گنجور

بخش ۱۰۷ - در عشق

عشق و دل را یک اختیار بود
عقل و جان را دویی حصار بود
ز آستان عقل پیشتر نرود
عشق خود ز آشیان بدر نرود
بال دل چیست؟ عشق دیوانه
بند جان کیست؟ عقل فرزانه
عشق دیوانه را چو برخوانند
عقل فرزانه را بدر مانند
هر که عاشق نشد تمام نگشت
وانکه در عشق پخت خام نگشت
همره عشق شو، که یار اینست
در پی عشق رو، که کار اینست
عقل ورزی، ز کار سرد شوی
عشق ورز، ای پسر، که مرد شوی
میل صورت به شهوتست و هوس
میل معنی به عشق باشد و بس
عقل شمعست اندرین خانه
مرد در پای عشق پروانه
عشق خواند ترا به عالم محو
عقل گوید ز فقه و منطق و نحو
سینه را عشق چاک داند کرد
نفس را عشق پاک داند کرد
تبش نور کبریا عشقست
آتش خرمن ریا عشقست
عشق برقیست کام سوزنده
وز تمامی تمام سوزنده
عشق را روی در هلاک بود
هر کرا عشق نیست خاک بود
تا ز هستیت شمه‌ای برجاست
نتوان راه عشق رفتن راست
بندهٔ رنج باش و راحت بین
دفتر عشق خوان، فصاحت بین
مرد عاشق ز عشق گویا شد
گل ببین کو ز گل چه بویا شد؟
جدل و بحث لاولن دگرست
ناطق عشق را سخن دگرست
هوس از صورتی گذر نکند
عشق در هر دو شان نظر نکند
عشق را از هوس نمیدانی
لاجرم «بشر» و «هند» میخوانی
عقل جویان بود سکونت را
عشق برهم زند رعونت را
رخ او کس به خود نداند دید
عشق بیخود رخش تواند دید
آسمانها به عشق میگردند
اختران نیز در همین دردند
عشق جام تو و شراب تو بس
عاشقی محنت و عذاب تو بس
گر ازین بوته خالص آید مرد
نرسد دوزخش دو اسبه به گرد
گرمی از عشق جوی، اگر مردی
هر که عاشق نشد، زهی سردی!
عشق روی و ز نخ نمیگویم
با تو از برف و یخ نیمگویم
عشق آن شاهدان بالایی
که کندشان سپهر لالایی
دلبری جوی و پای بندش باش
آتشی بر کن و سپندش باش
خیز و جامی ز دست مادر کش
تا ببینی جمال وقتی خوش
گر چه کوتاه دیدهٔ بامم
دور کن سنگ طعنه از جامم
راه باریک و وقت بیگاهست
رو بگردان، که چاه در راهست
جام ما را مده به بد مستان
ور دهد نیز دست بد، مستان
عشقداری و پای جنبش هست
منشین، دست یارگیر به دست
مرد در راه عشق مرد نشد
تا لگد کوب گرم و سرد نشد
سخن عاشقان به حال بود
نه به آواز و قیل و قال بود
هر چه در خط و در بیان آید
دست بیگانه در میان آید
تو مگو: چون ز دل به دل راهست؟
کانکه دل دارد از دل آگاهست
دل چو نعل اندر آتش اندازد
عرش را در کشاکش اندازد
همت دل کمند عاشق بس
یاد معشوق بند عاشق بس
دیگر، ای مرغ دل، به پرواز آی
در چه اندیشه رفته‌ای، باز آی
سخنی کش به راز باید گفت
چون بهر جای باز شاید گفت؟
چیست گفتن چو اشک داری و آه
قاضی عشق را بس این دو گواه
من و ما تا بچند دشمن و دوست؟
بس ازین بیخودی خود همه اوست
چند گویی که: شیشه بشکستی
کی بود کار جام بی‌مستی؟
جد و جهدی بکار می‌باید
هر کرا وصل یار می‌باید
همه محرومی از نجستن تست
بی‌بری از گزاف رستن تست
عاشق بی‌طلب چه کرد کند؟
مرد باید، که کار مرد کند
درد ما را به مرغ و ماش چکار؟
عاشقان را به نان و آش چکار؟
نظر دل چو بر جمال بود
عشق خوانند و عشق حال بود
تا نخوانی مقالتی در عشق
نکنی وجد و حالتی در عشق

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عشق و دل را یک اختیار بود
عقل و جان را دویی حصار بود
هوش مصنوعی: عشق و دل یک اختیار دارند و با هم هماهنگ هستند، اما عقل و جان هرکدام به نوعی محدودیت و حصار دچارند.
ز آستان عقل پیشتر نرود
عشق خود ز آشیان بدر نرود
هوش مصنوعی: عشق نمی‌تواند از مکان خودش فراتر برود و به سمت عقل حرکت کند، زیرا عشق در دل خود جای دارد و از آنجا بیرون نمی‌رود.
بال دل چیست؟ عشق دیوانه
بند جان کیست؟ عقل فرزانه
هوش مصنوعی: پرواز دل چه معنایی دارد؟ عشق نابودی را برای جان به ارمغان می‌آورد و این‌گونه است که عقل ما نسبت به آن ناتوان می‌شود.
عشق دیوانه را چو برخوانند
عقل فرزانه را بدر مانند
هوش مصنوعی: عشق مانند یک دیوانه است که وقتی به او توجه می‌شود، عقل و اندیشه‌ی روشن نیز در برابر او به حاشیه می‌رود.
هر که عاشق نشد تمام نگشت
وانکه در عشق پخت خام نگشت
هوش مصنوعی: هرکس که عاشق نشود، کامل نمی‌شود و آن‌که در عشق به بلوغ برسد، هنوز بی‌تجربه می‌ماند.
همره عشق شو، که یار اینست
در پی عشق رو، که کار اینست
هوش مصنوعی: در راه عشق گام بردار، زیرا دوست در همین مسیر است و در پی عشق برو، که این هدف اصلی زندگی است.
عقل ورزی، ز کار سرد شوی
عشق ورز، ای پسر، که مرد شوی
هوش مصنوعی: اگر به فکر و عقل خود تنها تکیه کنی، ممکن است از کار و فعالیت خسته و بی‌رمق شوی. اما اگر عشق و محبت را دریابی و به آن بپردازی، به حقیقت مردی و انسانی بزرگ می‌شوی.
میل صورت به شهوتست و هوس
میل معنی به عشق باشد و بس
هوش مصنوعی: خواست و تمایل به زیبایی ظاهری از روی شهوت و هوس است، اما تمایل به عمق و معنا تنها از روی عشق و محبت به وجود می‌آید.
عقل شمعست اندرین خانه
مرد در پای عشق پروانه
هوش مصنوعی: عقل مانند شمعی است که در خانه وجود یک مرد روشنایی می‌دهد، اما عشق او را به مانند پروانه‌ای می‌سوزاند.
عشق خواند ترا به عالم محو
عقل گوید ز فقه و منطق و نحو
هوش مصنوعی: عشق تو را به سوی خود جذب می‌کند، در حالی که عقل به بحث‌های فقه، منطق و دستور زبان مشغول است.
سینه را عشق چاک داند کرد
نفس را عشق پاک داند کرد
هوش مصنوعی: عشق، دل را غمگین می‌کند و نفس را خالص و پاک می‌گرداند.
تبش نور کبریا عشقست
آتش خرمن ریا عشقست
هوش مصنوعی: نور کبریا و عظمت عشق مانند شعله‌ای است که می‌سوزاند و نابود می‌کند هر نوع ریا و نفاق را. در حقیقت، عشق حقیقی بر تمام ظاهرگرایی‌ها و تظاهرها حکمرانی می‌کند و آنها را از بین می‌برد.
عشق برقیست کام سوزنده
وز تمامی تمام سوزنده
هوش مصنوعی: عشق مانند برقی است که درد و رنجی عمیق به همراه دارد و از هر چیز دیگری سوزان‌تر و آتشین‌تر است.
عشق را روی در هلاک بود
هر کرا عشق نیست خاک بود
هوش مصنوعی: عشق به کسی که درگیر آن نیست، او را به سوی نابودی می‌برد؛ بنابراین، کسی که عشق را تجربه نکرده، مانند خاک و بی‌ارزش است.
تا ز هستیت شمه‌ای برجاست
نتوان راه عشق رفتن راست
هوش مصنوعی: تا زمانی که بخشی از وجود تو باقیست، نمی‌توان به درستی و با صداقت به عشق دست یافت.
بندهٔ رنج باش و راحت بین
دفتر عشق خوان، فصاحت بین
هوش مصنوعی: بندهٔ رنج باش و در عوض آرامش را در عشق جستجو کن، که در این عشق سخنوری و بلاغت وجود دارد.
مرد عاشق ز عشق گویا شد
گل ببین کو ز گل چه بویا شد؟
هوش مصنوعی: مرد عاشق از عشق خود درخشان و نورانی شده است. به گل نگاهی بینداز که چقدر زیبا و معطر شده است!
جدل و بحث لاولن دگرست
ناطق عشق را سخن دگرست
هوش مصنوعی: بحث و جدل در دنیا موضوعی متفاوت است، اما سخن عشق و محبت خوشایند و خاص خود را دارد.
هوس از صورتی گذر نکند
عشق در هر دو شان نظر نکند
هوش مصنوعی: هوس نمی‌تواند از زیبایی‌ها عبور کند و عشق به هر دو طرف نگاه نمی‌کند.
عشق را از هوس نمیدانی
لاجرم «بشر» و «هند» میخوانی
هوش مصنوعی: اگر عشق را با هوس یکی ندانید، به ناچار عشق را به چیزهای سطحی و ظاهری مثل سرزمین‌ها و مردم نسبت می‌دهید.
عقل جویان بود سکونت را
عشق برهم زند رعونت را
هوش مصنوعی: در جستجوی عقل و دانش، آرامش و سکونت ممکن است disrupted شود، زیرا عشق و احساسات می‌توانند سبب ایجاد ناآرامی و تکبر شوند.
رخ او کس به خود نداند دید
عشق بیخود رخش تواند دید
هوش مصنوعی: چهره او را هیچ‌کس نمی‌تواند به خوبی ببیند، تنها کسی که عاشق است می‌تواند زیبایی او را به درستی درک کند.
آسمانها به عشق میگردند
اختران نیز در همین دردند
هوش مصنوعی: آسمان‌ها به خاطر عشق در حال حرکت هستند و ستاره‌ها نیز از همین احساس رنج می‌برند.
عشق جام تو و شراب تو بس
عاشقی محنت و عذاب تو بس
هوش مصنوعی: عشق تو همانند جام و نوشیدنی است که برای من پر از لذت و سرخوشی است، اما در عین حال، درد و رنج نیز به همراه دارد.
گر ازین بوته خالص آید مرد
نرسد دوزخش دو اسبه به گرد
هوش مصنوعی: اگر فردی از این بوته خالص به وجود آید، عذاب جهنم به او نخواهد رسید.
گرمی از عشق جوی، اگر مردی
هر که عاشق نشد، زهی سردی!
هوش مصنوعی: اگر کسی در جستجوی عشق باشد، نشان از زندگی و گرما دارد، چون عاشق شدن باعث می‌شود که احساسات عمیق و گرمی در وجود انسان بوجود آید. برعکس، کسی که عاشق نشده و از این احساسات دور است، زندگی‌اش سرد و بی‌روح خواهد بود.
عشق روی و ز نخ نمیگویم
با تو از برف و یخ نیمگویم
هوش مصنوعی: عشق تو را وصف می‌کنم و نمی‌خواهم درباره سرما و برف و یخ صحبت کنم.
عشق آن شاهدان بالایی
که کندشان سپهر لالایی
هوش مصنوعی: عشق، آن زیبایی‌هایی است که باعث می‌شود آسمان برایشان لالایی بخواند.
دلبری جوی و پای بندش باش
آتشی بر کن و سپندش باش
هوش مصنوعی: عشق را جستجو کن و به آن وابسته باش، مانند آتشی که شعله‌ور می‌شود و به آتش افروخته و جان‌سوزی تبدیل می‌شود.
خیز و جامی ز دست مادر کش
تا ببینی جمال وقتی خوش
هوش مصنوعی: برخیز و جامی از دستان مادر بگیر تا زیبایی لحظه‌های خوش را ببینی.
گر چه کوتاه دیدهٔ بامم
دور کن سنگ طعنه از جامم
هوش مصنوعی: هرچند که دیدم به افق محدود است، سنگِ طعنه و سرزنش را از زندگی‌ام دور کن.
راه باریک و وقت بیگاهست
رو بگردان، که چاه در راهست
هوش مصنوعی: اگر در مسیر راهی باریک و در زمانی نامناسب قرار گرفتی، بهتر است که مسیرت را تغییر دهی، چرا که خطراتی مانند سقوط به چاه در آن مسیر وجود دارد.
جام ما را مده به بد مستان
ور دهد نیز دست بد، مستان
هوش مصنوعی: جام ما را به افرادی که بد رفتار هستند نده و اگر هم به آنها دست بدهند، این کار مناسب نیست.
عشقداری و پای جنبش هست
منشین، دست یارگیر به دست
هوش مصنوعی: عاشق هستی و در حال حرکت، پس نشین و دست یاری را به سوی دیگری دراز کن.
مرد در راه عشق مرد نشد
تا لگد کوب گرم و سرد نشد
هوش مصنوعی: انسان در مسیر عشق نمی‌تواند به مقام و شناخت واقعی دست یابد، مگر اینکه با مشکلات و چالش‌های مختلف روبه‌رو شود و تجارب متفاوتی را پشت سر بگذارد.
سخن عاشقان به حال بود
نه به آواز و قیل و قال بود
هوش مصنوعی: سخنان عاشقان از روی حال و احساس واقعی آنان است و نه از روی حرف و سخن‌سرایی و بحث‌های ظاهری.
هر چه در خط و در بیان آید
دست بیگانه در میان آید
هوش مصنوعی: هر چیزی که در نوشتار و گفتار بیان شود، ممکن است تحت تأثیر افراد دیگر قرار گیرد.
تو مگو: چون ز دل به دل راهست؟
کانکه دل دارد از دل آگاهست
هوش مصنوعی: نیا، نگو که بین دل‌ها ارتباطی وجود دارد. کسی که دل دارد، از دل دیگران باخبر است.
دل چو نعل اندر آتش اندازد
عرش را در کشاکش اندازد
هوش مصنوعی: وقتی دل همچون نعل در آتش قرار گیرد، می‌تواند عرش را به هم بریزد و به حرکت درآورد.
همت دل کمند عاشق بس
یاد معشوق بند عاشق بس
هوش مصنوعی: دل عاشق با اراده و همت خود، یاد معشوق را همچون دام و تله‌ای به جان می‌گیرد.
دیگر، ای مرغ دل، به پرواز آی
در چه اندیشه رفته‌ای، باز آی
هوش مصنوعی: دیگر، ای دل، به پرواز درآی؛ چرا در افکار خود غرق شده‌ای؟ بازگرد و آزاد شو.
سخنی کش به راز باید گفت
چون بهر جای باز شاید گفت؟
هوش مصنوعی: اگر بخواهیم حقیقتی پنهان را بیان کنیم، باید به شیوه‌ای مناسب و در زمان و مکان مناسب آن را بگویم، زیرا این موضوع ممکن است در جاهای دیگر نیز قابل بیان باشد.
چیست گفتن چو اشک داری و آه
قاضی عشق را بس این دو گواه
هوش مصنوعی: وقتی که غم و اندوهی در دل داری، چه نیازی به سخن است؟ احساسات و گریه‌ات خود شاهدان خوبی برای عشق و حال درونت هستند.
من و ما تا بچند دشمن و دوست؟
بس ازین بیخودی خود همه اوست
هوش مصنوعی: ما تا کی می‌توانیم دشمن و دوست داشته باشیم؟ در واقع، همه این اختلاف‌ها و تفاوت‌ها در حقیقت ناشی از خودآگاهی ماست و در نهایت همه چیز به یک حقیقت واحد برمی‌گردد.
چند گویی که: شیشه بشکستی
کی بود کار جام بی‌مستی؟
هوش مصنوعی: چرا می‌گویی که اگر شیشه‌ای شکسته شود، کار جام بی‌مستی چه خواهد شد؟
جد و جهدی بکار می‌باید
هر کرا وصل یار می‌باید
هوش مصنوعی: هر کسی که به وصال محبوب نیاز دارد، باید تلاش و کوشش کند.
همه محرومی از نجستن تست
بی‌بری از گزاف رستن تست
هوش مصنوعی: همه در حسرت دوری از آلودگی‌های زندگی هستند و تو از این مشکلات فاصله گرفته‌ای.
عاشق بی‌طلب چه کرد کند؟
مرد باید، که کار مرد کند
هوش مصنوعی: عاشق بدون درخواست چه کار می‌تواند انجام دهد؟ مرد باید، که کار مردانه را انجام دهد.
درد ما را به مرغ و ماش چکار؟
عاشقان را به نان و آش چکار؟
هوش مصنوعی: درد ما به چه چیزهایی مثل مرغ و ماش ارتباط دارد؟ عاشقان به غذایی مثل نان و آش نیازی ندارند.
نظر دل چو بر جمال بود
عشق خوانند و عشق حال بود
هوش مصنوعی: وقتی دل به زیبایی کسی توجه کند، آن را عشق می‌نامند و این عشق حال و حالت خاصی به انسان می‌بخشد.
تا نخوانی مقالتی در عشق
نکنی وجد و حالتی در عشق
هوش مصنوعی: برای آنکه به درک و حال عاشقانه‌ای دست یابی، لازم است که درباره عشق بخوانی و بیندیشی. اگر این کار را نکنی، نمی‌توانی به شور و هیجان واقعی عشق برسید.

حاشیه ها

1390/11/21 07:01
مریم

بیت"عشق روی و ز نخ نمیگویم......"با املای زیر صحیح است:
عشق روی و زنخ نمی گویم
با تو از برف و یخ نمی گویم
زیرا:
روی=صورت،چهره،نماد ظاهر
زنخ=چانه
"چانه" و "صورت" مراعات نظیر دارند
پس "ز....نخ"صحیح نیست
بقیه هم اشتباه تایپی است.