گنجور

بخش ۳۱ - در شرف بنیت انسان به صورت و معنی بر دیگر مخلوقات

چون شوی آنچنان که میبایی
چون تو با خویشتن نمییی؟
نظری کن درین معانی تو
تا مگر خویش را بدانی تو
کز برای چه کارت آوردند؟
به چه زحمت به بارت آوردند؟
کیستی؟ روی در کجا داری؟
بکه امید و التجا داری؟
نامهٔ ایزدی تو، سر بسته
باز کن بند نامه آهسته
تا ببینی تو هر دو گیتی نقد
کرده با یکدگر به یک جا عقد
از کم و بیش نکته‌ای نگذاشت
که نه ایزد درین صحیفه نگاشت
ای کتاب مبین، ببین خود را
باز دان از هزار آن صد را
خویشتن را نمی‌شناسی قدر
ورنه بس محتشم کسی، ای صدر
هم خلف نام و هم خلیفه نسب
نه به بازی شدی خلیفه لقب
ذات حق را بهینه اسمی تو
گنج تقدیس را طلسمی تو
به بدن درج اسم ذات شدی
به قوی مظهر صفات شدی
هم چو سیمرغ رازهای جهان
در پس قاف قالبت پنهان
سر موی ترا دو کون بهاست
زانکه هستی دو کون بی کم کاست
ملکوتست جای و منزل تو
جبروت آشیانهٔ دل تو
با تو همره ز طالع فلکی
قوتی چند روحی و ملکی
قالبت قبه ایست اللهی
لیک در جبه‌ای، نه آگاهی
بر تو کلک سپهر صورت بند
کرده خطهای معقلی پیوند
هیکل تست حرز قیم فرش
کایةالکرسیست و کنزالعرش
صنع را برترین نمونه تویی
خط بی‌چون و بی‌چگونه تویی
هم خمیر تنت سرشتهٔ اوست
هم حروفت قلم نوشتهٔ اوست
نقش الله نقش پنجهٔ تو
« ما سوی الله» در شکنجهٔ تو
ز سر و دست و ناف و پای تو دل
کرده نام محمدی حاصل
الف قامتست و را ابرو
صاد و ضاد تو چشم‌ها بر رو
طا و ظا انف و سین و شین دندان
ها دهان تو با لب خندان
میم نافست و عین و غینت گوش
این بدان و در آن دگر میکوش
میکنی ز آن سر و دهان و دو چشم
بر سه دندان شین شیطان خشم
صورتی کش به دست خود کردست
چون توان گفتنش؟ که بد کردست
دیو را نور عقل یار نبود
ورنه این جا ز سجده عار نبود
ایزدت خواست تا پدید شدی
لایق مژده و نوید شدی
پدری کرد عقلت از بالا
مادری نفس، تا شدی والا
اخترانت برادر و خواهر
ملکت یار و مالکت یاور
عقلت از عالم اله آمد
نفست از بارگاه شاه آمد
دو ملک با تو این چنین همراه
سوی ایشان نمی‌کنی تو نگاه؟
ملک و روح با تو و تو به خواب
شب قدری،تو خویش را دریاب
نه عرض گشته در سرای سپنج
خادمان تو با جواهر پنج
چار عنصر خمیرهٔ جسمت
سه موالید جزوی از اسمت
آب حمال تست و کشتیها
باد فراش تست و دشتیها
آتش از مطبخ تو آشپزیست
افتابت به باغ رنگ رزیست
بر تو حفظش چنان نگشت محیط
کز مرکب بترسی وز بسیط
مشکل عالم از تو آسان شد
دد و دامت ز دم هراسان شد
سنگ چون موم زیر تیشهٔ تست
آب و آهن یکی ز پیشهٔ تست
پوست بیرون کنی ز شیر و پلنگ
وز هوا در کشی عقاب و کلنگ
در سر پیل بر زنی قلاب
گردن شیر نرکشی به طناب
دیگران زیر باروران تواند
سر در افسار و در عنان تواند
حیوان و نبات خوردن تست
معدن آذین گوش و گردن تست
آفتابست عقل و ماهت روح
جهل توفان و علم کشتی نوح
آسمانت سرست و عرشت هوش
حس ده‌گانه گونه گونه سروش
خلق نیکت بهشت و سیرت حور
کرم و همتت بلند قصور
خلق بدد و زخست و نار غضب
قهر و دیوانگی شواظ و لهب
ویل خشم و نعیم خشنودی
دد و دام آز و شهوت موذی
بحرها آب چشم و گوش و دهان
بیشه موی و درو چمنده نهان
کوهها گرده و سپر زو جگر
دره و پشته عضوهای دگر
ز رگ و استخوان و عضله و پی
لحم و غضروف و جلد بر سر وی
سه هزار آلت از درون و برون
درج کردند در تو، بلکه فزون
بعد از آن قوت نباتی هشت
با یکی زین هر آلتی ضم گشت
حاصل ضرب بیست و چار هزار
کارفرمای و کار کن به شمار
شب و روز ایستاده در کارت
تا بلندی گرفت دیوارت
نه فلک در دل تو دارد گنج
با کواکب و لیک در یک کنج
جان جهان را بگشت و لنک نشد
وز حضور سپهر تنگ نشد
گر زمانی به ترک تاز آیی
بروی تا به عرش و باز آیی
شد درین جسم هفت گردون موج
وز شهاب نجوم فوجا فوج
آسمانت سر و شهاب ذکاست
زحلت فهم و فکر صایب و راست
با تو بهرام شوکتست و غضب
زهره تزیین شهوتست و طرب
مشتری زهد و علم و جاه و وقار
تیر شعر و خط و حساب و شمار
مهر حکم و سیاست شاهی
ماه هر حرفتی که میخواهی
خاک پرگنج و پر دفینهٔ تست
آب پر زورق و سفینهٔ تست
هم ترا تاج اصطفا بر سر
هم ترا خلعت صفا در بر
گاه بردار و گاه بر تختی
آدمی کی بود بدین سختی؟
«لیس فی جبتی» تو دانی گفت
وین «اناالحق» تو میتوانی گفت
گاه عبدی و گاه معبودی
چه عجب؟ چون غلام محمودی
خواجه فارغ شدست ازین بازی
همه کارش تو بنده میسازی
در جهان چاره‌ای نشد ز تو فوت
بجز از موت و چاره کردن موت
آفرینش تمام گشت بتو
خاک از افلاک در گذشت بتو
دو سر خط حلقهٔ هستی
از حقیقت به هم تو پیوستی
جهد آن می‌کن، ار تو عیاری
کان دویی را ز بین برداری
نیک مستم و گرنه زین جامت
بنمایم هزار و یک نامت
بستان این که شربتی صافیست
بشناس اینقدر که این کافیست
بیش ازین گرد و حرف برخوانی
ترسمت برجهی که: « سبحانی»
آنچه گفتم به نقد نیک بدان
وز پی آن زیادتی میران

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون شوی آنچنان که میبایی
چون تو با خویشتن نمییی؟
هوش مصنوعی: وقتی تو به آن درجه از کمال برسی که شایسته‌اش هستی، چرا با خودت چنین رفتار نمی‌کنی؟
نظری کن درین معانی تو
تا مگر خویش را بدانی تو
هوش مصنوعی: به این موضوعات دقت کن تا شاید بتوانی خود را بهتر بشناسی.
کز برای چه کارت آوردند؟
به چه زحمت به بارت آوردند؟
هوش مصنوعی: برای چه کاری تو را دعوت کردند؟ به چه دلیل این زحمت را به خودشان دادند؟
کیستی؟ روی در کجا داری؟
بکه امید و التجا داری؟
هوش مصنوعی: تو کیستی و در کجا قرار داری؟ آیا به درگاه چه کسی امید و درخواست کمک داری؟
نامهٔ ایزدی تو، سر بسته
باز کن بند نامه آهسته
هوش مصنوعی: پیام الهی‌ات را به آرامی باز کن و رازهای آن را کشف کن.
تا ببینی تو هر دو گیتی نقد
کرده با یکدگر به یک جا عقد
هوش مصنوعی: برای اینکه دنیا را به خوبی درک کنی، باید هر دو جنبه آن را - مثبت و منفی - در یک نقطه کنار هم بررسی کنی.
از کم و بیش نکته‌ای نگذاشت
که نه ایزد درین صحیفه نگاشت
هوش مصنوعی: در این دنیا هیچ چیزی نیست که خداوند در کتابی که نوشت، به آن اشاره نکرده باشد.
ای کتاب مبین، ببین خود را
باز دان از هزار آن صد را
هوش مصنوعی: ای کتاب روشن، خود را از میان هزاران گره، به وضوح نشان بده.
خویشتن را نمی‌شناسی قدر
ورنه بس محتشم کسی، ای صدر
هوش مصنوعی: اگر خود را بشناسی، متوجه می‌شوی که در حقیقت چقدر ارزشمند و باوقار هستی، ای بزرگوار.
هم خلف نام و هم خلیفه نسب
نه به بازی شدی خلیفه لقب
هوش مصنوعی: خلف و جانشینِ نام و نَسَب، به سادگی و به دور از بازی‌های ظاهری، عنوان خلیفه را به دست آورده‌اید.
ذات حق را بهینه اسمی تو
گنج تقدیس را طلسمی تو
هوش مصنوعی: خداوند را بهترین نام‌هاست و صفات او مانند گنجی قیمتی و مهم هستند که باید مورد احترام و تقدیس قرار گیرند.
به بدن درج اسم ذات شدی
به قوی مظهر صفات شدی
هوش مصنوعی: به جسم تو نام خدا نوشته شده و با نیرومندی، صفات الهی در تو تجلی یافته است.
هم چو سیمرغ رازهای جهان
در پس قاف قالبت پنهان
هوش مصنوعی: مثل سیمرغ، رازهای دنیا در پس قاف، در قامت تو نهفته است.
سر موی ترا دو کون بهاست
زانکه هستی دو کون بی کم کاست
هوش مصنوعی: در این جمله می‌گوید که زیبایی و ارزش موهای تو به اندازه‌ای است که در دو جهان ارزشمند و بی‌نقص است. این به معنای آن است که وجود تو و زیبایی‌ات در هر دو دنیا (مادی و معنوی) کم و کاستی ندارد.
ملکوتست جای و منزل تو
جبروت آشیانهٔ دل تو
هوش مصنوعی: جهان معنوی و فوق‌العاده، جایی است که تو متعلق به آن هستی، و قدرت و عظمت، در دل تو و در وجود تو جایی دارد.
با تو همره ز طالع فلکی
قوتی چند روحی و ملکی
هوش مصنوعی: با تو به خاطر سرنوشت ستاره‌ای، نیرویی از روح و ملائک نصیب‌ام می‌شود.
قالبت قبه ایست اللهی
لیک در جبه‌ای، نه آگاهی
هوش مصنوعی: شما به ظاهری زیبا و مقدس مانند گنبدی آسمانی جلوه می‌کنید، اما در باطن خود از حقیقت و آگاهی بی‌بهره‌اید.
بر تو کلک سپهر صورت بند
کرده خطهای معقلی پیوند
هوش مصنوعی: آسمان به زیبایی، نقش و خطهای معقلی را بر تو ترسیم کرده است.
هیکل تست حرز قیم فرش
کایةالکرسیست و کنزالعرش
هوش مصنوعی: وجود تو مانند دژی است که با ارزش‌ترین نعمت‌ها و جایگاه‌ها محافظت می‌کند و تو مانند تاج و تختی در مقابل عظمت و زیبایی خداوند قرار داری.
صنع را برترین نمونه تویی
خط بی‌چون و بی‌چگونه تویی
هوش مصنوعی: تو بهترین نمونه‌ای از خلق و آفرینش هستی، بی‌هیچ نقص و کمبودی.
هم خمیر تنت سرشتهٔ اوست
هم حروفت قلم نوشتهٔ اوست
هوش مصنوعی: بدن تو از همان ماده‌ای ساخته شده که او خلق کرده و نوشته‌های تو، به معنی کلمات و آثار تو، نیز از استعداد و دانش او نشأت می‌گیرد.
نقش الله نقش پنجهٔ تو
« ما سوی الله» در شکنجهٔ تو
هوش مصنوعی: نقش خداوند در زندگی تو مانند اثر انگشت توست، و همه چیز غیر از خداوند در عذاب و زحمت توست.
ز سر و دست و ناف و پای تو دل
کرده نام محمدی حاصل
هوش مصنوعی: دل از سر، دست، ناف و پای تو به نام محمدی پر شده است.
الف قامتست و را ابرو
صاد و ضاد تو چشم‌ها بر رو
هوش مصنوعی: این شعر درباره زیبایی و ویژگی‌های خاص شخصی صحبت می‌کند. در آن به زیبایی قامت و حالت ابروها اشاره شده و اینکه چشم‌ها در چهره او چقدر جذاب و دلربا هستند. شاعر با این توصیف قصد داشته تا زیبایی را به تصویر بکشد و احساسی عمیق از جذابیت و شیفتگی را منتقل کند.
طا و ظا انف و سین و شین دندان
ها دهان تو با لب خندان
هوش مصنوعی: دندان‌هایت در دهان تو با لبخند زیبا و دلنشین دیده می‌شود.
میم نافست و عین و غینت گوش
این بدان و در آن دگر میکوش
هوش مصنوعی: گوش کن به آنچه که در مورد میم و عین و غین گفته شده و در موارد دیگر هم تلاش کن.
میکنی ز آن سر و دهان و دو چشم
بر سه دندان شین شیطان خشم
هوش مصنوعی: شما با چهره و لب‌ها و چشمانتان، خشم شیطان را به نمایش می‌گذارید.
صورتی کش به دست خود کردست
چون توان گفتنش؟ که بد کردست
هوش مصنوعی: صورت زیبایی که او با دست خود ساخته است، چگونه می‌توان درباره‌اش سخن گفت؟ زیرا او کار نادرستی انجام داده است.
دیو را نور عقل یار نبود
ورنه این جا ز سجده عار نبود
هوش مصنوعی: اگر چراغ عقل به دیو نور می‌داد، اینجا به خاطر سجده و بندگی حسرت نمی‌کشید.
ایزدت خواست تا پدید شدی
لایق مژده و نوید شدی
هوش مصنوعی: خداوند خواست که تو به وجود بیایی و از این رو، شایسته مژده و بشارت شدی.
پدری کرد عقلت از بالا
مادری نفس، تا شدی والا
هوش مصنوعی: پدرت با دانش و حکمتش و مادرت با احساسات و روحی که به تو هدیه داد، باعث شدند که تو به مقام والایی برسی.
اخترانت برادر و خواهر
ملکت یار و مالکت یاور
هوش مصنوعی: ستارگان تو خواهر و برادرند و یار و مال تو همواره پشتیبانت هستند.
عقلت از عالم اله آمد
نفست از بارگاه شاه آمد
هوش مصنوعی: عقلت از دنیای معنوی و الهی نشأت گرفته و نفست از مقام قدرت و بزرگی آمده است.
دو ملک با تو این چنین همراه
سوی ایشان نمی‌کنی تو نگاه؟
هوش مصنوعی: دو فرشته همیشه همراه تو هستند، آیا توجهی به آن‌ها نمی‌کنی؟
ملک و روح با تو و تو به خواب
شب قدری،تو خویش را دریاب
هوش مصنوعی: در این شب قدر که فرشتگان و روحانیون به سراغت آمده‌اند، خودت را بشناس و اهمیت وجودی‌ات را دریاب.
نه عرض گشته در سرای سپنج
خادمان تو با جواهر پنج
هوش مصنوعی: در مکانی که تو هستی، خادمان تو با جواهرهای گرانبها به خدمت مشغولند و هیچ چیز دیگری در آنجا مطرح نیست.
چار عنصر خمیرهٔ جسمت
سه موالید جزوی از اسمت
هوش مصنوعی: بدن تو از چهار عنصر ساخته شده، و سه چیز دیگر نیز جزو هویت تو هستند.
آب حمال تست و کشتیها
باد فراش تست و دشتیها
هوش مصنوعی: آب به دوش توست و کشتی‌ها در راه تو حرکت می‌کنند و دشت‌ها زیر نظر تو هستند.
آتش از مطبخ تو آشپزیست
افتابت به باغ رنگ رزیست
هوش مصنوعی: آتش نتیجه‌ی مهارت و هنر آشپزی توست، و جلوه‌ات در باغ مانند زیبایی گل‌هاست.
بر تو حفظش چنان نگشت محیط
کز مرکب بترسی وز بسیط
هوش مصنوعی: در اطرافت چنان حفاظتی برای تو ایجاد شده که از ترس افتادن از مرکب و به زمین افتادن، احساس خطر نکنی.
مشکل عالم از تو آسان شد
دد و دامت ز دم هراسان شد
هوش مصنوعی: مشکل‌های دنیا با وجود تو حل شده و جانوران و مخلوقات از نفس تو ترسیده و بیدار شده‌اند.
سنگ چون موم زیر تیشهٔ تست
آب و آهن یکی ز پیشهٔ تست
هوش مصنوعی: سنگ مانند موم زیر ابزار تو قرار دارد و آب و آهن نیز جزو کارهای تو محسوب می‌شود.
پوست بیرون کنی ز شیر و پلنگ
وز هوا در کشی عقاب و کلنگ
هوش مصنوعی: اگر از شیر و پلنگ پوست بزنید و عقاب و کلنگ را نیز از هوا بزنید، به این معناست که باید از موانع و مشکلات بزرگ عبور کنید و به چیزی عظیم‌تر دست یابید.
در سر پیل بر زنی قلاب
گردن شیر نرکشی به طناب
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که تو در موقعیت سخت و دشواری قرار گرفته‌ای و باید با احتیاط و تدبیر عمل کنی. در این حالت، نمی‌توان فقط به قدرت و نیرو تکیه کرد، بلکه باید با دقت و هوش به مسائل نزدیک شد.
دیگران زیر باروران تواند
سر در افسار و در عنان تواند
هوش مصنوعی: دیگران زیر باروران می‌توانند در کنترل و هدایت باشند.
حیوان و نبات خوردن تست
معدن آذین گوش و گردن تست
هوش مصنوعی: غذا خوردن تو از حیوانات و گیاهان، نشانه و جواهراتی است که به گوش و گردن تو زیبایی می‌بخشد.
آفتابست عقل و ماهت روح
جهل توفان و علم کشتی نوح
هوش مصنوعی: عقل مانند آفتاب است که روشنی می‌بخشد و روح انسانی شبیه به ماه است. جهل مانند توفانی است که انسان را در می‌نوردد و علم مانند کشتی نوح می‌باشد که انسان را از غرق شدن نجات می‌دهد.
آسمانت سرست و عرشت هوش
حس ده‌گانه گونه گونه سروش
هوش مصنوعی: آسمان تو پر از زیبایی و عظمت است و در آن، حواس و توانمندی‌های مختلفی وجود دارد که هر کدام می‌توانند تجلیات متفاوتی از این زیبایی را نشان دهند.
خلق نیکت بهشت و سیرت حور
کرم و همتت بلند قصور
هوش مصنوعی: وجود نیک تو مانند بهشت است و شخصیتت همچون حور زنی با کرم و خوب‌رویی، و اراده و بلندپروازی تو به اندازه‌ی قصرهاست.
خلق بدد و زخست و نار غضب
قهر و دیوانگی شواظ و لهب
هوش مصنوعی: مردم بد و از خود ناراحت و خشمگین هستند و به شدت در حال قهر و دیوانگی، مانند شعله‌های آتش هستند.
ویل خشم و نعیم خشنودی
دد و دام آز و شهوت موذی
هوش مصنوعی: خشم و قدرت آزاردهنده‌ای که در جان انسان و در حیوانات وجود دارد، همچنین خواهش‌های نفسانی و تمایلات ناپسند، همواره مخل روح و آرامش انسان هستند.
بحرها آب چشم و گوش و دهان
بیشه موی و درو چمنده نهان
هوش مصنوعی: دریاها مانند اشک چشم، گوش و دهان هستند و جنگل‌ها پر از موهای ریز و پنهان‌اند.
کوهها گرده و سپر زو جگر
دره و پشته عضوهای دگر
هوش مصنوعی: کوه‌ها مانند گرده و سپر هستند و دره‌ها و تپه‌ها اجزای دیگری از طبیعت به شمار می‌روند.
ز رگ و استخوان و عضله و پی
لحم و غضروف و جلد بر سر وی
هوش مصنوعی: او از جسم و اندام و بافت‌های مختلفی ساخته شده است؛ از رگ و استخوان، عضلات و تاندون‌ها، گوشت و غضروف و پوست، همه این‌ها بر سر او جمع شده‌اند.
سه هزار آلت از درون و برون
درج کردند در تو، بلکه فزون
هوش مصنوعی: در تو سه هزار ویژگی و خصوصیت از داخل و خارج قرار داده‌اند، حتی بیشتر از آنچه که تصور می‌شود.
بعد از آن قوت نباتی هشت
با یکی زین هر آلتی ضم گشت
هوش مصنوعی: پس از آن، نیروی گیاهی که هشت نوع آن بود، به همراه یکی از این ابزارها ترکیب شد.
حاصل ضرب بیست و چار هزار
کارفرمای و کار کن به شمار
هوش مصنوعی: حاصل ضرب ۲۴ هزار کارفرما و کارگر را حساب کن.
شب و روز ایستاده در کارت
تا بلندی گرفت دیوارت
هوش مصنوعی: در هر لحظه و در تمام ساعات، مشغول کار هستی تا دیوار بلندی بسازی.
نه فلک در دل تو دارد گنج
با کواکب و لیک در یک کنج
هوش مصنوعی: فلک و ستاره‌ها در دل تو گنجی ندارند، اما در یک گوشه از وجودت دنیایی از ارزش‌ها و زیبایی‌ها نهفته است.
جان جهان را بگشت و لنک نشد
وز حضور سپهر تنگ نشد
هوش مصنوعی: روح و جان این جهان به گردشش ادامه می‌دهد و هرگز از حضور آسمان کم نمی‌شود.
گر زمانی به ترک تاز آیی
بروی تا به عرش و باز آیی
هوش مصنوعی: اگر روزی به دلیری و شجاعت پیروز شوی، به قله‌های بلندی خواهی رسید و دوباره به جایی که از آن آمده‌ای، بازخواهی گشت.
شد درین جسم هفت گردون موج
وز شهاب نجوم فوجا فوج
هوش مصنوعی: در این بدن، همچون هفت آسمان، امواجی به وجود آمده و ستاره‌ها به صورت گروهی در حال حرکت‌اند.
آسمانت سر و شهاب ذکاست
زحلت فهم و فکر صایب و راست
هوش مصنوعی: آسمان تو پر از روشنایی و ستاره هایی است که یادآور حکمت و دانش هستند، اما عدم درک و اندیشه درست باعث می‌شود که از این آسمان زیبا بی‌نصیب بمانی.
با تو بهرام شوکتست و غضب
زهره تزیین شهوتست و طرب
هوش مصنوعی: با تو، بهرام جلوه‌گری و شکوه دارد و خشم زهره، تجلی اشتیاق و شادی است.
مشتری زهد و علم و جاه و وقار
تیر شعر و خط و حساب و شمار
هوش مصنوعی: شخصی که زهد و دانش و مقام و احترام دارد، خریدار شعر، خط و محاسبات است.
مهر حکم و سیاست شاهی
ماه هر حرفتی که میخواهی
هوش مصنوعی: این جمله به معنای این است که دشمنی و عشق در دنیای سیاست و قدرت به شکل‌های متفاوتی قابل مشاهده است. احساسات و رفتارهای انسانی در سیاست می‌تواند پیچیده و نافذ باشد. در نهایت، باید توجه داشت که هرگونه زیرکی و تدبیر در مسائل سیاسی به اندازه‌ی درک و تمایل به مثبت یا منفی بودن رفتارها اهمیت دارد.
خاک پرگنج و پر دفینهٔ تست
آب پر زورق و سفینهٔ تست
هوش مصنوعی: سرزمین تو پر از گنجینه‌ها و آثار قیمتی است، و آب‌های تو پر از کشتی‌ها و قایق‌هاست.
هم ترا تاج اصطفا بر سر
هم ترا خلعت صفا در بر
هوش مصنوعی: تو را تاج شرافت بر سر و لباس پاکی بر تن است.
گاه بردار و گاه بر تختی
آدمی کی بود بدین سختی؟
هوش مصنوعی: گاهی در اوج و گاهی در فرود، انسان چرا باید این‌گونه دچار سختی‌ها باشد؟
«لیس فی جبتی» تو دانی گفت
وین «اناالحق» تو میتوانی گفت
هوش مصنوعی: در جبهه‌ی من، چیزی وجود ندارد که تو از آن آگاه باشی و این ادعای "من حق هستم" را می‌توانی بیان کنی.
گاه عبدی و گاه معبودی
چه عجب؟ چون غلام محمودی
هوش مصنوعی: گاهی من در مقام بنده و گاهی در جایگاه معبود قرار می‌گیرم، چه شگفتی‌ای دارد! زیرا مانند غلامی هستم در خدمت محمود.
خواجه فارغ شدست ازین بازی
همه کارش تو بنده میسازی
هوش مصنوعی: آقای بزرگ دیگر از این بازی‌ها رهایی یافته و تمام کارهایش را تو به انجام می‌رسانی.
در جهان چاره‌ای نشد ز تو فوت
بجز از موت و چاره کردن موت
هوش مصنوعی: در دنیا راهی برای نجات از تو جز مرگ نیست و تنها راه مقابله با مرگ، پذیرفتن آن است.
آفرینش تمام گشت بتو
خاک از افلاک در گذشت بتو
هوش مصنوعی: تمامی موجودات و خلاقیت‌ها به خاطر تو شکل گرفته‌اند، و خاک و زمین از دنیای بالا و آسمان‌ها به سمت تو آمده‌اند.
دو سر خط حلقهٔ هستی
از حقیقت به هم تو پیوستی
هوش مصنوعی: دو سر خط موجودیت در جهان از اصل و حقیقت به هم متصل شده است.
جهد آن می‌کن، ار تو عیاری
کان دویی را ز بین برداری
هوش مصنوعی: تلاش کن اگر تو جوانمردی که بتوانی دوئل را از میان برداری.
نیک مستم و گرنه زین جامت
بنمایم هزار و یک نامت
هوش مصنوعی: من به خاطر خوشحالی و مستی‌ام، از این جامی که در دست دارم، اگر نیکو نبود، هزاران نام زیبای تو را به یاد می‌آوردم و نشان می‌دادم.
بستان این که شربتی صافیست
بشناس اینقدر که این کافیست
هوش مصنوعی: نوشیدنی‌ای که می‌نوشی، کاملاً زلال و پاک است. به اندازه‌ای که بدانستی، همین کافیست.
بیش ازین گرد و حرف برخوانی
ترسمت برجهی که: « سبحانی»
هوش مصنوعی: بیش از این نچرخ و سخن مگوی، که می‌ترسم به خشم بیفتی و بگویی: «پاک و منزهی».
آنچه گفتم به نقد نیک بدان
وز پی آن زیادتی میران
هوش مصنوعی: هر چه گفتم را به خوبی بررسی کن و بعد از آن، از گفتن بیشتر خودداری کن.