گنجور

بخش ۴۰ - در آداب می خوردن

خوردن باده گر شود ناچار
کوش تا نگذرد حریف از چار
خادمی چست و صاحبی خوشخوی
ساقیی نغز و مطربی خوش گوی
تا زر و سیم و نقل داری و می
منه از جای خویش بیرون پی
گر خوری می به خانهٔ دگران
بر حریفان مباش سرد و گران
چشم در شاهد حریف مکن
هزل با مردم شریف مکن
نقل کم خور، که می‌خمار کند
نقل کم کن که سرفگار کند
به قبول کسان ز جای مشو
عندلیب سخن سرای مشو
وقت خوردن دو باده کمتر نوش
تا نباید به دست رفتن و دوش
تا بگردد خورش گوارنده
مشو، ای خواجه، می گسارنده
می بهل، تا که کار خود بکند
که به آخر شکار خود بکند
خورش و می چو در هم آمیزی
خون خود را به خوان خود ریزی
می خوری، اعتراف کن به گناه
تا نگردد حرام سرخ و سیاه
چند گویی که: باده غم ببرد؟
دین و دنیا نگر که هم ببرد
بیغمی شعبه‌ای ز بی‌نفسیست
بطر و خرمی ز ناجفسیست
آن که شیرین به غم سرور کند
از دل خویش غم چه دور کند؟
بهتر از غم کدام یار بود؟
که شب و روز برقرار بود
می چنان خور که او مباح شود
نه کزو خانه مستراح شود
هر چه مستی کند حرامست آن
گر شرابست و گر طعامست آن
مستی مال و جاه و زور و جمال
هم حرامست و نیست هیچ حلال
به ضرورت نجس حلال بود
بیضرورت نفس وبال بود
آب زمزم گرت کند سرمست
رو بشوی از حلال بودن دست
تو در آبی، چنین دلیر مرو
بر کنارش رسی، به زیر مرو
گر چه غم سوز و غصه کاهست او
زو برمن، آب زیر کاهست او
گر چه آبی تنک نماید و سهل
پای در وی منه تو از سر جهل
بر حذر باش ز آب آتش رنگ
که تفش اژدهاست و ناب نهنگ
آتش باده بر مکن زین پس
که ترا آتش جوانی بس
می که آتش ندیده جوش کند
چون به آتش رسد خروش کند
می چو آتش بر آتشت ریزد
می ندانی چه فتنه بر خیزد؟
زین دو آتش چو دیگ برجوشی
گر به یکباره خود سیاووشی
کاسه‌ای کندرو خوشی نبود
چه شود گر دو آتشی نبود؟
بهل این آتش ار کمست، ار بیش
که درشت آتشیست اندر پیش
مکن، ای نفس و کار خود دریاب
روز شد برگشای چشم از خواب
چند راضی شوی به خورد و به خفت؟
ترک این بیخودی بباید گفت
باده نوشندگان جام الست
نشوند از شراب دنیا مست
ذوق پاکان زخم و مستی نیست
جاه نیکان به کبر و هستی نیست
هر کرا عشق او خراب کند
فارغ از بنگ و از شراب کند
از کف من چو جام‌جم داری
دیگر اندر جهان چه غم داری؟
گر چه اختر به اختیار تو شد
ورچه شیر فلک شکار تو شد
تو بیکبارگی ز دست مشو
وز شراب غرور مست مشو
بس ازین آب و خاک غارت کن
آب و خاکی دگر عمارت کن
گاه مستی و گه خرابی تو
کس نداند که از چه بابی تو؟
چون نکردی خرابی آبادان
بر خرابی چه میشوی شادان؟
خیز و آباد کن مقامی نیک
تا برآری به خیر نامی نیک
چند راحت بری ز ملک کسان؟
راحتی هم به ملک خود برسان

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خوردن باده گر شود ناچار
کوش تا نگذرد حریف از چار
هوش مصنوعی: اگر ناچار به نوشیدن شراب هستی، تلاش کن تا دوستانت را از چهار عنصر غفلت نگذارید.
خادمی چست و صاحبی خوشخوی
ساقیی نغز و مطربی خوش گوی
هوش مصنوعی: یک خدمتکار باهوش و چالاک و صاحب‌خانه‌ای با خلق و خوی نیکو، و نیز ساقی‌ای با حسن انجام کار و مطربی خوش‌زبان.
تا زر و سیم و نقل داری و می
منه از جای خویش بیرون پی
هوش مصنوعی: تا زمانی که مال و ثروت و نعمت داری، از جایت تکان نخور و بی‌جا نرو.
گر خوری می به خانهٔ دگران
بر حریفان مباش سرد و گران
هوش مصنوعی: اگر شراب بنوشی در خانهٔ دیگران، پس با دوستانت سرد و بی‌حوصله نباش.
چشم در شاهد حریف مکن
هزل با مردم شریف مکن
هوش مصنوعی: به دیگران نگاه کن و از گفتن حرف‌های بی‌معنی یا شوخی‌های بیجا خودداری کن. با افراد محترم با ادب رفتار کن.
نقل کم خور، که می‌خمار کند
نقل کم کن که سرفگار کند
هوش مصنوعی: کم بخور، زیرا که کم نوشیدن می‌تواند تو را هشیار کند و کم خوردن می‌تواند تو را مورد توجه قرار دهد.
به قبول کسان ز جای مشو
عندلیب سخن سرای مشو
هوش مصنوعی: به حرف دیگران اعتنا نکن و خودت را درگیر نظرهایشان نکن. مانند بلبل باش که با آوازش به سراغ کسی نمی‌رود.
وقت خوردن دو باده کمتر نوش
تا نباید به دست رفتن و دوش
هوش مصنوعی: زمانی که مشغول نوشیدن دو جرعه از شراب هستی، بهتر است کمتر بنوشی تا از دست نرود و فراموش نگردد.
تا بگردد خورش گوارنده
مشو، ای خواجه، می گسارنده
هوش مصنوعی: ای خواجه! تا زمانی که خورشید در حال چرخش و زندگی‌بخش است، به نوشیدن شراب مشغول نباش.
می بهل، تا که کار خود بکند
که به آخر شکار خود بکند
هوش مصنوعی: بنوش تا به مقصودت برسی، زیرا در نهایت به هدف خود خواهی رسید.
خورش و می چو در هم آمیزی
خون خود را به خوان خود ریزی
هوش مصنوعی: وقتی خورشید و شراب با هم ترکیب می‌شوند، به مانند این است که جان خود را به میهمانی خود تقدیم می‌کنی.
می خوری، اعتراف کن به گناه
تا نگردد حرام سرخ و سیاه
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی شراب بنوشی، صادقانه اعتراف کن به اشتباهاتت تا این نوشیدنی، چه سرخ باشد و چه سیاه، برایت حرام نشود.
چند گویی که: باده غم ببرد؟
دین و دنیا نگر که هم ببرد
هوش مصنوعی: چقدر می‌گویی که نوشیدن باده غم را از بین می‌برد؟ به دین و دنیای خود نگاه کن که آن‌ها نیز می‌توانند غم را از وجودت دور کنند.
بیغمی شعبه‌ای ز بی‌نفسیست
بطر و خرمی ز ناجفسیست
هوش مصنوعی: بی‌خیالی نتیجه‌ی بی‌احساسی است و شادی و خوشی ناشی از بی‌توجهی به مشکلات و کمبودهای زندگی می‌باشد.
آن که شیرین به غم سرور کند
از دل خویش غم چه دور کند؟
هوش مصنوعی: کسی که با غم خود شادی را تجربه می‌کند، چگونه می‌تواند از دل خود غم را دور کند؟
بهتر از غم کدام یار بود؟
که شب و روز برقرار بود
هوش مصنوعی: کدام دوست بهتر از غم می‌تواند باشد؟ که همیشه و در هر زمان همراه ماست.
می چنان خور که او مباح شود
نه کزو خانه مستراح شود
هوش مصنوعی: به گونه‌ای بنوش که از آن آسیب نبینی و دچار مشکل نشوی.
هر چه مستی کند حرامست آن
گر شرابست و گر طعامست آن
هوش مصنوعی: هر چیزی که باعث مستی و بی‌خودی شود، چه نوشیدنی باشد و چه غذا، حرام است.
مستی مال و جاه و زور و جمال
هم حرامست و نیست هیچ حلال
هوش مصنوعی: هیچ‌یک از ثروت، مقام، قدرت و زیبایی نمی‌تواند موجب خوشی واقعی شود و همه این‌ها در اصل حرام هستند.
به ضرورت نجس حلال بود
بیضرورت نفس وبال بود
هوش مصنوعی: اگر شرایط ایجاب کند، چیزی که نجس است می‌تواند حلال شود، اما اگر بدون ضرورت باشد، نفس انسان بر او سنگینی می‌کند و مشکلاتی به وجود می‌آورد.
آب زمزم گرت کند سرمست
رو بشوی از حلال بودن دست
هوش مصنوعی: اگر آب زمزم تو را مست کند، باید دستت را از حلال بودن بشویی.
تو در آبی، چنین دلیر مرو
بر کنارش رسی، به زیر مرو
هوش مصنوعی: تو در آب هستی، اما بی‌پروا نباش که به کناره نرسید! زیر آب نرو.
گر چه غم سوز و غصه کاهست او
زو برمن، آب زیر کاهست او
هوش مصنوعی: اگرچه او غم و اندوهی را بر دوش من می‌گذارد، اما این بار سنگین، به آرامی و به تدریج بر من اثر می‌گذارد.
گر چه آبی تنک نماید و سهل
پای در وی منه تو از سر جهل
هوش مصنوعی: اگرچه آبی که در آن پا می‌گذاری کم عمق و ساده به نظر می‌رسد، اما به خاطر نادانی خود، پای در آن نگذار.
بر حذر باش ز آب آتش رنگ
که تفش اژدهاست و ناب نهنگ
هوش مصنوعی: مواظب باش از آبی که رنگی شبیه به آتش دارد، زیرا گرمای آن به اندازه‌ای است که مانند آتش اژدهاست و می‌تواند به اندازه‌ی مرگبار نهنگ باشد.
آتش باده بر مکن زین پس
که ترا آتش جوانی بس
هوش مصنوعی: از این پس نوشیدن شراب را ترک کن، زیرا آتش جوانی تو به اندازه کافی سوزاننده است.
می که آتش ندیده جوش کند
چون به آتش رسد خروش کند
هوش مصنوعی: کسی که تجربه‌ای از شرایط سخت و خطرناک ندارد، وقتی با آن مواجه شود، واکنشی شدید و ناگهانی از خود نشان می‌دهد.
می چو آتش بر آتشت ریزد
می ندانی چه فتنه بر خیزد؟
هوش مصنوعی: شراب مانند آتش است که بر آتش دیگر می‌ریزد. تو نمی‌دانی که چه شور و هیجانی از این ترکیب به وجود خواهد آمد.
زین دو آتش چو دیگ برجوشی
گر به یکباره خود سیاووشی
هوش مصنوعی: اگر از دو آتش به شدت خروشانی، ناگهان منفجر شوی، مانند سیاوش جانت را از دست خواهی داد.
کاسه‌ای کندرو خوشی نبود
چه شود گر دو آتشی نبود؟
هوش مصنوعی: اگر در زندگی خوشی و لذتی وجود نداشته باشد، هیچ فرقی نمی‌کند که چقدر شتاب و حرکت در کارها داشته باشیم. برای تجربه واقعی خوشی، نیاز به شور و شوق داریم.
بهل این آتش ار کمست، ار بیش
که درشت آتشیست اندر پیش
هوش مصنوعی: اگر این آتش کم یا زیاد است، در هر حال آتشی بزرگ در برابر ماست.
مکن، ای نفس و کار خود دریاب
روز شد برگشای چشم از خواب
هوش مصنوعی: ای نفس، متوجه کار خود باش و خواب را ترک کن، که روز شده است و زمان بیداری فرا رسیده است.
چند راضی شوی به خورد و به خفت؟
ترک این بیخودی بباید گفت
هوش مصنوعی: چند وقت می‌خواهی به کم‌خوردن و به ذلت راضی باشی؟ باید این بی‌خودی را کنار بگذاری و بگویی کافی است.
باده نوشندگان جام الست
نشوند از شراب دنیا مست
هوش مصنوعی: نوشندگان شراب حقیقی، از شراب دنیوی مست نمی‌شوند.
ذوق پاکان زخم و مستی نیست
جاه نیکان به کبر و هستی نیست
هوش مصنوعی: احساس خوشی و سرور افراد پاک و معصوم ناشی از زخم‌ها و نارسایی‌ها نیست، و ارزش واقعی شخصیت افراد بزرگ و نیکو در خودبزرگ‌بینی و دارایی‌هایشان نیست.
هر کرا عشق او خراب کند
فارغ از بنگ و از شراب کند
هوش مصنوعی: هرکس که عشق او را مجنون کند، از نوشیدن شراب و مستی بی‌نیاز خواهد شد.
از کف من چو جام‌جم داری
دیگر اندر جهان چه غم داری؟
هوش مصنوعی: اگر تو در دست من، جام‌جم را داری، پس دیگر در این دنیا چه نگرانی و اندوهی می‌تواند وجود داشته باشد؟
گر چه اختر به اختیار تو شد
ورچه شیر فلک شکار تو شد
هوش مصنوعی: اگرچه ستاره به انتخاب تو شده و اگرچه شیر آسمان شکار تو شده است،
تو بیکبارگی ز دست مشو
وز شراب غرور مست مشو
هوش مصنوعی: فوراً از دست نرو و به خاطر غرور خود، به مستی دچار نشو.
بس ازین آب و خاک غارت کن
آب و خاکی دگر عمارت کن
هوش مصنوعی: پس از اینکه از این آب و خاک بهره‌برداری کردی، به فکر آباد کردن جایی دیگر باش.
گاه مستی و گه خرابی تو
کس نداند که از چه بابی تو؟
هوش مصنوعی: گاهی در حال شادی و مستی هستی و گاهی در شرایط نابسامان. هیچ‌کس نمی‌داند که تو به چه دلیلی به این حال و هوا دچار شده‌ای.
چون نکردی خرابی آبادان
بر خرابی چه میشوی شادان؟
هوش مصنوعی: اگر تو ویرانی آبادانی را نداشته باشی، در ویرانی چه خوشحال می‌شوی؟
خیز و آباد کن مقامی نیک
تا برآری به خیر نامی نیک
هوش مصنوعی: برخیز و جایی را بهتر کن تا نام نیکویی برای خود برپا کنی.
چند راحت بری ز ملک کسان؟
راحتی هم به ملک خود برسان
هوش مصنوعی: چند بار می‌خواهی از سرزمین دیگران راحتی پیدا کنی؟ کمی هم راحتی را برای خودت فراهم کن.