گنجور

بخش ۸۴ - حکایت

ساده ترکی ز ده به شهر آمد
پیش شیخی تمام بهر آمد
سفره‌ای چرب دید و حلقهٔ ذکر
در میان جست ترکمان بیفکر
خود مگو تا چگونه گوید و چند
به سه شب مغز خویشتن برکند
روز چارم چو آش دیر آمد
روستایی ز خرقه سیر آمد
گرچه تکرار ذکر گرمش کرد
نتوانست شیخ نرمش کرد
خام بود آن مرید و بیرون جست
راه صحرا گرفت و شیخ برست
تا بدانی که اندرین بازار
نتوان داد هر کسی را بار
دل بی‌علم را نباشد راه
بدر لا اله الا الله

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ساده ترکی ز ده به شهر آمد
پیش شیخی تمام بهر آمد
هوش مصنوعی: یک جوان ساده از روستا به شهر آمد تا به نزد شیخی برود و از او بهره‌مند شود.
سفره‌ای چرب دید و حلقهٔ ذکر
در میان جست ترکمان بیفکر
هوش مصنوعی: او سفره‌ای پر از خوراکی‌های لذیذ را دید و در میان آن مشغول ذکر و یاد خدا بود، اما ترکمان، بدون فکر و توجه به این موضوع، به آن سفره نزدیک شد.
خود مگو تا چگونه گوید و چند
به سه شب مغز خویشتن برکند
هوش مصنوعی: اگر خود را تعریف نکنید، دیگران چگونه می‌توانند شما را توصیف کنند و به تعداد شب‌هایی که از خواب گذرانده‌اید، به عمق روح و فکر خود پی ببرید؟
روز چارم چو آش دیر آمد
روستایی ز خرقه سیر آمد
هوش مصنوعی: در روز چهارم، وقتی که غذا دیر به دست رسید، روستایی از خرقه (لباس خاص) خسته و ناامید آمد.
گرچه تکرار ذکر گرمش کرد
نتوانست شیخ نرمش کرد
هوش مصنوعی: هرچند تکرار ذکر باعث شده که او درونی گرم و پر از ذوق شود، اما نتوانست شیخ را متحول کند یا تغییر دهد.
خام بود آن مرید و بیرون جست
راه صحرا گرفت و شیخ برست
هوش مصنوعی: مرید نابالغ و ناپخته‌ای بود که بی‌خبر از راه درست، به سمت بیابان رفت و شیخ نیز از او جدا شد.
تا بدانی که اندرین بازار
نتوان داد هر کسی را بار
هوش مصنوعی: در این بازار، نمی‌توان به هر کسی اجازه داد که بار سنگینی را بر دوش بگذارد.
دل بی‌علم را نباشد راه
بدر لا اله الا الله
هوش مصنوعی: دل بی‌علم راهی به حقیقت و شناخت ندارد، جز اینکه به این عبارت توحیدی ایمان بیاورد: "هیچ معبودی جز الله نیست."