گنجور

بخش ۷ - در تسبیح فلک

ویحک! ای قبهٔ زمرد رنگ
که ز جانم همی زدایی زنگ
کارگاه تر از کونی تو
کس نداند که: از چو لونی تو؟
بودنیها ز تست و آیینها
به تو گویی حوالتست این ها
باده‌ای گر نخورده‌ای ز کجاست؟
که چو فرزین همیر وی چپ و راست
در تو این گردش چنین دایم
هم ز شوقیست، تا شدی قایم
مینماید که نطق و جانت هست
روشی داری و روانت هست
گر چه دانا به عمر پیرت گفت
رو، که از صد گلت یکی نشکفت
در چه کاری که خود درنگت نیست؟
یا چه چیزی که هیچ رنگت نیست؟
دیده آب معلقت خواند
وهم دریای زیبقت خواند
هم به دشت تو گاو در غله
هم به کوه تو گرگ در گله
فارغ از فقر و احتشامی تو
دور از انبوه و ازدحامی تو
تو و آن اختران چون ژاله
باغ پر میوه، دشت پر لاله
جوهرت را عرض زمین و زمان
روشت را غرض همین و همان
چار عنصر ز گردشت زاده
تیره و روشن و نر و ماده
تنت از خرق و التیام بری
نفست از شهوت خصام عری
گشته مبنی دوام انجم تو
اعتدال مزاج پنجم تو
رخ در آسودگی نداری هیچ
خبر از آسودگی نداری هیچ
میکنی در جهان اثر بیخواست
خواهش خود به کس نگویی راست
کسی از سر دورت آگه نیست
هیچ دانا ز غورت آگه نیست
در نداری، که آیمت بر بام
سر نداری، که آیی اندر دام
چیستند این بتان رنگارنگ؟
که در آغوششان کشیدی تنگ
رخشان دلپذیر و جان افروز
گوهر تاجشان جهان افروز
فرقشان را برسم بختاقی
افسر و تاج خالد و باقی
دایم این شمع‌ها فروزنده
بنکاهند هیچ و سوزنده
سبزهٔ این چمن دروده نشد
وز بهارش گلی ربوده نشد
نو عروسان کهنه کاشانه
خوش خرامنده خانه در خانه
در سر هر کرشمه‌شان کاری
هر نگه کردنی و بازاری
اندرین خیمه کار سازانند
چست و چابک خیال بازانند
همه کم گوی و پر نیوشیده
مهره پیدا و حقه پوشیده
در شبستان چرخ دولابی
چشمشان گشته مست بیخوابی
همه چشم چراغ این دیرند
راهب آسا همیشه در سیرند
متنفر ز نقشهای ردی
متوجه به حضرت احدی
دیده اندر پس کریوهٔ غیب
رب خود را به دیدهٔ «لا ریب»
سر بسر جان و تن به تن خردند
همه جویندهٔ اله خودند
گر چه از داد و ده جدا باشند
مدد سایهٔ خدا باشند

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ویحک! ای قبهٔ زمرد رنگ
که ز جانم همی زدایی زنگ
هوش مصنوعی: افسوس! ای گنبد سبز رنگ که از جانم آلودگی‌ها را دور می‌کنی.
کارگاه تر از کونی تو
کس نداند که: از چو لونی تو؟
هوش مصنوعی: هیچ‌کس دلیلی برای وجود تو ندارد، زیرا تو به قدری خاص و منحصر به فردی که دیگران نمی‌توانند متوجه ارزش و زیبایی تو شوند.
بودنیها ز تست و آیینها
به تو گویی حوالتست این ها
هوش مصنوعی: همه وجودها و آفریده‌ها از تو هستند و آنچه در زندگی ما اتفاق می‌افتد، به تو نسبت داده می‌شود.
باده‌ای گر نخورده‌ای ز کجاست؟
که چو فرزین همیر وی چپ و راست
هوش مصنوعی: اگر باده‌ای ننوشیده‌ای، از کجا می‌دانی که چگونه است؟ زیرا حتی فرزین نیز در چپ و راست آن را تجربه کرده است.
در تو این گردش چنین دایم
هم ز شوقیست، تا شدی قایم
هوش مصنوعی: این احساس دائمی در دل من به خاطر عشق و شوقی است که به تو دارم، تا زمانی که تو به من توجه کردی.
مینماید که نطق و جانت هست
روشی داری و روانت هست
هوش مصنوعی: این جمله نشان می‌دهد که سخن گفتن و روح تو، هر کدام روش خاص خود را دارند و تو نیز در هر دو جنبه به نوعی پرورش یافته‌ای.
گر چه دانا به عمر پیرت گفت
رو، که از صد گلت یکی نشکفت
هوش مصنوعی: هرچند فردی آگاه به تو می‌گوید که از زندگی‌ات برو، اما بدان که از صد گل، تنها یکی به بار می‌نشیند.
در چه کاری که خود درنگت نیست؟
یا چه چیزی که هیچ رنگت نیست؟
هوش مصنوعی: در چه کاری هستی که خودت در آن تردید نداری؟ یا چه چیزی را در دست داری که هیچ تأثیری بر تو ندارد؟
دیده آب معلقت خواند
وهم دریای زیبقت خواند
هوش مصنوعی: چشم من به خاطر زیبایی‌های تو به طرز عجیبی پر از اشک شده و به نوعی تو را مانند یک دریا می‌بیند.
هم به دشت تو گاو در غله
هم به کوه تو گرگ در گله
هوش مصنوعی: در دشت‌ها گاوها در زراعت‌ها و در کوه‌ها گرگ‌ها در میان گوسفندها وجود دارند.
فارغ از فقر و احتشامی تو
دور از انبوه و ازدحامی تو
هوش مصنوعی: بدون توجه به فقر و ثروت، تو از شلوغی و جمعیت دور هستی.
تو و آن اختران چون ژاله
باغ پر میوه، دشت پر لاله
هوش مصنوعی: تو و آن ستاره‌ها همچون دانه‌های شبنم بر درختان میوه‌دار و گل‌های لبریز از لاله در دشت هستید.
جوهرت را عرض زمین و زمان
روشت را غرض همین و همان
هوش مصنوعی: جواهر ارزشمند تو در زمین و زمان نمایان است و هدف تو نیز همین است و بس.
چار عنصر ز گردشت زاده
تیره و روشن و نر و ماده
هوش مصنوعی: چهار عنصر از جنب و جوش تو به وجود آمده‌اند: یکی تیره و دیگری روشن، یکی نر و دیگری ماده.
تنت از خرق و التیام بری
نفست از شهوت خصام عری
هوش مصنوعی: بدن تو از پارگی و زخم‌ها رنج می‌برد، ولی روح تو از نزاع‌های ناشی از خواسته‌های شهوانی آزاد و برهنه است.
گشته مبنی دوام انجم تو
اعتدال مزاج پنجم تو
هوش مصنوعی: ثبات و پایداری ستاره‌ها به توازن و تعادل مزاج تو مربوط می‌شود.
رخ در آسودگی نداری هیچ
خبر از آسودگی نداری هیچ
هوش مصنوعی: چهره‌ات در آرامش نیست، و تو از هیچ نوع آرامشی بی‌خبری.
میکنی در جهان اثر بیخواست
خواهش خود به کس نگویی راست
هوش مصنوعی: تو در دنیا تأثیر می‌گذاری، بدون اینکه خواسته‌ات را به کسی بگویی.
کسی از سر دورت آگه نیست
هیچ دانا ز غورت آگه نیست
هوش مصنوعی: هیچ کس از دور و بر تو خبر ندارد و هیچ دانشمندی هم از وضعیت تو آگاهی ندارد.
در نداری، که آیمت بر بام
سر نداری، که آیی اندر دام
هوش مصنوعی: در فقر و تنگدستی، تو نمی‌توانی به طرف من بیایی و در عین حال، هیچ‌گونه قدرت یا سرپناهی هم نداری که به دام‌های دیگران بیفتی.
چیستند این بتان رنگارنگ؟
که در آغوششان کشیدی تنگ
هوش مصنوعی: این چه افرادی هستند که ظاهری زیبا و رنگارنگ دارند؟ که تو به شدت به آغوش آن‌ها پناه برده‌ای.
رخشان دلپذیر و جان افروز
گوهر تاجشان جهان افروز
هوش مصنوعی: چهره زیبا و دلنوازشان، مانند جواهر تاجی است که جهان را روشن می‌کند.
فرقشان را برسم بختاقی
افسر و تاج خالد و باقی
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به تفاوت میان دو گروه یا شخصیت اشاره می‌کند. یک طرف به بخت و اقبال اشاره دارد که معانی خوبی و موفقیت را القا می‌کند، و در طرف دیگر، به ویژگی‌هایی مانند قدرت و مقام اجتماعی، که نماد آن‌ها تاج و افسر است، پرداخته می‌شود. در کل، مفهوم بیت به اختلافات و تفاوت‌های موجود در موقعیت‌ها و سرنوشت‌های افراد اشاره دارد.
دایم این شمع‌ها فروزنده
بنکاهند هیچ و سوزنده
هوش مصنوعی: این شمع‌ها همیشه در حال روشن شدن و تابیدن هستند، اما هیچگاه دردی را کاهش نمی‌دهند و فقط می‌سوزند.
سبزهٔ این چمن دروده نشد
وز بهارش گلی ربوده نشد
هوش مصنوعی: سبزه‌های این چمن به بار ننشسته‌اند و از بهار آن گیاهی به دست نیامده است.
نو عروسان کهنه کاشانه
خوش خرامنده خانه در خانه
هوش مصنوعی: زن و شوهرهای جدید در خانه‌ای قدیمی با زیبایی و ناز راه می‌روند و به آرامی در کنار هم زندگی می‌کنند.
در سر هر کرشمه‌شان کاری
هر نگه کردنی و بازاری
هوش مصنوعی: هر بار که به آن‌ها نگاه می‌کنی یا حرکتی از خود نشان می‌دهند، کاری خاص و جذاب در آن نهفته است.
اندرین خیمه کار سازانند
چست و چابک خیال بازانند
هوش مصنوعی: در این خیمه، افرادی پرکار و فعال وجود دارند که با خلاقیت و خیال‌پردازی خود، به کارهای سازنده مشغولند.
همه کم گوی و پر نیوشیده
مهره پیدا و حقه پوشیده
هوش مصنوعی: همه باید کم صحبت کنیم و بیشتر گوش کنیم؛ زیرا راز و نکات پنهانی در رفتارها و حرکت‌های دیگران وجود دارد که نیاز به دقت و توجه دارد.
در شبستان چرخ دولابی
چشمشان گشته مست بیخوابی
هوش مصنوعی: در تاریکی شب، چشمانشان به خاطر بی‌خوابی به حالتی مست و سرگشته درآمده است.
همه چشم چراغ این دیرند
راهب آسا همیشه در سیرند
هوش مصنوعی: همه‌ی افراد در این مکان مانند چراغی هستند که نور می‌افشانند و همیشه درحال حرکت و جستجو هستند.
متنفر ز نقشهای ردی
متوجه به حضرت احدی
هوش مصنوعی: از الگوهای ناپسند و بی‌ارزش دوری می‌کنم و به ذات یگانه و بی‌همتا توجه دارم.
دیده اندر پس کریوهٔ غیب
رب خود را به دیدهٔ «لا ریب»
هوش مصنوعی: در دل تاریکی و ناپیدایی، به شناخت و درک خدای خود که همیشه روشن و حقیقتی بدون شک است، می‌نگرم.
سر بسر جان و تن به تن خردند
همه جویندهٔ اله خودند
هوش مصنوعی: همه انسان‌ها با تمام وجود خود به دنبال حقیقت و الهی هستند و به خاطر آن، جان و تن خود را فدای این جستجو می‌کنند.
گر چه از داد و ده جدا باشند
مدد سایهٔ خدا باشند
هوش مصنوعی: اگرچه داد و ده از یکدیگر جدایی داشته باشند، اما یاری که از سوی خداوند می‌آید همیشه در کنار آنهاست.