بخش ۱۷ - در غزل
مطرب، آخر تو نیز شادم کن
زان فراموش عهد یادم کن
گر چه هرگز نکرد یاد از ما
آن پریچهره یاد باد از ما
یاد او کن، ولی به نام دگر
تا بنوشیم یک دو جام دگر
چون در آوردیش به پردهٔ راز
جز حدیثش مگوی و پرده مساز
ور غزل خواهد آن رمیده غزال
غزل اوحدی بخوان در حال
گر چه او دلفروزتر باشد
سخن ما بسوزتر باشد
ورچه او ساکنست و آهسته
من به خدمت دوم کمر بسته
او به تن حکم کرد و فرمان نیز
من دلش میکنم فدا، جان نیز
من شکایت کنم ولی به نیاز
او حکایت کند سراسر ناز
او چو دشمن همی کند زارم
من به شادی که: دوستی دارم
من غمش میکشم به صد زاری
او مرا میکشد به سر باری
من کنم یاد ازو خلف گردم
او کند ترک من، تلف گردم
گر کشیدم به زلف او دستی
مست بودم، مگیر بر مستی
دوش میجستم از لبش کامی
چون بمن داد ازین نمط جامی
ننشستم چو تیزرو بودم
که به این باده در گرو بودم
درد من خور، که صاحب دردم
تا بدانی که من چه میخوردم؟
جام می یافتی، ز دست مده
تو خودش نوش کن، به مست مده
می کزو هست قطره و مردی
چون توان دادنش بهر سردی؟
پیر ما باش و شیشه پر میکن
پای غم را به ساغری پی کن
من کزین گونه رند باشم مست
چون نهم جام آن نگار از دست؟
مستم از گفتگوی عام چه غم؟
عاشقان را ز ننگ و نام چه غم؟
جرعهای می ز جام من در کش
تا به جاوید مست میرو و خوش
گر شود مجلس تو زین می گرم
بعد ازینت ز کس نیاید شرم
چه نهی پیش پخته بادهٔ خام؟
پخته را نیز پخته باید جام
اندکی گر بنوشی از جامم
بشناسی که پخته یا خامم
اوحدی، این سخن دراز کشید
شب تاریک پرده باز کشید
اندرین شهر چون ظریفی نیست
وز حریفان ما حریفی نیست
تا بنوشیم ساغری باهم
برهیم از وجود خود ما هم
لاجرم جام خویش مینوشیم
جامه بر جام خویش میپوشیم
تو مبین اینکه نقل کم دارم
این نگه کن که «جام جم» دارم
خوان نقل بهشت آن منست
حور محتاج نقل خوان منست
زادهٔ نیستیست هستی من
پادشاهیست تنگدستی من
خوردم از عشق ساغر ریزان
میروم اینک اوفتان خیزان
گر تو بر من ستم کنی ور داد
منم و عشق، هر چه بادا باد!
باشد از عشق قوت مردان
آب و نان چیست؟ قوت بیدردان
دایهٔ دل چو سرفرازم کرد
عشق داد وز شیر بازم کرد
ای که اندر شکست ما کوشی
آشتی کن، چو جام ما نوشی
گر چه کوتاه دیدهای بامم
دور کن سنگ طعنه از جامم
خانه تاریک و وقت بیگاهست
ره بگردان، که چاه در راهست
تشنهای، گرد جوی و چاه مگرد
راه جویی کن و ز راه مگرد
آب ازین چشمهٔ سبیل بنوش
باده زین جام سلسبیل بنوش
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مطرب، آخر تو نیز شادم کن
زان فراموش عهد یادم کن
هوش مصنوعی: ای ساززن، لطفاً مرا شاد کن و به یاد روزهای گذشتهام بیانداز.
گر چه هرگز نکرد یاد از ما
آن پریچهره یاد باد از ما
هوش مصنوعی: هرچند که آن معشوق زیبا هرگز ما را به یاد نمیآورد، اما ما هنوز او را به یاد داریم.
یاد او کن، ولی به نام دگر
تا بنوشیم یک دو جام دگر
هوش مصنوعی: به او فکر کن، اما با نام دیگری تا بتوانیم یک یا دو جرعه دیگر بنوشیم.
چون در آوردیش به پردهٔ راز
جز حدیثش مگوی و پرده مساز
هوش مصنوعی: وقتی که چیزی را از دل راز بیرون آوردی، جز در مورد آن صحبت نکن و حرمت آن را بشکن.
ور غزل خواهد آن رمیده غزال
غزل اوحدی بخوان در حال
هوش مصنوعی: اگر آن غزال معشوق، شعر غزل بخواهد، تو هم در حال حاضر برای او شعر اوحدی را بخوان.
گر چه او دلفروزتر باشد
سخن ما بسوزتر باشد
هوش مصنوعی: اگرچه او زیباتر و دلنشینتر است، اما سخن ما بر دلها تاثیر بیشتری دارد.
ورچه او ساکنست و آهسته
من به خدمت دوم کمر بسته
هوش مصنوعی: اگرچه او در آرامش و سکون است، من آمادهام تا به او خدمت کنم و خود را برای این کار آماده کردهام.
او به تن حکم کرد و فرمان نیز
من دلش میکنم فدا، جان نیز
هوش مصنوعی: او برای خود حاکم شد و همچنین فرمانروایی میکند، من هم دل را فدای او میکنم و حتی جانم را هم فدای او میزنم.
من شکایت کنم ولی به نیاز
او حکایت کند سراسر ناز
هوش مصنوعی: من میتوانم از دل تنگی خود شکایت کنم، اما محبت و نیاز او به گونهای است که تمام ماجرا را با زیبایی و ناز بیان میکند.
او چو دشمن همی کند زارم
من به شادی که: دوستی دارم
هوش مصنوعی: او به من به عنوان یک دشمن رفتار میکند و من هم با شادی قبول میکنم، چون دوستی دارم.
من غمش میکشم به صد زاری
او مرا میکشد به سر باری
هوش مصنوعی: من در غم او با دل شکسته و نالههای بسیار زندگی میکنم و او مرا به خاطر بار سنگینی که بر دوشم است، به نهایت ناچاری میکشاند.
من کنم یاد ازو خلف گردم
او کند ترک من، تلف گردم
هوش مصنوعی: من به یاد او هستم و در این حال او مرا فراموش میکند، و من در این میانه از دست میروم.
گر کشیدم به زلف او دستی
مست بودم، مگیر بر مستی
هوش مصنوعی: اگر به زلف او دستی کشیدم، به خاطر مستیام بود. این مستی را به حساب نگذار.
دوش میجستم از لبش کامی
چون بمن داد ازین نمط جامی
هوش مصنوعی: دیشب از لب او نوشیدنی گرفتم که وقتی به من داد، طعمی لذتبخش داشت.
ننشستم چو تیزرو بودم
که به این باده در گرو بودم
هوش مصنوعی: من هرگز نشستم و ساکت نشدم، چون روحی پرانرژی و تندرو داشتم، و به همین خاطر درگیر این نوشیدنی شدم.
درد من خور، که صاحب دردم
تا بدانی که من چه میخوردم؟
هوش مصنوعی: درد من را بچش تا بفهمی من چه رنجی را تحمل میکنم.
جام می یافتی، ز دست مده
تو خودش نوش کن، به مست مده
هوش مصنوعی: شرابی را که به دست آوردی، از دست نده و خودت آن را بنوش، و به حال مستی خودت را نباز.
می کزو هست قطره و مردی
چون توان دادنش بهر سردی؟
هوش مصنوعی: مردی که میتواند در شرایط سخت و سرد با نیرومندی و قدرت عمل کند، در حقیقت همانند یک قطره در میکزو، باید توانایی و قدرتی داشته باشد تا از پس چالشها برآید.
پیر ما باش و شیشه پر میکن
پای غم را به ساغری پی کن
هوش مصنوعی: از سالخوردگان یاد بگیر و خود را با شادیها پر کن، در عوض غم و اندوه را در ظرفی بهتر جای بده.
من کزین گونه رند باشم مست
چون نهم جام آن نگار از دست؟
هوش مصنوعی: من از این نوع رند و سرخوش هستم، اما چگونه میتوانم آن جام زیبای او را از دست برانم؟
مستم از گفتگوی عام چه غم؟
عاشقان را ز ننگ و نام چه غم؟
هوش مصنوعی: من از اینکه دیگران دربارهام چه میگویند، نگران نیستم. عاشقان به این مسائل مانند ننگ و نام اهمیت نمیدهند.
جرعهای می ز جام من در کش
تا به جاوید مست میرو و خوش
هوش مصنوعی: نوشی از جام من بزن تا همیشه در نشئه بمانی و شاد باشی.
گر شود مجلس تو زین می گرم
بعد ازینت ز کس نیاید شرم
هوش مصنوعی: اگر مجلس تو با این شراب گرم شود، بعد از این دیگر از کسی شرم نخواهی داشت.
چه نهی پیش پخته بادهٔ خام؟
پخته را نیز پخته باید جام
هوش مصنوعی: چرا باید در مقابل کسی که تجربه و دانش بیشتری دارد، از نقصها و کمبودهای خود سخن بگوییم؟ حتی برای افراد با تجربه و دانا نیز باید بهترین و مناسبترین موضوعات را مطرح کرد.
اندکی گر بنوشی از جامم
بشناسی که پخته یا خامم
هوش مصنوعی: اگر کمی از جام من بنوشی، متوجه خواهی شد که آیا من فردی پخته و با تجربه هستم یا هنوز خام و ناپخته ماندهام.
اوحدی، این سخن دراز کشید
شب تاریک پرده باز کشید
هوش مصنوعی: اوحدی، این جمله به این معناست که شخصی در دل شب، به بیان کلمات و افکارش پرداخته و پردهای از تاریکی را کنار زده است. یعنی در شرایط سخت و نامساعد، او شجاعت به خرج داده و از آنچه در دل دارد، سخن میگوید.
اندرین شهر چون ظریفی نیست
وز حریفان ما حریفی نیست
هوش مصنوعی: در این شهر کسی مانند من نیست و از میان رفقا، هیچیک همتای من نمیباشد.
تا بنوشیم ساغری باهم
برهیم از وجود خود ما هم
هوش مصنوعی: بیایید برای مدتی به دور از خودمان با هم نوشیدنی بنوشیم و از نگرانیها و مشکلات زندگی دور شویم.
لاجرم جام خویش مینوشیم
جامه بر جام خویش میپوشیم
هوش مصنوعی: پس ناچار از دست خود مینوشیم و بر تن خود میپوشیم.
تو مبین اینکه نقل کم دارم
این نگه کن که «جام جم» دارم
هوش مصنوعی: نگاه نکن که چقدر اطلاعات کم دارم، بلکه به این توجه کن که به چه چیز باارزشی دسترسی دارم.
خوان نقل بهشت آن منست
حور محتاج نقل خوان منست
هوش مصنوعی: مطالب و خوشیهای بهشتی در اختیار من است، اما زیباییها و جوانان بهشتی به آن چیزی که من دارم، نیازمند هستند.
زادهٔ نیستیست هستی من
پادشاهیست تنگدستی من
هوش مصنوعی: من از عدم به وجود آمدهام و وجودم مانند یک پادشاهی است که در فقر و تنگدستی خود زندگی میکند.
خوردم از عشق ساغر ریزان
میروم اینک اوفتان خیزان
هوش مصنوعی: به خاطر عشق، نوشیدنی را سر کشیدهام و اکنون با حالتی غمگین و بیحال، در حال رفتن هستم.
گر تو بر من ستم کنی ور داد
منم و عشق، هر چه بادا باد!
هوش مصنوعی: اگر به من ظلم کنی، یا اگر من حق خود را بگیرم و عشق را در میان داشته باشم، هر چه پیش آید، پیش آید!
باشد از عشق قوت مردان
آب و نان چیست؟ قوت بیدردان
هوش مصنوعی: عشق منبع اصلی نیروی مردان است، اما تأمین نیازهای زندگی بدون درد و رنج چه ارزشی دارد؟
دایهٔ دل چو سرفرازم کرد
عشق داد وز شیر بازم کرد
هوش مصنوعی: وقتی عشق در دلم شعلهور شد، احساس سر بلندی و شادی پیدا کردم و دیگر به چیزهای مادی و دنیایی اهمیت ندادم.
ای که اندر شکست ما کوشی
آشتی کن، چو جام ما نوشی
هوش مصنوعی: ای کسی که در دل ما را به غم و اندوه میاندازی، بیفکری و آشتی کن؛ مانند جامی که خودت را در آن بنوشی.
گر چه کوتاه دیدهای بامم
دور کن سنگ طعنه از جامم
هوش مصنوعی: اگرچه نظر تو به من کوتاه و کم است، اما لطفاً از من دور کن کینه و سنگدلی که در دل داری.
خانه تاریک و وقت بیگاهست
ره بگردان، که چاه در راهست
هوش مصنوعی: وقت نامناسبی است و محیط اطراف نیز تاریک است. بهتر است از مسیر خود منحرف شوی، زیرا خطراتی مانند چاه در مسیر وجود دارد.
تشنهای، گرد جوی و چاه مگرد
راه جویی کن و ز راه مگرد
هوش مصنوعی: اگر تشنهای، به دور چاه و جوی نگرد و وقت خود را تلف نکن، بلکه به دنبال راهی برای سیراب شدن باش و از مسیر مورد نظر خود منحرف نشو.
آب ازین چشمهٔ سبیل بنوش
باده زین جام سلسبیل بنوش
هوش مصنوعی: این بیت به تمجید و دعوت به لذتبردن از زندگی و زیباییها اشاره دارد. بهطوری که نوشیدن آب از چشمهٔ سبیل و باده از جام سلسبیل، نماد تجربههای دلانگیز و خوشایند است. این دعوت به استفاده از فرصتها و لذتبردن از چیزهای شیرین و دلچسب زندگی است.
حاشیه ها
1389/10/01 12:01
طغرل toghrol۷@gmail.com
مصراععای دوم ابیات 19 و 20 با هم جایگزین گردند.
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.