گنجور

بخش ۵۱ - حکایت

پسری را پدر سلاح آموخت
هم کمربست و هم کلاهش دوخت
چون پسر شد به زور پنجه دلیر
هوس بیشه کرد و کشتن شیر
نوجوان هم چو سرو بستانی
رفت یکروز در نیستانی
ماده شیری بدیدش از ناگاه
حمله کرد و گرفت به روی راه
تیر برنا نکرد در وی کار
به سر پنجه در کشیدش زار
پدرش را چو شد ز حال خبر
زود در بیشه شد که: وای پسر!
پسر او از جگر بر آورد آه
گفت: ازین بد مرا نبود گناه
با من، ای مهربان، تو بد کردی
چه توان کرد چون تو خود کردی؟
چون نیاموختی بمن پیشه
بمن آموخت شیر این بیشه
تو بجای آر آنچه بتوانی
تا نباشد ترا پشیمانی
اولین حقت این بود به درست
که کنی در سیه سپیدش چست
دومین پیشه‌ای بیاموزد
که کفافی از آن بر اندوزد
سوم آن کش مدد شوی از مال
تا شود جفت همسری به حلال
دهی از قرب نیکوان نورش
کنی از صحبت بدان دورش
چون تو این احتیاط‌ها کردی
گر بر آورد سر به نامردی
دان که آن را به ظلم کاشته‌اند
وز خدا و تو غم نداشته‌اند
چون نیاید سبو ز آب درست
آن ز جای دگر به باید جست
زان مبدل شدست آیینها
که جهان موج میزند زینها
مردم اینند؟ چیست چارهٔ ما
جز خموشی و جز کنارهٔ ما
شیر مردی به دست می‌نکنند
که برو صد شکست می‌نکنند
نتواند شنید نام درست
آنکه مهرش شکسته باشد و سست
جرم بخشا، به حرمت پاکان
که بگردان بلای ناگاهان
پردهٔ عصمتت تو باز مگیر
به خداوندی از جوان وز پیر
از دم گرگ بگسل این رمه را
پرورش ده به حفظ خود همه را

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پسری را پدر سلاح آموخت
هم کمربست و هم کلاهش دوخت
هوش مصنوعی: پدر به پسری سلاح استفاده کردن را یاد داد و او هم کمربندش را محکم کرد و کلاهی برای خود درست کرد.
چون پسر شد به زور پنجه دلیر
هوس بیشه کرد و کشتن شیر
هوش مصنوعی: زمانی که او به جوانی جوان شده، با قدرت و شجاعتش به دلخواه خود به شکار جنگل و نبرد با شیر پرداخت.
نوجوان هم چو سرو بستانی
رفت یکروز در نیستانی
هوش مصنوعی: یک نوجوان مانند سروی در باغ، یک روز به سوی نایخانه‌ای رفت.
ماده شیری بدیدش از ناگاه
حمله کرد و گرفت به روی راه
هوش مصنوعی: ناگهان ماده شیری به او حمله کرد و او را در مسیر گرفت.
تیر برنا نکرد در وی کار
به سر پنجه در کشیدش زار
هوش مصنوعی: تیر جوان نتوانست در او تأثیر بگذارد و با دست زار به او آسیب رساند.
پدرش را چو شد ز حال خبر
زود در بیشه شد که: وای پسر!
هوش مصنوعی: پس از آنکه پدرش از وضعیت او باخبر شد، به سرعت به جنگل رفت و با دلی پر از نگرانی ناله کرد: "وای بر پسرم!"
پسر او از جگر بر آورد آه
گفت: ازین بد مرا نبود گناه
هوش مصنوعی: پسر او از دل درد و اندوه آهی کشید و گفت: از این بدی که برایم پیش آمده، من گناهی ندارم.
با من، ای مهربان، تو بد کردی
چه توان کرد چون تو خود کردی؟
هوش مصنوعی: ای مهربان، تو با من بد رفتار کردی، حالا چه می‌توان کرد وقتی که خودت این کار را کردی؟
چون نیاموختی بمن پیشه
بمن آموخت شیر این بیشه
هوش مصنوعی: چون تو نتوانستی از من چیزی یاد بگیری، حالا خودم از تو می‌آموزم.
تو بجای آر آنچه بتوانی
تا نباشد ترا پشیمانی
هوش مصنوعی: هر چه می‌توانی انجام بده و تلاشت را برای رسیدن به اهداف بکن، تا بعدها احساس پشیمانی نداشته باشی.
اولین حقت این بود به درست
که کنی در سیه سپیدش چست
هوش مصنوعی: اولین وظیفه‌ات این بود که درست و حسابی کار کنی و در کارهای دشوار و سخت موفق باشی.
دومین پیشه‌ای بیاموزد
که کفافی از آن بر اندوزد
هوش مصنوعی: دومین حرفه‌ای را یاد بگیرد که بتواند از آن درآمد کسب کند.
سوم آن کش مدد شوی از مال
تا شود جفت همسری به حلال
هوش مصنوعی: سومین نکته این است که اگر از ثروت خود به دیگران کمک کنی، با حلالیت می‌توانی همسری مناسب پیدا کنی.
دهی از قرب نیکوان نورش
کنی از صحبت بدان دورش
هوش مصنوعی: در مکانی که مردمان خوب و نیکو قرار دارند، باید از دوری و جدایی با آنان آگاه شویم و نور و روشنی آنجا را حس کنیم.
چون تو این احتیاط‌ها کردی
گر بر آورد سر به نامردی
هوش مصنوعی: وقتی تو این همه مراقبت و احتیاط را انجام دادی، اگر کسی بخواهد به تو آسیب بزند، نشان از بی‌غیرتی اوست.
دان که آن را به ظلم کاشته‌اند
وز خدا و تو غم نداشته‌اند
هوش مصنوعی: بدان که آن را با ستم به وجود آورده‌اند و نه خدا به تو و نه تو به خدا غم و اندوهی نداشته‌ای.
چون نیاید سبو ز آب درست
آن ز جای دگر به باید جست
هوش مصنوعی: وقتی که ظرف آب به درستی پر نشود، باید در جای دیگری به دنبال آب رفت.
زان مبدل شدست آیینها
که جهان موج میزند زینها
هوش مصنوعی: از آن زمان، روش‌ها و آیین‌ها تغییر کرده‌اند که دنیای ما به خاطر این تغییرات به شدت در حال نوسان و حرکت است.
مردم اینند؟ چیست چارهٔ ما
جز خموشی و جز کنارهٔ ما
هوش مصنوعی: مردم این‌گونه‌اند؟ چه راه حلی برای ما وجود دارد جز سکوت و دوری از آنها؟
شیر مردی به دست می‌نکنند
که برو صد شکست می‌نکنند
هوش مصنوعی: شیرمردی را نمی‌توان به راحتی شکست داد، حتی اگر بارها مورد حمله قرار بگیرد.
نتواند شنید نام درست
آنکه مهرش شکسته باشد و سست
هوش مصنوعی: کسی که دلش شکسته و ارتباطش با محبوبش ضعیف شده است، نمی‌تواند نام او را درست بشنود.
جرم بخشا، به حرمت پاکان
که بگردان بلای ناگاهان
هوش مصنوعی: خطا را ببخش، به احترام انسان‌های پاک، تا بلای ناگهانی را دور کند.
پردهٔ عصمتت تو باز مگیر
به خداوندی از جوان وز پیر
هوش مصنوعی: ای پردهٔ پاکی و عفت تو را برای خداوند، نه به خاطر جوانان و نه به خاطر پیران، کنار نزن.
از دم گرگ بگسل این رمه را
پرورش ده به حفظ خود همه را
هوش مصنوعی: از دست گرگ خود را برهان و مراقب باش که همه را در امنیت نگه‌داری.