گنجور

بخش ۴۶ - حکایت

پسری با پدر به زاری گفت
که: مرا یار شو به همسر و جفت
گفت بابا: زنا کن و زن نه
پند گیر از خلایق، از من نه
در زنا گر بگیردت عسسی
بهلد، کاو گرفت چون تو بسی
زن بخواهی تو را رها نکند،
ور تو بگذاریش چه‌‎ها نکند؟
از من و مادرت نگیری پند
چند دیدی و نیز دیدم چند
آن رها کن که نان و هیمه نماند
ریش بابا ببین که: نیمه نماند

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پسری با پدر به زاری گفت
که: مرا یار شو به همسر و جفت
هوش مصنوعی: پسری با ناراحتی به پدرش گفت که: کاش برای من یک همسر و شریک زندگی انتخاب کنی.
گفت بابا: زنا کن و زن نه
پند گیر از خلایق، از من نه
هوش مصنوعی: پدر گفت: به نافرمانی و دسیسه بپرداز و از مردم نصیحت نگیر، از من هم نه.
در زنا گر بگیردت عسسی
بهلد، کاو گرفت چون تو بسی
هوش مصنوعی: اگر در زنا به تو اتهامی وارد شود، مانند کسی که دلیلی برای محکومیت تو پیدا کرده، بسیارند افرادی که مانند تو هستند و به همین دلیل گرفتار شده‌اند.
زن بخواهی تو را رها نکند،
ور تو بگذاریش چه‌‎ها نکند؟
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی زن تو را رها نکند، باید به او توجه کنی و او را دوست داشته باشی؛ اگر او را نادیده بگیری و فراموش کنی، ممکن است چه کارها که نکند!
از من و مادرت نگیری پند
چند دیدی و نیز دیدم چند
هوش مصنوعی: به خاطر تجربه‌ها و دیدگاه‌هایی که من و مادرت داریم، نباید به یکدیگر نصیحت کنیم. ما هر کدام در زندگی چیزهایی دیده‌ایم و یاد گرفته‌ایم که ارزشمند است.
آن رها کن که نان و هیمه نماند
ریش بابا ببین که: نیمه نماند
هوش مصنوعی: آنچه در دست داری که به درد نمی‌خورد، رها کن. به زندگی پدرت نگاه کن که او چیزهایی را برای تو فراهم کرده که دیگر نیمه‌کاره نماندند.