بخش ۳۶ - در باب ظلمه و ظلم
ظلمت ظلم تیره دارد راه
عدل باید جناح و قلب سپاه
خانهٔ ظالمان نه دیر، که زود
به فضیحت خراب خواهد بود
دود دل خانه سوز ظالم بس
بد کنش را همان مظالم بس
ظلم تاریک و دل سیه کندت
عدل رخشندهتر ز مه کندت
مرد را ظلم بیخ کن باشد
عدل و دادش حصار تن باشد
چه جنایت بتر که خون خوردن؟
وانگه از حلق هر زبون خوردن
نیست در بیخ دولت اینان
تبری چون دعای مسکینان
تو نترسی که باغ سازی و تیم
خرج آن جمله از خراج یتیم؟
باغ خود را نچیده گل بیوه
برده سرهنگ هیزم و میوه
شب تاریک دوک رشتن او
روز نانی به خون سرشتن او
وانگهی ظالمی چنین در پی
تیغ دفع بدان تویی،یا حی
پیرهزن نیمشب که آه کند
روی هفت آسمان سیاه کند
وای بر خفتگان خونخواران!
ز آفت سیل چشم بیداران
بس که دیدم دعای پیرزنان
که فرو ریخت خون تیرزنان!
گر به یک حبه ظلم ورزی تو
به حقیقت جوی نیرزی تو
از تو گر دیدهای پر آب شود
ملکت از سیل آن خراب شود
مهل، ای خواجه، کین زبونگیران
شهر وارون کنند و ده ویران
چو ضرورت شود معاون کار
ملک خود را به عادلان بسپار
چه کنی بر قلم زنان دغل
تکیه بر عقد ملک داری و حل؟
قلمی راست کرده در پس گوش
چشم بر خردهٔ کسان چون موش
حلق درویش را بریده به کلک
مال و ملکش کشیده اندر سلک
نشناسد که: کردگارش کیست؟
نه بداند که: اصل کارش چیست؟
علم دانستن فقیر و نقیر
علم ازردن یتیم و صغیر
گر ترا تیغ حکم در مشتست
شحنه کش باش دزد خود کشتست
دزد را شحنه راه رخت نمود
کشتن دزد بیگناه چه سود؟
دزد با شحنه چون شریک بود
کوچها را عسس چریک بود
چون سیاست نباشد اندر شهر
ندرخشد سنان و خنجر قهر
نیم شب کرد بر کریوه رود
دزد بر بام طفل و بیوه رود
همه مارند و مور،میر کجاست؟
مزد گیرنده، دزدگیر کجاست؟
راه زد کاروان و ده را کرد
شحنهٔ شهر مال هر دو ببرد
بر حرامی چو شحنه شد خندان
به حرم دان فرو برد دندان
چون کمان رئیس شد بیزه
نتوان خفت ایمن اندر ده
شهر وقتی که بیعسس باشد
چین ابروی شحنه بس باشد
تیغ حاکم حصار شهر بود
داروی درد فتنه قهر بود
سر دزدان که میوهٔ دارست
بر تن آسوده پارهٔ کارست
دزد را جای بر درخت بهست
پاسبان را نظر به رخت بهست
بتو معمور دادهاند این ملک
به خرابی مهل، که گیرد کلک
تا رخ این زمین نخاری تو
بجز از خار و خس چکاری تو؟
گر نه این میوهها به بار آید
باغ را از کلم چه کار آید؟
همه اندر تراش چون تیشه
کی بماند درخت این بیشه،
گوشت دهقان به هر دو ماه خورد
مرغ بریان چریک شاه خورد
دست دهقان چو چرم رفته ز کار
ده خدا دست نرم برده که: آر
دو سه درویش رفته در دره
پی گوساله و بز و بره
شب فغانی که: گرگ میش برد
روز آهی که؟ دزد خیش برد
تو پر از باد کرده پشم بروت
که کی آرد شبان پنیر و قروت؟
ای که بر قهر دیگران کوشی
بهر خود گاو دیگران دوشی
هیچ در قهر خود نخواهی شد
حاکم شهر خود نخواهی شد
هر که بر نفس خود مسلط نیست
نیست سلطان و اندرین خط نیست
پادشاهی نگاه داشتنست
دیده و دل به راه داشتنست
اندرین تن، که ملک خاص تواست
گر تو شاهی کنی، خلاص تواست
شاهی تن ز اعتدال بود
به طلب کردن کمال بود
کردن او را به شرع و عقل دوا
نپسندیدن آنچه نیست روا
اندرین شوکت و جوانی خود
شیر مردی و پهلوانی خود
بر وجود خود ار ظفر یابی
یا خود این روز رفته دریابی
زندهٔ جاودانه باشی تو
شیر مرد زمانه باشی تو
گر چه ترشست و تلخ گفتن حق
شوربختیست هم نهفتن حق
سخن ار دل شکن نباشد و سخت
رهنمایی کجا کند سوی بخت؟
هر چه گفتم اگر نگیری یاد
روز ما بگذرد، شبت خوش باد
بخش ۳۵ - حکایت: رفت کسری ز خط شهر به دشتبخش ۳۷ - در ملازمت پادشاه و شرایط بندگی: ای پسر، چون ملازم شاهی
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ظلمت ظلم تیره دارد راه
عدل باید جناح و قلب سپاه
هوش مصنوعی: در تاریکی ظلم، مسیر عدالت به وضوح وجود ندارد و برای رسیدن به آن نیاز است که هم دل و هم تلاش فراوانی به کار گرفته شود.
خانهٔ ظالمان نه دیر، که زود
به فضیحت خراب خواهد بود
هوش مصنوعی: سَرنوشتِ کسانی که به ظلم و ستم زندگی میکنند، به زودی به شرمندگی و نابودی خواهد انجامید.
دود دل خانه سوز ظالم بس
بد کنش را همان مظالم بس
هوش مصنوعی: دود دل، به معنای ناراحتی و اندوهی که در دل فرد است، باعث ویرانی و بیرحمی میشود. کسانی که ظلم میکنند، باید بدانند که نتیجه اعمال آنها بسیار بد خواهد بود و در نهایت خودشان متضرر خواهند شد.
ظلم تاریک و دل سیه کندت
عدل رخشندهتر ز مه کندت
هوش مصنوعی: ستم و ظلم، دل انسان را تیره و تار میکند، اما عدالت مانند نوری درخشان، دل را روشن و شاداب میسازد.
مرد را ظلم بیخ کن باشد
عدل و دادش حصار تن باشد
هوش مصنوعی: مرد باید از ظلم و ستم دوری کند تا بتواند با عدالت و انصاف زندگی کند و این اخلاق نیکو باید در وجود او ریشه دوانده باشد.
چه جنایت بتر که خون خوردن؟
وانگه از حلق هر زبون خوردن
هوش مصنوعی: کدام جنایت بدتر از این است که خون انسان ریخته شود؟ و سپس از زبان هر کس به ناحق سخن گفته شود؟
نیست در بیخ دولت اینان
تبری چون دعای مسکینان
هوش مصنوعی: در ریشه و اساس این حکومت، هیچ چیزی مانند دعای نیازمندان، قدرتی برای تغییر وضعیت ندارد.
تو نترسی که باغ سازی و تیم
خرج آن جمله از خراج یتیم؟
هوش مصنوعی: نگران نباش که برای ساختن باغ و هزینههای آن، همه چیز از درآمد یتیمان تأمین میشود.
باغ خود را نچیده گل بیوه
برده سرهنگ هیزم و میوه
هوش مصنوعی: باغ خود را که پر از گلهای زیبا و معطر است، رها کرده و به سراغ هیزم و میوهای رفتهام که متعلق به شخص دیگری است.
شب تاریک دوک رشتن او
روز نانی به خون سرشتن او
هوش مصنوعی: در شب تاریک، او با کار و تلاش خود نخ میریسد و در روز با زحمت خود نانی به دست میآورد که نتیجهی خون جگرش است.
وانگهی ظالمی چنین در پی
تیغ دفع بدان تویی،یا حی
هوش مصنوعی: سپس، اینطور است که ظالمی در پی تلاشی برای مقابله با توست، یا ای زنده.
پیرهزن نیمشب که آه کند
روی هفت آسمان سیاه کند
هوش مصنوعی: پیرهزنی که در نیمههای شب آه و ناله میکند، به قدری صدای او طاقتفرساست که انگار بر روی آسمان تاریک اثر میگذارد و آن را تاریکتر میکند.
وای بر خفتگان خونخواران!
ز آفت سیل چشم بیداران
هوش مصنوعی: آه از خواب رفتگان پرخاشگر! به خاطر طوفان اشک بیدارها.
بس که دیدم دعای پیرزنان
که فرو ریخت خون تیرزنان!
هوش مصنوعی: به قدری مشاهده کردم که دعاهای زنان سالخورده به طور ناگهانی و بینتیجه به سرنوشت بدی انجامید و به جای نیکی، سرانجام خونریزی و خشونت به بار آورد.
گر به یک حبه ظلم ورزی تو
به حقیقت جوی نیرزی تو
هوش مصنوعی: اگر بر کسی ظلم کنی، حتی اگر کمی باشد، در واقع به حقیقت و راستی آسیب میزنی.
از تو گر دیدهای پر آب شود
ملکت از سیل آن خراب شود
هوش مصنوعی: اگر چشمت پر از اشک شود، سرزمینت از طوفان و سیل نابود خواهد شد.
مهل، ای خواجه، کین زبونگیران
شهر وارون کنند و ده ویران
هوش مصنوعی: ای آقا، کمی صبر کن، زیرا افرادی که زبون و ضعیف هستند، در شهر اوضاع را به هم ریخته و ده را خراب میکنند.
چو ضرورت شود معاون کار
ملک خود را به عادلان بسپار
هوش مصنوعی: زمانی که به کمک نیاز داری، کارهای کشور خود را به دست افرادی شایسته و عادل بسپار.
چه کنی بر قلم زنان دغل
تکیه بر عقد ملک داری و حل؟
هوش مصنوعی: تو چه میکنی وقتی کسانی که در نوشتن دروغ میگویند، بر دعوی سلطنت و حق مالکیت تکیه میکنند و در واقع هیچ چیزی را حل نمیکنند؟
قلمی راست کرده در پس گوش
چشم بر خردهٔ کسان چون موش
هوش مصنوعی: قلمی در دست گرفتهام و در گوشهی چشمانم به زخمها و مشکلات دیگران نگاه میکنم، مانند موشی که به دقت به جزئیات توجه دارد.
حلق درویش را بریده به کلک
مال و ملکش کشیده اندر سلک
هوش مصنوعی: حلقهی گردن درویش را قطع کرده و او را به خاطر مال و ثروتش به زنجیر گرفتار کردهاند.
نشناسد که: کردگارش کیست؟
نه بداند که: اصل کارش چیست؟
هوش مصنوعی: کسی که نمیداند خالق او چه کسی است و نمیفهمد که هدف و اصل وجودش چیست، در حقیقت خودش را نمیشناسد.
علم دانستن فقیر و نقیر
علم ازردن یتیم و صغیر
هوش مصنوعی: دانش و آگاهی تنها مختص افراد ثروتمند نیست و کسی که به این علم دست پیدا کند، باید همیشه به یاد داشته باشد که آن را برای کمک به افراد نیازمند و ضعیف به کار بگیرد.
گر ترا تیغ حکم در مشتست
شحنه کش باش دزد خود کشتست
هوش مصنوعی: اگر تو در دستت ابزار قدرت و قانون را داری، باید شجاعت داشته باشی و به وظیفهات عمل کنی، وگرنه خودت به بیراهه رفتی و به خود آسیب میزنی.
دزد را شحنه راه رخت نمود
کشتن دزد بیگناه چه سود؟
هوش مصنوعی: دزد را شغلش را شغلش خاتمه داد و او را کشت، اما کشتن دزد بیگناه چه فایدهای دارد؟
دزد با شحنه چون شریک بود
کوچها را عسس چریک بود
هوش مصنوعی: وقتی دزد و نگهبان در یک تیم باشند، هیچکس نمیتواند به کارها و فعالیتهای آنها شک کند.
چون سیاست نباشد اندر شهر
ندرخشد سنان و خنجر قهر
هوش مصنوعی: زمانی که در جامعهای سیاست و تدبیر وجود نداشته باشد، نشانههای قدرت و انتقام نیز در آن جامعه نمود نخواهد داشت.
نیم شب کرد بر کریوه رود
دزد بر بام طفل و بیوه رود
هوش مصنوعی: نیمهشب، دزدی بر روی بام خانهای در کنار رودخانه، به سراغ یک کودک و زنی بیوه میرود.
همه مارند و مور،میر کجاست؟
مزد گیرنده، دزدگیر کجاست؟
هوش مصنوعی: در اینجا به این نکته اشاره میشود که همه در تلاش هستند و در حال فعالیتاند، اما آن کسی که باید مسئولیت و پاداش را بگیرد، کجاست؟ به عبارتی دیگر، کسانی که مشغول کار هستند، اما کسی که باید مراقب و نگهبان این فعالیتها باشد، غایب است.
راه زد کاروان و ده را کرد
شحنهٔ شهر مال هر دو ببرد
هوش مصنوعی: کاروان در میانهی راه دچار مشکل شد و درنتیجه، دهکده را به نوعی نیروی محافظ شهر تبدیل کرد، در حالی که تمام داراییهای هر دو را به غنیمت برد.
بر حرامی چو شحنه شد خندان
به حرم دان فرو برد دندان
هوش مصنوعی: وقتی آن درندهخو به حرم میرسد، با نیشی خندان و شیطنتآمیز، به چنگال خود میزند.
چون کمان رئیس شد بیزه
نتوان خفت ایمن اندر ده
هوش مصنوعی: وقتی که رئیس مانند کمانی بدون زه باشد، نمیتوان با آرامش و امنیت در دهکده خوابید.
شهر وقتی که بیعسس باشد
چین ابروی شحنه بس باشد
هوش مصنوعی: زمانی که یک شهر بدون نگهبان و نظم باشد، تنها یک التیام کوچک مانند زیبایی ابروهای یک مأمور میتواند کافی باشد تا همه چیز را تحت کنترل درآورد.
تیغ حاکم حصار شهر بود
داروی درد فتنه قهر بود
هوش مصنوعی: تیغ حاکم، مانند دیواری است که دور شهر را احاطه کرده و نشانهای از قدرت اوست، در حالی که درگیریها و مشکلاتی که در جامعه وجود دارد، ناشی از خشمی است که در دلها وجود دارد.
سر دزدان که میوهٔ دارست
بر تن آسوده پارهٔ کارست
هوش مصنوعی: سر دزدان که میوهٔ دارست بر تن آسوده پارهٔ کارست به این معناست که کسانی که میوهای را به دست آوردهاند، از سرقت آن خوشحال و بیدغدغه هستند و برای آن کار زحمت کشیدهاند. به عبارتی، آنها به راحتی از نتیجهی زحمات خود بهرهمند میشوند.
دزد را جای بر درخت بهست
پاسبان را نظر به رخت بهست
هوش مصنوعی: دزد را باید در شاخههای درخت جستجو کرد و پاسبان باید به نوع و شکل ظاهری او توجه کند.
بتو معمور دادهاند این ملک
به خرابی مهل، که گیرد کلک
هوش مصنوعی: به تو این سرزمین را به ویرانی سپردهاند، تا اینکه قلم تو بتواند آن را تحت تأثیر قرار دهد.
تا رخ این زمین نخاری تو
بجز از خار و خس چکاری تو؟
هوش مصنوعی: آیا تو جز در این دنیای بیارزش و پر از مشکلات کار دیگری هم داری؟
گر نه این میوهها به بار آید
باغ را از کلم چه کار آید؟
هوش مصنوعی: اگر این میوهها به ثمر نرسند، پس باغ چه سودی دارد که فقط کلم در آن رشد کند؟
همه اندر تراش چون تیشه
کی بماند درخت این بیشه،
هوش مصنوعی: همه افرادی که در حال تلاش و کوشش هستند، مانند تیشهای هستند که بر روی درختان این جنگل کار میکنند. یعنی فشار و تلاش بیپایان نمیتواند درختی را برای همیشه از بین ببرد.
گوشت دهقان به هر دو ماه خورد
مرغ بریان چریک شاه خورد
هوش مصنوعی: اینجا به تفاوت سطح معیشت و زندگی مردم اشاره شده است. در اینجا گفته میشود که کشاورز باید به سختی زندگی کند و تنها به شکل محدود غذایی تهیه کند، در حالی که طبق انتظار، دیگران مانند شاه به راحتی و با لذت از غذاهای خوشمزه و لذیذ بهرهمند میشوند. این بیانگر نابرابریهای اجتماعی و اقتصادی است که در زندگی انسانها وجود دارد.
دست دهقان چو چرم رفته ز کار
ده خدا دست نرم برده که: آر
هوش مصنوعی: دست کشاورز که کارش به پوستین رفته، خداوند با دستی نرم بر او لطف میکند و میگوید: "بیا".
دو سه درویش رفته در دره
پی گوساله و بز و بره
هوش مصنوعی: چند درویش به دنبال گوساله و بز و بره وارد دره شدهاند.
شب فغانی که: گرگ میش برد
روز آهی که؟ دزد خیش برد
هوش مصنوعی: در شب صدای بلندی میآید که در آن گرگ گوسفندها را میبرد و در روز، کسی دزدکی ابزار زراعتش را میبرد.
تو پر از باد کرده پشم بروت
که کی آرد شبان پنیر و قروت؟
هوش مصنوعی: شما آنقدر خود را بزرگ کردهاید که دیگر از واقعیت دور شدهاید، در حالی که کسی نیست که شبانه برایتان غذای خوب بیاورد.
ای که بر قهر دیگران کوشی
بهر خود گاو دیگران دوشی
هوش مصنوعی: ای کسی که برای انتقام از دیگران تلاش میکنی، به خاطر منافع خود از کارهای آنها استفاده میکنی.
هیچ در قهر خود نخواهی شد
حاکم شهر خود نخواهی شد
هوش مصنوعی: اگر در خشم و قهر خود باقی بمانی، هرگز نمیتوانی بر زندگی و محیط خود تسلط پیدا کنی.
هر که بر نفس خود مسلط نیست
نیست سلطان و اندرین خط نیست
هوش مصنوعی: هر کسی که بر نفس و خواستههای خود تسلط نداشته باشد، نمیتواند سلطنت و قدرت واقعی داشته باشد و در این مسیر، هیچ موفقیتی نخواهد داشت.
پادشاهی نگاه داشتنست
دیده و دل به راه داشتنست
هوش مصنوعی: حاکم بودن به این است که هم چشم و هم دل را از حقایق بپاییم و به درستی و درایت زندگی کنیم.
اندرین تن، که ملک خاص تواست
گر تو شاهی کنی، خلاص تواست
هوش مصنوعی: در این بدن که متعلق به توست، اگر تو بخواهی، میتوانی از آن آزاد شوی.
شاهی تن ز اعتدال بود
به طلب کردن کمال بود
هوش مصنوعی: سلطنت به تعادل جسم وابسته است و رسیدن به کمال نیز در جستجو و تلاش برای آن میسر میشود.
کردن او را به شرع و عقل دوا
نپسندیدن آنچه نیست روا
هوش مصنوعی: او را با اصول دین و خرد سازگار میدانم، اما نمیپذیرم چیزی را که درست نیست.
اندرین شوکت و جوانی خود
شیر مردی و پهلوانی خود
هوش مصنوعی: در این دوران پر از شوکت و جوانی، شجاعت و مردانگی خود را نشان بده.
بر وجود خود ار ظفر یابی
یا خود این روز رفته دریابی
هوش مصنوعی: اگر بر موفقیت خود پی ببری یا به خوبی این روزهای گذشته را درک کنی، میتوانی به ارزش واقعی وجود خود پی ببری.
زندهٔ جاودانه باشی تو
شیر مرد زمانه باشی تو
هوش مصنوعی: اگر همیشه و به صورت پایدار زندگی کنی، در واقع تو یک قهرمان و شخص برجسته این دوران خواهی بود.
گر چه ترشست و تلخ گفتن حق
شوربختیست هم نهفتن حق
هوش مصنوعی: هرچند که بیان حقیقت ممکن است تلخ و ناخوشایند باشد، اما پنهان کردن آن به مراتب بدتر از گفتن است.
سخن ار دل شکن نباشد و سخت
رهنمایی کجا کند سوی بخت؟
هوش مصنوعی: اگر سخن دلنواز و لطیف نباشد، چگونه میتواند به خوبی راهنمایی کند و انسان را به سوی خوشبختی هدایت کند؟
هر چه گفتم اگر نگیری یاد
روز ما بگذرد، شبت خوش باد
هوش مصنوعی: هر چه من بگویم و تو متوجه نشوی، روزهای ما خواهد گذشت. امیدوارم شب تو خوش باشد.