گنجور

بخش ۵۳ - در شفقت بر زیر دستان

مکن، ای خواجه، بر غلامان جور
که بدین شکل و سان نماند دور
زور بر زیر دست خویش مکن
دل او را ز غصه ریش مکن
که از آنجا تو را گماشته‌اند
بر سر این گروه داشته‌اند
زان میان یک وکیل خرجی تو
هم غلام گلوی و فرجی تو
بندهٔ خویش را مکن پر زجر
تا همت بنده باشد و هم اجر
میتوانش فروخت، گردونست
کشتن او ز عقل بیرونست
بنده را سیر دار و پوشیده
چون به کار تو هست کوشیده
جان دهد بنده، چون دهی نانش
جان گرامی بود، مرنجانش
رزق بر اهل خانه تنگ مکن
روزی او میدهد، تو جنگ مکن
در تو خاصیتی فزون باشد
تا ترا دیگری زبون باشد
بده و شکر آن فزونی کن
الف او بس بود تو، نونی کن
گر تو خود را در آن میان بینی
نبری بهره‌ای، زیان بینی
شربتی در قدح نمیریزی
که به زهریش بر نیمیزی
ز تو با درد دل اناث و ذکور
این چنین سعی کی شود مشکور؟
مکن، ای دوست، گر نه هندویی
جان شیرین بدین ترش رویی
خویشتن را تو در حساب مگیر
بندگان را در احتساب مگیر
گر چه در آب و نانتند اینها
بتو از حق امانتند اینها
جز یکی نیست مالک و بنده
هر دو را خواجه آفریننده
خواجگی جز خدای را نرسد
آنچه سر کرد پای را نرسد
خواجگی گر به آدمی دادست
بنده نیز آخر آدمی زادست
نسبت هر دو با پدر چو یکیست
این دویی دیدن از برای شکیست
به ز فرزند بد غلامی نیک
که بر آرد ز خواجه نامی نیک
خواجه شاید که کم خلاص شود
بنده ممکن بود که خاص شود
گر به قسمت سخن تمام شود
ای بسا خواجه کو غلام شود
آن که مفلوج شد بدان زشتی
گر غلام تو بود چون هشتی؟
اگر این بنده را تو گنجوری
مرگ ازو باز دار و رنجوری
آب چشم غلام خویش مبر
محضر بد به نام خویش مبر
نتوان زد به مذهب مالک
غوطه در لجهٔ چنین هالک
بمرنج از غلام خواجه فروش
چون نکردی به خواجهٔ خود گوش
تا ازین بندگیت باشد ننگ
هیچ از آن خواجگی نگیری رنگ
گرت این بندگی تمام شود
چرخ و انجم ترا غلام شود
تو که جز خواجگی ندانی کرد
این غلامی کجا توانی کرد؟
گر حیاتی و بینشی داری
حیوان را ز خود نیزاری
چه نگه میکنی که گاو و خرند؟
این نگه کن که چون تو جانورند
بی‌زبان را چنان مزن بر سر
ز زبانی بترس و از آذر
آنکه این اعتبار کرد او را
نه بکشت و نه بار کرد او را
گر نه با کردگار در جنگی
بار این عاجزان مکن سنگی
از برون گر زبان خموش کنند
نرهی از درون که جوش کنند

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مکن، ای خواجه، بر غلامان جور
که بدین شکل و سان نماند دور
هوش مصنوعی: ای آقا، بر این بندگان ستم روا مدار، زیرا که این حالت و وضع در آینده پایدار نمی‌ماند.
زور بر زیر دست خویش مکن
دل او را ز غصه ریش مکن
هوش مصنوعی: به کسانی که زیر دست تو هستند، زور نزن و به قلبشان آسیب نزن. نگذار آنها از غم و ناراحتی رنج ببرند.
که از آنجا تو را گماشته‌اند
بر سر این گروه داشته‌اند
هوش مصنوعی: از آنجا که تو را برای رهبری این گروه انتخاب کرده‌اند، باید مسئولیت‌های خود را به خوبی انجام دهی.
زان میان یک وکیل خرجی تو
هم غلام گلوی و فرجی تو
هوش مصنوعی: در این دنیا، یکی از شما وکیل است و شما هم مانند برده‌ای در خدمت او هستید و تلاش شما در زندگی برای نفع اوست.
بندهٔ خویش را مکن پر زجر
تا همت بنده باشد و هم اجر
هوش مصنوعی: به بندگی خود سختی نده و او را آزار مکن، تا همت و تلاش او به ثمر برسد و از ثمره‌ی آن بهره‌مند شوی.
میتوانش فروخت، گردونست
کشتن او ز عقل بیرونست
هوش مصنوعی: می‌توان آن را فروخت، زیرا این کار به عقل نمی‌رسد که بخواهد او را بکشد.
بنده را سیر دار و پوشیده
چون به کار تو هست کوشیده
هوش مصنوعی: من به خاطر تو تلاش کرده و خود را آمادہ کرده‌ام، بنابراین مرا سیر کن و پنهان نگه‌دار.
جان دهد بنده، چون دهی نانش
جان گرامی بود، مرنجانش
هوش مصنوعی: بنده جانش را فدای تو می‌کند، اگر به او نانی دهی. جان او ارزشمند است، پس او را آزرده نکن.
رزق بر اهل خانه تنگ مکن
روزی او میدهد، تو جنگ مکن
هوش مصنوعی: به خانواده‌ات سخت نگیر، زیرا روزی آن‌ها را خداوند می‌دهد، تو با آن‌ها مقابله نکن.
در تو خاصیتی فزون باشد
تا ترا دیگری زبون باشد
هوش مصنوعی: در تو ویژگی‌ و فضیلتی وجود دارد که دیگران را در مقایسه با تو ناچیز و حقیر می‌کند.
بده و شکر آن فزونی کن
الف او بس بود تو، نونی کن
هوش مصنوعی: بده و شکر را زیاد کن، چون الف تو به تنهایی کافی است، نانی هم تهیه کن.
گر تو خود را در آن میان بینی
نبری بهره‌ای، زیان بینی
هوش مصنوعی: اگر در میان کارها و زندگی خود، خود را نبینی و درک نکنی، نه تنها فایده‌ای نخواهی برد، بلکه آسیب هم خواهی دید.
شربتی در قدح نمیریزی
که به زهریش بر نیمیزی
هوش مصنوعی: نمی‌توانی نوشیدنی را در لیوانی بریزی که خودت می‌دانی حاوی سم است.
ز تو با درد دل اناث و ذکور
این چنین سعی کی شود مشکور؟
هوش مصنوعی: از تو با همه درد و دل زن و مرد، چگونه می‌توان این چنین تشکر و قدردانی کرد؟
مکن، ای دوست، گر نه هندویی
جان شیرین بدین ترش رویی
هوش مصنوعی: دوست عزیز، اگر قرار است که تو به این رفتار تلخ ادامه دهی، من نمی‌توانم زندگی شیرینم را به تو تقدیم کنم.
خویشتن را تو در حساب مگیر
بندگان را در احتساب مگیر
هوش مصنوعی: خودت را در محاسبات نیاور و حساب دیگران را نکن.
گر چه در آب و نانتند اینها
بتو از حق امانتند اینها
هوش مصنوعی: اگرچه این چیزها در آب و نان تو هستند، اما این‌ها در حقیقت امانت‌هایی از سمت حق برای تو هستند.
جز یکی نیست مالک و بنده
هر دو را خواجه آفریننده
هوش مصنوعی: هیچ‌کس جز خداوند مالک و بنده را نمی‌تواند ایجاد کند؛ او تنها خالق است که هم مالک و هم بنده را به وجود آورده است.
خواجگی جز خدای را نرسد
آنچه سر کرد پای را نرسد
هوش مصنوعی: هیچ‌کس به جز خدا نمی‌تواند آنچه را که پای انسان تجربه می‌کند، درک کند.
خواجگی گر به آدمی دادست
بنده نیز آخر آدمی زادست
هوش مصنوعی: اگر انسان را مقام و بزرگی عطا کرده‌اند، باید بدانیم که برده نیز در نهایت از جنس انسان است.
نسبت هر دو با پدر چو یکیست
این دویی دیدن از برای شکیست
هوش مصنوعی: نسبت هر دو فرزند با پدر کاملاً مشابه است و وجود تفکیک و دوگانگی در این رابطه تنها به خاطر وجود تردید و شک است.
به ز فرزند بد غلامی نیک
که بر آرد ز خواجه نامی نیک
هوش مصنوعی: بهتر است از یک غلام خوب فرزندی نیک بیافریند تا اینکه فرزند شرور یک شخص بزرگ و نامور باشد.
خواجه شاید که کم خلاص شود
بنده ممکن بود که خاص شود
هوش مصنوعی: شاید آقا بتواند کمکی به بنده کند، اما ممکن است خود بنده به حالت خاصی درآیم.
گر به قسمت سخن تمام شود
ای بسا خواجه کو غلام شود
هوش مصنوعی: اگر قسمت و سرنوشت به پایان برسد، ممکن است کسی که مقام والایی دارد، به خدمت و غلامی شخصی دیگر درآید.
آن که مفلوج شد بدان زشتی
گر غلام تو بود چون هشتی؟
هوش مصنوعی: اگر کسی به خاطر زشتی‌ای که انجام داده، دچار ناتوانی و افلاس شده، آیا اگر او بنده تو بود، همچنان مورد محبت و لطف تو قرار می‌گرفت؟
اگر این بنده را تو گنجوری
مرگ ازو باز دار و رنجوری
هوش مصنوعی: اگر تو ای محبوب مرا در آغوش خود نگاهداری، مرگ نمی‌تواند به من نزدیک شود و من از رنج و درد دور خواهم بود.
آب چشم غلام خویش مبر
محضر بد به نام خویش مبر
هوش مصنوعی: اشک‌های من را نبر پیش آن کس که به خوبی شناخته نمی‌شوم و خودم را هم به نام من معرفی نکن.
نتوان زد به مذهب مالک
غوطه در لجهٔ چنین هالک
هوش مصنوعی: نمی‌توان به روش مالک، در دریای چنین غرق شدگی فرورفت.
بمرنج از غلام خواجه فروش
چون نکردی به خواجهٔ خود گوش
هوش مصنوعی: از برخورد با غلام خواجه‌ی فروش ناراحت نشو، چون خودت به خواجه‌ات گوش ندادهای.
تا ازین بندگیت باشد ننگ
هیچ از آن خواجگی نگیری رنگ
هوش مصنوعی: تا زمانی که در جلب رضایت دیگران هستی، نباید از مقام و موقعیت خود احساس شرمساری کنی.
گرت این بندگی تمام شود
چرخ و انجم ترا غلام شود
هوش مصنوعی: اگر روزی این بندگی تو به پایان برسد، آنگاه چرخ و ستاره‌ها به خدمت تو در خواهند آمد.
تو که جز خواجگی ندانی کرد
این غلامی کجا توانی کرد؟
هوش مصنوعی: تو که فقط هنر بزرگتر را می‌شناسی، این خدمتگزاری را از کجا خواهی آموخت؟
گر حیاتی و بینشی داری
حیوان را ز خود نیزاری
هوش مصنوعی: اگر زندگی و بینش درستی داری، باید به حال حیوانات هم دلسوز باشی و به آنها محبت کنی.
چه نگه میکنی که گاو و خرند؟
این نگه کن که چون تو جانورند
هوش مصنوعی: به چه چیزی توجه می‌کنی که فقط به گاو و خر نگاه می‌کنی؟ به این فکر کن که این‌ها هم مثل تو موجوداتی زنده هستند.
بی‌زبان را چنان مزن بر سر
ز زبانی بترس و از آذر
هوش مصنوعی: کسی را که بی‌زبان است، نباید به شدت مورد سرزنش قرار داد، زیرا ممکن است او نتواند به خوبی صحبت کند و در عوض باید از آتش تنش‌ها و مشکلات پرهیز کرد.
آنکه این اعتبار کرد او را
نه بکشت و نه بار کرد او را
هوش مصنوعی: کسی که به او اعتبار و ارزش داده شد، نه به خاطر او آسیب دید و نه بر دوش کسی آمده است.
گر نه با کردگار در جنگی
بار این عاجزان مکن سنگی
هوش مصنوعی: اگر با خداوند در جنگی نیستی، از آزار و آذیت این ستم‌دیدگان خودداری کن.
از برون گر زبان خموش کنند
نرهی از درون که جوش کنند
هوش مصنوعی: اگر بیرون دیگران خاموش شوند و چیزی نگویند، در درون خودت باید احساس و خواسته‌های درونی‌ات را زنده نگه‌داری و به حرکت درآوری.