گنجور

بخش ۶۵ - حکایت

شیخکی بر فسانه بود وگزاف
چشم بر هم نهاده میزد لاف
در حدیثی دلیل خواستمش
حرمت و آب رخ بکاستمش
از مریدان او مریدی خر
به غضب گفت: ازین سخن بگذر
او دلیلست ازو دلیل مخواه
شرح گردون ز جبرییل مخواه
هر چه گوید به گوش دل بشنو
ور جدل میکنی به مدرسه رو
چون نظر کردم آن غضب کوشی
تن نهادم به عجز و خاموشی
گر نه تسلیم کردمی در حال
مرغ ریش مرا نهشتی بال

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شیخکی بر فسانه بود وگزاف
چشم بر هم نهاده میزد لاف
هوش مصنوعی: یک پیرمردی بود که در مورد داستان‌ها و روایت‌های عجیب و غریب صحبت می‌کرد و در حالی که چشمانش را بسته بود، ادعاهایی بزرگ و گزاف مطرح می‌کرد.
در حدیثی دلیل خواستمش
حرمت و آب رخ بکاستمش
هوش مصنوعی: در سخنی از او، برای احترام و ارزشش دلیلی خواستم و به خاطر زیبایی ظاهری‌اش، مهر و محبت او را کاهش دادم.
از مریدان او مریدی خر
به غضب گفت: ازین سخن بگذر
هوش مصنوعی: یکی از پیروان او که به شدت ناراحت بود، گفت: از این حرف بگذر.
او دلیلست ازو دلیل مخواه
شرح گردون ز جبرییل مخواه
هوش مصنوعی: او خود دلیل است و نیازی به دلیلی دیگر نداری. برای فهم و تفسیر آسمان و چگونگی آن، نیازی به جبرئیل نداری.
هر چه گوید به گوش دل بشنو
ور جدل میکنی به مدرسه رو
هوش مصنوعی: هر چیزی که دل به تو می‌گوید را بشنو و اگر در بحث و جدل هستی، به مدرسه برو و آنجا مشغول یادگیری شو.
چون نظر کردم آن غضب کوشی
تن نهادم به عجز و خاموشی
هوش مصنوعی: زمانی که به خشم و غضب تو نگاه کردم، تصمیم گرفتم که تسلیم شوم و سکوت اختیار کنم.
گر نه تسلیم کردمی در حال
مرغ ریش مرا نهشتی بال
هوش مصنوعی: اگر تسلیم نمی‌شدم، در این حالت، شاخ و بال مرا مانند مرغی در هم می‌پیچیدند.