گنجور

بخش ۵۹ - در صفت فتوت و مردی

چیست مردی؟ ز مردمان بررس
مردمی چیست؟ گر بدانی بس
مرد را مردمی شعار بود
اوست مردم که مردوار بود
تا نگردی تو نیز مردم و مرد
چارهٔ خویشتن ندانی کرد
مردمی چون نبی نداند کس
راه مردی علی شناسد و بس
آنکه کرد اندرین دو مرد نگاه
چشم او بازگشت و دید این راه
وانکه را این دو کس نگه کردند
رخش از روشنی چو مه کردند
گنج توحید را طلسمند این
آن مسماست، هر دو اسمند این
تو بدان گنج ازین طلسم رسی
به مسما ازین دو اسم رسی
مردم و مرد بوده‌اند ایشان
صاحب درد بوده‌اند ایشان
مردی و مردمی به هم پیوست
داد از آن هر دو این فتوت دست
مظهر این فتوت مشهور
راستی باید از کژیها دور
کز خیانت نظر به کس نکند
نظر از شهوت و هوس نکند
از حیا باشدش سر اندر پیش
بی‌حیا را براند از در خویش
کس ازو نشنود حدیث گزاف
نزند در میان مردم لاف
یارمندی کند ز راه ادب
خفتگان را ز پاسبانی شب
نفس را بند بر نهاده به صبر
بند نان و درم گشاده به جبر
بسته دل در دوای رنجوران
جای خود کرده در دل دوران
ورد خود کرده در خلا و ملا
مدد حال اهل رنج و بلا
به یتیمان شهر دادن چیز
بیوگان را پناه بودن نیز
چشم بر دوختن ز عیب کسان
ره نجستن به سر و غیب کسان
هر بدی جفت حال او نشود
که خود اندر خیال او نشود
پارسایی بود رفیق او را
مردمی مونس طریق او را
ذات او زبدهٔ زمان باشد
هر که با اوست در امان باشد
بوده با هر دلیش معرفتی
برده از هر پیمبری صفتی
عصمت او را حصار تن گشته
عفتش پود و تار تن گشته
بنده‌ای را که عشق بپسندد
به چنین خدمتیش در بندد
روی دل بر حبیب خویش کند
ترک حظ و نصیب خویش کند
گر به تیغش زنی نپیچد رخ
زهر گویی، شکر دهد پاسخ
حر و مستور و ستر پوشنده
نیک خواه و سخن نیوشنده
کار خود را نخواهد از کس مزد
نبود زین فروتنی تن دزد
هر چه زان نفس او شکسته شود
بکند، گر چه نیک خسته شود
بکشد صد عتاب و سر نکشد
بنهد نان و خود نمک نچشد
رخت خود در عدم تواند برد
بی‌وجود اجل تواند مرد
در جهان رنگ مقبلی اینست
پهلوانی و پر دلی اینست
هر که این سیرت اندرو یابی
کوش تا رو ازو نه برتابی
در پی نفس گشتن از سردیست
نفس کشتن نهایت مردیست
بهل این خواب و خور، که عار اینست
مخور و میخوران، که کار ایسنت

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چیست مردی؟ ز مردمان بررس
مردمی چیست؟ گر بدانی بس
هوش مصنوعی: مردی چیست؟ از میان مردم چگونه می‌توان به درک واقعیت انسانیت دست یافت؟ اگر بر این موضوع آگاهی پیدا کنی، بسیار مهم و ارزشمند خواهد بود.
مرد را مردمی شعار بود
اوست مردم که مردوار بود
هوش مصنوعی: مرد واقعی کسی است که با صداقت و رفتار درستش، نشانه‌های انسانی بودن را در خود نشان دهد. او باید به گونه‌ای زندگی کند که دیگران نیز او را به عنوان یک انسان والا بشناسند.
تا نگردی تو نیز مردم و مرد
چارهٔ خویشتن ندانی کرد
هوش مصنوعی: اگر تو نیز تجربه و شناخت از زندگی نداشته باشی، هرگز نخواهی توانست راه‌حل مناسبی برای مشکلات خود پیدا کنی.
مردمی چون نبی نداند کس
راه مردی علی شناسد و بس
هوش مصنوعی: هیچ‌کس به اندازه علی، که مردی چون پیامبر است، راه راست و مردانگی را نمی‌شناسد.
آنکه کرد اندرین دو مرد نگاه
چشم او بازگشت و دید این راه
هوش مصنوعی: کسی که در این دو مرد نگاه کرد، چشمانش باز شد و راه را دید.
وانکه را این دو کس نگه کردند
رخش از روشنی چو مه کردند
هوش مصنوعی: کسی که این دو نفر بر او نگهبانی کردند، پیشانی‌اش از روشنایی چون ماه درخشان شد.
گنج توحید را طلسمند این
آن مسماست، هر دو اسمند این
هوش مصنوعی: گنج توحید را تنها به نام‌های مختلف می‌شناسند و این دو نام در واقع یکی هستند.
تو بدان گنج ازین طلسم رسی
به مسما ازین دو اسم رسی
هوش مصنوعی: بدان که با رمز و راز این گنج به حقیقت و نام واقعی‌اش دسترسی خواهی یافت؛ از این دو نام می‌توانی به آن دست پیدا کنی.
مردم و مرد بوده‌اند ایشان
صاحب درد بوده‌اند ایشان
هوش مصنوعی: این افراد، انسان‌های واقعی و با احساس بوده‌اند که درد و رنج را احساس کرده‌اند.
مردی و مردمی به هم پیوست
داد از آن هر دو این فتوت دست
هوش مصنوعی: شجاعت و انسانیت در کنار هم قرار گرفته‌اند، و از این ترکیب، روح بزرگی و جوانمردی به وجود آمده است.
مظهر این فتوت مشهور
راستی باید از کژیها دور
هوش مصنوعی: این شخصیت نمادین بزرگواری و جوانمردی باید از نادرستی‌ها و کج‌روی‌ها دوری کند و درستی را پیشه خود قرار دهد.
کز خیانت نظر به کس نکند
نظر از شهوت و هوس نکند
هوش مصنوعی: به دلیل خیانت، کسی به دیگری نگاهی نمی‌کند و از روی شهوت و هوس نیز حرکتی انجام نمی‌دهد.
از حیا باشدش سر اندر پیش
بی‌حیا را براند از در خویش
هوش مصنوعی: حیا موجب می‌شود که انسان خود را به جلو نیاندازد و اگر کسی بی‌حیا باشد، او را از نزد خود دور می‌کند.
کس ازو نشنود حدیث گزاف
نزند در میان مردم لاف
هوش مصنوعی: هیچ‌کس از او گفتار بی‌پایه نمی‌شنود و در میان مردم ادعای دروغین نمی‌کند.
یارمندی کند ز راه ادب
خفتگان را ز پاسبانی شب
هوش مصنوعی: دوست بهترین نوع مراقبت را از خواب‌آوران شب می‌کند، و با ادب و احترام به آنها رسیدگی می‌کند.
نفس را بند بر نهاده به صبر
بند نان و درم گشاده به جبر
هوش مصنوعی: دل خود را به صبر کنترل کرده‌ام، اما در زندگی برای کسب نان و پول، مجبور به تلاش و سختی هستم.
بسته دل در دوای رنجوران
جای خود کرده در دل دوران
هوش مصنوعی: دل آسیب‌دیده و دردمند، در دل زندگی جاری جا گرفته است.
ورد خود کرده در خلا و ملا
مدد حال اهل رنج و بلا
هوش مصنوعی: در دل شب و در تنهایی، دعا و نیایش خود را ادامه می‌دهم تا به کمک کسانی بیایم که در رنج و سختی هستند.
به یتیمان شهر دادن چیز
بیوگان را پناه بودن نیز
هوش مصنوعی: بسته به یتیمان شهر، پناه دادن به بیوه‌زنان دیری نمی‌پاید.
چشم بر دوختن ز عیب کسان
ره نجستن به سر و غیب کسان
هوش مصنوعی: به عیب‌های دیگران توجه نکردن و در جستجوی نیکی‌ها و ویژگی‌های مثبت آنها بودن، بهترین راه برای زندگی است. نباید برجسته کردن نقاط ضعف دیگران را به خود بپذیریم و بهتر است به خوبی‌ها نگاه کنیم.
هر بدی جفت حال او نشود
که خود اندر خیال او نشود
هوش مصنوعی: هیچ بدی نمی‌تواند همتای حال او باشد، زیرا او به خودی خود در خیال و تصورش جایی برای آن ندارد.
پارسایی بود رفیق او را
مردمی مونس طریق او را
هوش مصنوعی: رفیق او آدم باورمندی بود و مردم هم در راه او همراهی‌اش می‌کردند.
ذات او زبدهٔ زمان باشد
هر که با اوست در امان باشد
هوش مصنوعی: هر کسی که در کنار او باشد، در امنیت و آرامش خواهد بود، زیرا او خود بهترین و شریف‌ترین وجود در زمانه است.
بوده با هر دلیش معرفتی
برده از هر پیمبری صفتی
هوش مصنوعی: هر دلی که وجود دارد، به نوعی معرفتی به دست آورده و از هر پیامبری ویژگی‌ای را گرفته است.
عصمت او را حصار تن گشته
عفتش پود و تار تن گشته
هوش مصنوعی: عفت و پاکی او مانند دیواری است که او را محافظت می‌کند و جسم او به مانند بافتی نرم و لطیف به حساب می‌آید.
بنده‌ای را که عشق بپسندد
به چنین خدمتیش در بندد
هوش مصنوعی: کسی که عشق او را بخواهد، به چنین خدمتی از او راضی است و در بند او قرار می‌گیرد.
روی دل بر حبیب خویش کند
ترک حظ و نصیب خویش کند
هوش مصنوعی: دل به محبوب خود می‌دهد و از خوشی‌ها و سهم خودش دست می‌کشد.
گر به تیغش زنی نپیچد رخ
زهر گویی، شکر دهد پاسخ
هوش مصنوعی: اگر با تیغ او بر این سر و صورت زخم بزنی، مانند زهر، شکرگزار خواهد بود و جواب می‌دهد.
حر و مستور و ستر پوشنده
نیک خواه و سخن نیوشنده
هوش مصنوعی: پوشش‌دهنده و پنهان‌کار، با نیت خوب و شنونده‌ای از سخنان.
کار خود را نخواهد از کس مزد
نبود زین فروتنی تن دزد
هوش مصنوعی: فردی که از دیگران انتظار پاداش و مزد دارد، در حالی که خود را متواضع نشان می‌دهد، در واقع به خود خیانت می‌کند و دزدی از شخصیت خود دارد. رشد و پیشرفت فردی نیاز به تلاش و انجام کار دارد، نه وابستگی به دستاوردهای دیگران.
هر چه زان نفس او شکسته شود
بکند، گر چه نیک خسته شود
هوش مصنوعی: هر چیزی که از آن نفس او آسیب ببیند، حتی اگر خوب باشد، نابود می‌شود.
بکشد صد عتاب و سر نکشد
بنهد نان و خود نمک نچشد
هوش مصنوعی: کسی که با درد و رنجی بسیار روبه‌رو می‌شود، اما بر کمر درد خود سر نمی‌گذارد و به خاطر نان و زندگی، حتی نمک خود را نفهند.
رخت خود در عدم تواند برد
بی‌وجود اجل تواند مرد
هوش مصنوعی: تنها کسی می‌تواند بدون وجودش به آرامش برسد که هنوز به عقوبت زمان مرگ دچار نشده است.
در جهان رنگ مقبلی اینست
پهلوانی و پر دلی اینست
هوش مصنوعی: در این دنیا، داشتن رنگ و روی زیبا و شجاعت واقعی نشان‌دهنده‌ی بزرگواری و مردانگی است.
هر که این سیرت اندرو یابی
کوش تا رو ازو نه برتابی
هوش مصنوعی: هر کسی که این خصلت را در تو ببیند، تلاش کن تا از او دلگیر نشوی و دوری نگزینی.
در پی نفس گشتن از سردیست
نفس کشتن نهایت مردیست
هوش مصنوعی: دنبال خواسته‌های نفس رفتن به دلیل سختی‌ها، در نهایت موجب از دست دادن جان و موجودیت انسان می‌شود.
بهل این خواب و خور، که عار اینست
مخور و میخوران، که کار ایسنت
هوش مصنوعی: این خواب و این خوراک را رها کن، زیرا این کار ناپسند است. از می و نوشیدن بپرهیز، چون کار تمایلات دنیوی است.

حاشیه ها

1387/10/04 10:01
ناشناس

به دریا پا نهاد و خشک لب بیزون شد ازدر یا