست خانه در چکند؟
مرد از آراستن تباه شود
سینه از خواستن سیاه شود
عارف کردگار زر چکند؟
ولی‌الله بار و خر چکند؟
من ده خویش پربها کردم
به فضولان ده رها کردم
در جهان داد بندگیش نداد
که ز بند جهان نگشت آزاد
تو ز لاهوتی، ای الهی دل
ملک ناسوت را بناس بهل
تا کی این سنقر و ایاز رهی؟
برهان خویش را، که باز رهی
مرغ او آشیانه کی سازد؟
مور او کی به دانه پردازد؟
غیر در غار ما نمی‌گنجد
عشوه در بار ما نمی‌گنجد
غار ما منزل پلنگانست
نه مقام خسان و ننگانست
آنکه اندر جهان ندارد گنج
چون توان آگنیدنش در کنج؟
تشنگان اندرین حیاض رسند
به ریاضت درین ریاض رسند
عزلت و جوع بود و صمت و سهر
سالکان را به راستی رهبر
این چهارند در طریق کمال
حالت فقر و حیلت ابدال

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بی‌درم باش، ارت سرد نیست
کاولین گام عاشقان اینست
هوش مصنوعی: به هیچ چیز وابسته نباش، چون عشق ابتدایش نیاز به شجاعت و قدمی محکم دارد.
این ده و باغ و بچه وزن تو
غول راهند و غل گردن تو
هوش مصنوعی: این مکان، باغ و فرزندان تو به گونه‌ای هستند که به تو غل و زنجیری می‌بندند و تو را در مسیر خود نگه می‌دارند.
غل و غولی چنین گذاشته به
داشت چون بد بود، نداشته به
هوش مصنوعی: به دلیل بدی اوضاع و شرایط، هر چه که داشته را از دست داده است.
دل که وحدت سرای این راهست
پاک دارش،که خلوت شاهست
هوش مصنوعی: دل که جایگاهی برای ارتباط با حقیقت و وحدت است، باید آن را پاک نگه داریم، چرا که این دل، محلی برای خلوت و نزدیکی با خداوند است.
روی دل جز در آن یگانه مکن
مرغ دینی، هوای دانه مکن
هوش مصنوعی: به جز عشق و محبت به آن یک نفر، به چیز دیگری دل نبند و توجه نکن. دل و ذهن خود را صرف چیزهای زودگذر نکن.
در و دیوار در شمار تواند
انجم و آسمان بکار تواند
هوش مصنوعی: در این بیت به این معنا اشاره شده است که هر چیزی از جمله دیوارها و فضای اطراف تو می‌تواند به اندازه ستاره‌ها و آسمان ارزشمند باشد. به عبارت دیگر، آنچه که در اطراف ما هست، می‌تواند به زیبایی و اهمیت آسمان و کهکشان‌ها تشبیه شود.
با تو گویا زبان هر ذره
که: به دنیا چنین مشو غره
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که هر ذره‌ای از کائنات با تو سخن می‌گوید و به تو هشدار می‌دهد که در دنیا مغرور نشوی و به خود نبالید.
ملک دین را تو راست میکن کار
ملک دنیا به کاردان بگذار
هوش مصنوعی: برای ساماندهی امور دینی، باید بر خداوند توکل کنی و اصل را به او بسپاری؛ اما برای اداره و مدیریت مسائل دنیوی، بهتر است آن را به افراد باتجربه و کاردان واگذار کنی.
چند ازین نیستی و این هستی؟
ازل اندر ابد زن و رستی
هوش مصنوعی: چقدر از این حالت ناپایدار و گذرا می‌گذری؟ چرا که ازل در ابد وجود دارد و تو همواره در حال تغییر و ترک این دنیا هستی.
عاشقی، هم به تاب تیشهٔ خود
آتشی در فگن به بیشهٔ خود
هوش مصنوعی: عشق باعث می‌شود که کسی با شوق و شعف در دل خود آتش ایجاد کند و این آتش را به جنگل و طبیعت خود بپاشد.
خرد را فسار و سوزن اندر جیب
چون روی در سراچهٔ لاریب؟
هوش مصنوعی: وقتی که عقل و درک خود را در جیب خود نگه‌داری، چگونه می‌توانی به درستی وارد مسیری بدون شک و شبهه شوی؟
تا ترا از تو شیشه در بارست
از تو تا دوست راه بسیارست
هوش مصنوعی: به محض اینکه عشق یا علاقه به تو کم‌کم دور شود، راه‌های زیادی برای ارتباط با دوستی که به تو نزدیک است وجود دارد.
آشنایی طلب، ز دنیا فرد
که درین بحر غوطه داند خورد
هوش مصنوعی: کسی که در جستجوی آشنایی است، از دنیا فردی می‌خواهد که در این دریا غرق شده باشد.
تا تو داری خبر ز هستی خود
میل داری به بت‌پرستی خود
هوش مصنوعی: تا زمانی که از وجود خود آگاهی و خبر داری، به پرستش و عشق به معشوق خود تمایل خواهی داشت.
دیده بازت نشد به عالم نور
زان به ظلمت فروشدستی دور
هوش مصنوعی: چشم تو هنوز به نور آگاه نشده است، به همین خاطر در تاریکی گرفتار شده‌ای و از آن دوری.
دیده بازت نشد به عالم غیب
زان به ظلمت فرو نشستی و عیب
هوش مصنوعی: چشم تو به عالم پنهان باز نشده است، به همین خاطر در تاریکی فرو رفتی و دچار نقص و مشکل شدی.
ره که باید به پای جان رفتن
با خر و بار چون توان رفتن؟
هوش مصنوعی: مسیر و راهی که باید با تمام وجود و جان طی شود، چگونه می‌توان با بار و بارکش به آن راه سفر کرد؟
تو دل خود چو ده خراب کنی
که در سنگ و خاک آب کنی
هوش مصنوعی: اگر دل خود را مانند دهی ویران کنی، در آن صورت می‌توانی در سنگ و خاک نیز آب به وجود آوری.
خانه را در مکن، که در بندست
وندرو زر منه، که زر گندست
هوش مصنوعی: به خانه نرو، چون خانه در بند و زندان است و به زیور و زرق و برق هم توجه نکن، چون آن‌ها ارزش واقعی ندارند و تو را به دام می‌اندازند.
نام زر چیست؟ جیفهٔ مردار
کی خورد جیفه جز سگ و کفتار
هوش مصنوعی: زر و نام آن چیست؟ چه کسی می‌تواند از مردار استفاده کند؟ تنها سگ و کفتار هستند که به اجساد روی می‌آورند.
بخت اگر نیست خواجه زر چکند؟
رخت اگر نیست خانه در چکند؟
هوش مصنوعی: اگر شانس و اقبال نباشد، داشتن ثروت چه فایده‌ای دارد؟ و اگر زیبایی وجود نداشته باشد، چه سودی از داشتن خانه‌ و کاشانه‌ای است؟
مرد از آراستن تباه شود
سینه از خواستن سیاه شود
هوش مصنوعی: مردان با زیبا جلوه دادن خود نابود می‌شوند و دل‌ها به خاطر آرزوهای زیاد، پر از حسرت و غم می‌شوند.
عارف کردگار زر چکند؟
ولی‌الله بار و خر چکند؟
هوش مصنوعی: عاشق خدا چه کار از او برمی‌آید؟ اما خداوند چه بار و باری را بر دوش او می‌نهد؟
من ده خویش پربها کردم
به فضولان ده رها کردم
هوش مصنوعی: من به خاطر ارزش‌های خوب و معنوی، روستای خود را آباد کردم و از کارهای بیهوده و افراد بی‌هوده دوری کردم.
در جهان داد بندگیش نداد
که ز بند جهان نگشت آزاد
هوش مصنوعی: در این دنیا، خداوند به بندگی او پاداش نداد و او از بندهای دنیا آزاد نشد.
تو ز لاهوتی، ای الهی دل
ملک ناسوت را بناس بهل
هوش مصنوعی: تو از عالم الهی هستی، ای خدا! دل انسانی را از این دنیای مادی آزاد کن.
تا کی این سنقر و ایاز رهی؟
برهان خویش را، که باز رهی
هوش مصنوعی: تا کی این پرنده و کنیزک را دنبال کنی؟ خودت را رها کن، که دوباره آزاد خواهی شد.
مرغ او آشیانه کی سازد؟
مور او کی به دانه پردازد؟
هوش مصنوعی: پرنده‌ای که در قفسی زندانی است، هرگز نمی‌تواند آشیانه‌ای بسازد، و ماتحتی که در تنگنای زندگی به سر می‌برد، به هیچ دانه‌ای دسترسی نخواهد داشت.
غیر در غار ما نمی‌گنجد
عشوه در بار ما نمی‌گنجد
هوش مصنوعی: عشق و محبت ما چنان عمیق و بی‌پایان است که هیچ چیزی جز آن نمی‌تواند در دل ما جا بگیرد. زیبایی و دلربایی که در وجود ما هست، فراتر از هر چیز دیگری است و به هیچ‌کس جز آن عشق تعلق ندارد.
غار ما منزل پلنگانست
نه مقام خسان و ننگانست
هوش مصنوعی: غار ما جایی است برای پلنگان و موجودات قوی، نه برای افرادی ضعیف و بی‌عمل.
آنکه اندر جهان ندارد گنج
چون توان آگنیدنش در کنج؟
هوش مصنوعی: کسی که در دنیا هیچ سرمایه‌ای ندارد، چطور می‌تواند با آگاهی از آن، به گوشه‌ای برود؟
تشنگان اندرین حیاض رسند
به ریاضت درین ریاض رسند
هوش مصنوعی: تشنگان در این محل می‌توانند با تمرین و تلاش به آرامش و بهشت واقعی دست یابند.
عزلت و جوع بود و صمت و سهر
سالکان را به راستی رهبر
هوش مصنوعی: تنهایی و گرسنگی، سکوت و شب‌زنده‌داری، این‌ها واقعاً راهنمای سالکان هستند.
این چهارند در طریق کمال
حالت فقر و حیلت ابدال
هوش مصنوعی: در مسیر کمال، چهار حالت وجود دارد که شامل فقر، حیلت و ابدال می‌شود.