گنجور

بخش ۱۰۶ - در تحقیق دل و نفس به مذهب اهل سلوک

عقل را دل گزیده فرزندیست
روح را هم یگانه دلبندیست
نفس نطقی و روح انسانی
دل تست، این رواست گردانی
علت آن دو چیست؟ حضرت هو
سبب این دو دل، ولی دل کو؟
زان دو زاد و ز هر دو آزادست
کو یکی و آن یکیش بر بادست
دل کند ناز و خود چنین باشد
خانه پرورد و نازنین باشد
حافظ راز و محرم پرده است
دل از آن رو، که خانه پرورده است
قلب در قلب لشکر ابوین
صالح البنیتست و مصلح بین
واحد اینست و ثالث و ثانی
تو بدان، آنچنانکه میدانی
همچو ترسا مباش سرگردان
رخ ز ثالث ثلاثه برگردان
روح قدسی مدان به جز دل خود
پدر و مادرش روان و خرد
قلبت از جان و از خرد زادست
باز در قلب هر دو استادست
نفس تا از کژی خلاص نیافت
جای در بارگاه خاص نیافت
در وجود تو بر، صلیب دلست
وندرین باغ عندلیب دلست
دل به طفلی سخن سرای آید
دل چو عیسی بر خدای آید
خر عیسی تنست و دل عیسی
این سخن را مدان به تلبیسی
دل عیسی بر آسمان زد چنگ
خر عیسی به ریسمان آونگ
مریم از آسمان بنگریزد
عیسی از آسمان نپرهیزد
ملکی را بر آسمان هشتند
مریمی را به ریسمان رشتند
اندر آن دل کسی ندارد راه
جز کلام خدای و ذکر اله
وگر این دل رها کنی در حال
گربه او را بدرد از چنگال
این چنین دل به سگ دهی، نخورد
برچنان دل فرشته رشک برد
«بیت لحم» تو نیست گر دانی
بجز این هیکل هیولانی
بر مسیح دل تو «بیت‌اللحم»
لایق آتشست و بابت فحم
معنی دار و صورت بندش
چار طبع مسیح و پیوندش
آنکه بر دار شد مسیح گلست
وآنکه بر آسمان مسیح دلست
تیر سیرش چو بر گشاد آمد
ملکوت سماش یاد آمد
نه بپرورد مریم از پاکی
روح حق در مشیمهٔ خاکی؟
مهر دوشیزگی تمیمهٔ او
مهر تابنده در مشیمهٔ او
هر که بر فرج ازین حصار کند
با ملک دست در کنار کند
فکرتش چون نشد بغیری خرج
نفخ روحش دمیده شد در فرج
تن، کزان آستان فتوح کند
آستینش قبول روح کند
چون نگشت از مقابلی هدفش
قابل نفخ روح شد صدفش
نفس را دل دلیل فرزندی
کرد ثابت به حکم مانندی
نیست جز دل عصای این بنده
که کند خاک مرده را زنده
دهد آنرا که امر حق شد جفت
ز رحم بچه و ز پستان گفت
آب اصلست و فرعها بی‌مر
امر حق نیز را چنین بنگر
نفس او چون که شد به عصمت فاش
صدف روح گشت سرتاپاش
قطره کز حق نزول داند کرد
صدف دل قبول داند کرد
مکن، ای مرده دل، به زجر و به زور
خویشتن را به زندگی در گور
تا دل و حق دل ندانی تو
حکمت این سجل نخوانی تو
نظر دل چو بر کمال بود
عشق خوانند و عشق حال بود

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عقل را دل گزیده فرزندیست
روح را هم یگانه دلبندیست
هوش مصنوعی: عقل مانند فرزندی است که دل آن را انتخاب کرده، و روح هم تنها دلبند خاصی دارد.
نفس نطقی و روح انسانی
دل تست، این رواست گردانی
هوش مصنوعی: روح انسانیت و قدرت سخنوری تو به دل تو بستگی دارد، بنابراین این حق را داری که آن را به خوبی از آن خود کنی.
علت آن دو چیست؟ حضرت هو
سبب این دو دل، ولی دل کو؟
هوش مصنوعی: چه چیزی باعث از هم جدایی این دو دل شده است؟ خداوند علت این دو دلی است، اما دل کجاست؟
زان دو زاد و ز هر دو آزادست
کو یکی و آن یکیش بر بادست
هوش مصنوعی: از آن دو چیز، یکی زاده و دیگری از هر دو آزاد است؛ زیرا یکی است و آن یکی به باد رفته است.
دل کند ناز و خود چنین باشد
خانه پرورد و نازنین باشد
هوش مصنوعی: دل را از ناز و فریب دور کن و بدان که خانه پروردگار سرشار از محبت و زیبایی است.
حافظ راز و محرم پرده است
دل از آن رو، که خانه پرورده است
هوش مصنوعی: حافظ به خوبی رازها را می‌داند و به دلیل اینکه در این محیط بزرگ شده است، از دل و احساسات مردم آگاه است.
قلب در قلب لشکر ابوین
صالح البنیتست و مصلح بین
هوش مصنوعی: قلب در قلب لشکر ابوین صالح و مصلح است، یعنی در میان جمعیت کسانی که بی‌قصد و نیت سوء، در حال خدمت به دیگران و ایجاد صلح و دوستی هستند، قلبی برای فهم و درک عمیق‌تر وجود دارد. این بیانگر اهمیت و عمق احساسات انسانی در میان جمعیت است.
واحد اینست و ثالث و ثانی
تو بدان، آنچنانکه میدانی
هوش مصنوعی: یک است و دو شماره دیگر هم وجود دارد، به آنچه می‌دانی، آگاه باش.
همچو ترسا مباش سرگردان
رخ ز ثالث ثلاثه برگردان
هوش مصنوعی: نفسی را مانند ترساها سرگردان نکن و از راه و مسیر خود دور نشو.
روح قدسی مدان به جز دل خود
پدر و مادرش روان و خرد
هوش مصنوعی: روح مقدس را جز در دل خود نذر نکن و از آن به عنوان نیرویی بزرگ برای فهم و درک نداشته باش.
قلبت از جان و از خرد زادست
باز در قلب هر دو استادست
هوش مصنوعی: قلبت از روح و اندیشه به وجود آمده است و در دل هر کدام از این دو، تسلط و تسلطی وجود دارد.
نفس تا از کژی خلاص نیافت
جای در بارگاه خاص نیافت
هوش مصنوعی: تا زمانی که نفس از انحراف و کج‌روی رهایی پیدا نکرد، نمی‌تواند به مقام خاص و ارزشمند دست یابد.
در وجود تو بر، صلیب دلست
وندرین باغ عندلیب دلست
هوش مصنوعی: در وجود تو، نمادی از عشق و زیبایی وجود دارد و در این باغ، آواز و زیبایی دلنواز همچون بلبل به گوش می‌رسد.
دل به طفلی سخن سرای آید
دل چو عیسی بر خدای آید
هوش مصنوعی: دل مثل کودکی به سخن و شادی می‌رسد، مانند حضرت عیسی که به خدا نزدیک می‌شود.
خر عیسی تنست و دل عیسی
این سخن را مدان به تلبیسی
هوش مصنوعی: گوش کن! جسم تو شبیه به بدن عیسی است، اما دل تو به‌جای عشق و محبت، پر از فریب و نیرنگ است. اینجا نباید با ظاهرسازی خودت را فریب دهی.
دل عیسی بر آسمان زد چنگ
خر عیسی به ریسمان آونگ
هوش مصنوعی: دل عیسی به آسمان شوری می‌زند، ولی در این میان، حال و روز خر عیسی به ریسمانی آویزان است.
مریم از آسمان بنگریزد
عیسی از آسمان نپرهیزد
هوش مصنوعی: اگر مریم از آسمان به زمین نگاه کند، عیسی هم از آسمان دور نمی‌شود.
ملکی را بر آسمان هشتند
مریمی را به ریسمان رشتند
هوش مصنوعی: یک ملک را به آسمان بردند و مادری را به ریسمان رشتند.
اندر آن دل کسی ندارد راه
جز کلام خدای و ذکر اله
هوش مصنوعی: در دل کسی راهی وجود ندارد جز سخنان خدا و یاد خداوند.
وگر این دل رها کنی در حال
گربه او را بدرد از چنگال
هوش مصنوعی: اگر این دل را رها کنی، مثل گربه‌ای که در چنگال است، به آن آسیب خواهد رسید.
این چنین دل به سگ دهی، نخورد
برچنان دل فرشته رشک برد
هوش مصنوعی: اگر انسان دل خود را به چیزهای بی‌ارزش و پستی بدهد، حتی روح‌های پاک و فرشته‌ها نیز به او حسادت می‌کنند.
«بیت لحم» تو نیست گر دانی
بجز این هیکل هیولانی
هوش مصنوعی: «تو تنها گوشت و پوست نیستی، اگر به جز این شکل عجیب خود چیزی را بفهمی.»
بر مسیح دل تو «بیت‌اللحم»
لایق آتشست و بابت فحم
هوش مصنوعی: دل تو همچون جایگاه مسیح، شایسته آتشی است که از ذغال فحم نشأت گرفته است.
معنی دار و صورت بندش
چار طبع مسیح و پیوندش
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف ویژگی‌های خاص و جذابیت‌های مادی و معنوی اشاره دارد. دار و صورت به معنای شکل و ساختار است که به چهار طبع و کیفیات روحی و جسمی اشاره می‌کند، مانند ویژگی‌های انسانی و ارتباط با جنبه‌های الهی. در واقع، این سخن به پیوند میان جسم و روح، و نیز تأثیرات مختلف بر زندگی و شخصیت فرد اشاره دارد.
آنکه بر دار شد مسیح گلست
وآنکه بر آسمان مسیح دلست
هوش مصنوعی: کسی که بر دار رفت، مسیحی پاک و بزرگ است و آنکه در آسمان است، دلی مومن و پر از عشق به او دارد.
تیر سیرش چو بر گشاد آمد
ملکوت سماش یاد آمد
هوش مصنوعی: وقتی تیر از کمان رها می‌شود، انگار به جهانی دیگر پرتاب می‌شود و یاد آسمان و ملکوت را به یاد می‌آورد.
نه بپرورد مریم از پاکی
روح حق در مشیمهٔ خاکی؟
هوش مصنوعی: آیا مریم از پاکی روح الهی در رحم خاکی رشد نیافت؟
مهر دوشیزگی تمیمهٔ او
مهر تابنده در مشیمهٔ او
هوش مصنوعی: عشق و زیبایی او، مانند نماد و نشانه‌ای است که در درونش درخشان و تابناک است.
هر که بر فرج ازین حصار کند
با ملک دست در کنار کند
هوش مصنوعی: هرکس که به امید رهایی از این محدودیت‌ها تلاش کند، با قدرت و اختیار به موفقیت خواهد رسید.
فکرتش چون نشد بغیری خرج
نفخ روحش دمیده شد در فرج
هوش مصنوعی: اندیشه‌ات وقتی به چیزهای دیگر تعلق نگرفت، روح تو به زندگی تازه‌ای دمیده می‌شود.
تن، کزان آستان فتوح کند
آستینش قبول روح کند
هوش مصنوعی: این بیت به معنای این است که بدن یا جسمی که از آن بهره‌مند شویم و به وسیله آن به موفقیت‌ها و دستاوردهای بزرگ دست پیدا کنیم، در واقع اجازه می‌دهد که روح و وجود ما به آرامش و کمال برسد.
چون نگشت از مقابلی هدفش
قابل نفخ روح شد صدفش
هوش مصنوعی: وقتی که هدفش از سمت مقابل به او رسید، روحش به شکلی شگفت‌انگیز در بدنش دمیده شد و او مانند یک صدف پر از جواهرات شد.
نفس را دل دلیل فرزندی
کرد ثابت به حکم مانندی
هوش مصنوعی: نفس، قلب را به عنوان دلیلی برای پایداری فرزندی قرار داد که به حکم مشابهی ثابت و استوار است.
نیست جز دل عصای این بنده
که کند خاک مرده را زنده
هوش مصنوعی: دل این بنده تنها وسیله‌ای است که می‌تواند خاک مرده را زنده کند.
دهد آنرا که امر حق شد جفت
ز رحم بچه و ز پستان گفت
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که فردی که به حق و حقیقت پایبند است، نعمت‌هایی را به دیگران می‌دهد. این نعمت‌ها ممکن است چیزی مانند محبت و لطف مادرانه باشد که از دل برمی‌خیزد و به نوزاد منتقل می‌شود. در واقع، این بیانگر روابطی است که بر اساس عشق و نیازهای عاطفی شکل می‌گیرد.
آب اصلست و فرعها بی‌مر
امر حق نیز را چنین بنگر
هوش مصنوعی: آب اساس و پایه‌ای است که شاخه‌ها و جلوه‌های مختلفی از آن بیرون می‌آید. همچنین، در مورد حق و حقیقت نیز باید با این دیدگاه برخورد کرد، به این معنا که اصول و بنیادی وجود دارد و مسائلی فرعی که از آن نشأت می‌گیرد.
نفس او چون که شد به عصمت فاش
صدف روح گشت سرتاپاش
هوش مصنوعی: وقتی نفس او به پاکی و عصمت دست یافت، روحش مانند صدفی کامل و زیبا شد.
قطره کز حق نزول داند کرد
صدف دل قبول داند کرد
هوش مصنوعی: قطره‌ای که از حقیقت منبع می‌گیرد، می‌داند چگونه باید در دل صدف جا بگیرد و مورد پذیرش قرار گیرد.
مکن، ای مرده دل، به زجر و به زور
خویشتن را به زندگی در گور
هوش مصنوعی: به خودت زحمت نده و به زور خودت را به زندگی در دنیای بی‌روح و بی‌احساس مجبور نکن.
تا دل و حق دل ندانی تو
حکمت این سجل نخوانی تو
هوش مصنوعی: تا زمانی که دل و حقیقت دل را نشناسی، نمی‌توانی حکمت این نوشته را درک کنی.
نظر دل چو بر کمال بود
عشق خوانند و عشق حال بود
هوش مصنوعی: وقتی دل به کمال و زیبایی چیزی توجه کند، آن را عشق می‌نامند و همین عشق به حالت و وضعیتی خاص تبدیل می‌شود.