گنجور

بخش ۱۰۴ - در مرتبهٔ عقل و جان

پیش ازین آدمی و این آدم
دیو بود و فرشته در عالم
چون رسید آدمی ز عالم جود
عزتش را فرشته کرد سجود
با روانش ملک چو خویشی داشت
پیش دیدش که رخ به پیشی داشت
هر چه جمع فرشته و ملکند
از قواهای انجم و فلکند
چون کنند از محل خویش نزول
شکلهای دگر کنند قبول
اصل جنی ز نار بود و هوا
بر فلک زان نرفت و نیست روا
خاک آدم بدید و سجده نبرد
دیدگانش به خاک خواهد مرد
خاک او دیده بود و آتش خود
نور او را یکی ندید از صد
سر او زان قفای لعنت خورد
که قفا را ز روی فرق نکرد
تو به نفس شریف و عقل زکی
از شمار فرشته و ملکی
غضبت آتشست و شهوت باد
وین دو دیو چنین ترا همزاد
عقلت از عالم اله آمد
نفست از بارگاه شاه آمد
دو ملک با تو اینچنین همراه
سوی ایشان نمیکنی تو نگاه
نیست تن را مهار در بینی
جز خرد در دماغ، اگر بینی
عقل بر ناخوشی کشید و خوشی
تا جدا گشت رومی از حبشی
نامهایی کز آسمان آید
همه بر نام عقل و جان آید
جز خرد مرد آن جواب نبود
غیر ازو لایق خطاب نبود
تن درنده است و روح دارنده
عقل مر هر دو را نگارنده
جامهٔ کون را علم عقلست
روح لوح آمد و قلم عقلست
تن و جان را به دست عقل سپار
پای بیگانه در میانه میار
علم نیرو دهد کمالت را
عقل اجابت کند سؤالت را
چون ترا زین جهان گزیری نیست
بهتر از عقل دستگیری نیست
ای به تایید عقل بیننده
آفرین کن بر آفریننده
که تواند ز آب گندیده
آفریدن رخ و لب و دیده؟
قالبت را که هست پردهٔ روح
آلت روح دان و کردهٔ روح
کردهٔ اوست، نازنین ز آنست
از چنان نیست، از چنین ز آنست
روح و چندین فرشته در کارند
تو به خوابی و جمله بیدارند
تا تو بازار خویش تیز کنی
آمد و رفت و خفت و خیز کنی
زان عمل ساعتی نیاسایند
تو بفرسایی و نفرسایند
هر کجا عقل و جان تواند بود
تن کجا در میان تواند بود؟
در عروقی بدین صفت باریک
مخرجی تنگ و مدخلی تاریک
کیست جز جان که کار داند کرد
راز خویش آشکار داند کرد؟
پی جان رو، که کار کن جانست
تن بیچاره بنده فرمانست
چون سپاه تو بار بربندد
عقل راه شمار بربندد
گر مجرد شود فرشتهٔ تو
نرسد آفتی به کشتهٔ تو
عقل شمعست و علم بیداری
نفس خواب و هوس شب تاری
عقل را هم چو دل نداند کس
روح را دل نکو شناسد و بس

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پیش ازین آدمی و این آدم
دیو بود و فرشته در عالم
هوش مصنوعی: قبل از این، انسان‌ها به دو صورت مختلف وجود داشتند؛ گاهی مانند دیوان عمل می‌کردند و گاهی مانند فرشتگان.
چون رسید آدمی ز عالم جود
عزتش را فرشته کرد سجود
هوش مصنوعی: زمانی که انسان به مقام سخاوت و generosity می‌رسد، به خاطر مقام والایش، فرشتگان به او احترام گذاشته و سجده می‌کنند.
با روانش ملک چو خویشی داشت
پیش دیدش که رخ به پیشی داشت
هوش مصنوعی: ملک با روح خود رابطه‌ای نزدیک دارد و وقتی او را می‌بیند، متوجه می‌شود که چهره‌اش جلوتر است.
هر چه جمع فرشته و ملکند
از قواهای انجم و فلکند
هوش مصنوعی: هر آنچه که از توانایی‌ها و نیروهای فرشته‌ها و موجودات آسمانی به شمار می‌آید، از قابلیت‌های موجود در ستاره‌ها و آسمان‌هاست.
چون کنند از محل خویش نزول
شکلهای دگر کنند قبول
هوش مصنوعی: زمانی که از محل واقعی خود پایین بیایند، اشکال و حالت‌های جدیدی را قبول می‌کنند.
اصل جنی ز نار بود و هوا
بر فلک زان نرفت و نیست روا
هوش مصنوعی: اصل جن از آتش است و به همین دلیل از آسمان بالاتر نمی‌رود و این موضوع نادرست است.
خاک آدم بدید و سجده نبرد
دیدگانش به خاک خواهد مرد
هوش مصنوعی: انسان در مقابل خاک و تکه‌ای از زمین خضوع و فروتنی ندارد، و اگر نتواند این خاک را بشناسد و ارزش آن را بفهمد، در واقع چشمانش به خاک خواهد افتاد و زندگی‌اش به هدر خواهد رفت.
خاک او دیده بود و آتش خود
نور او را یکی ندید از صد
هوش مصنوعی: خاک به وجود او آگاه بود و آتش نتوانست از میان صدها چیز، نور او را ببیند.
سر او زان قفای لعنت خورد
که قفا را ز روی فرق نکرد
هوش مصنوعی: سر او به خاطر لعنت و نفرین برخورد کرد، زیرا او پشت را از روی سر تشخیص نداد.
تو به نفس شریف و عقل زکی
از شمار فرشته و ملکی
هوش مصنوعی: تو با نفس پاک و عقل صاف خود به فرشتگان و ملائک مشابه هستی.
غضبت آتشست و شهوت باد
وین دو دیو چنین ترا همزاد
هوش مصنوعی: خشم تو مانند آتش است و خواسته‌هایت مانند باد، و این دو موجود شیطانی همیشه همراه تو هستند.
عقلت از عالم اله آمد
نفست از بارگاه شاه آمد
هوش مصنوعی: عقل تو از دنیای معنوی و الهی سرچشمه می‌گیرد، در حالی که نفس و روح تو از جایگاه و مقام بلند و شرفی ناشی می‌شود.
دو ملک با تو اینچنین همراه
سوی ایشان نمیکنی تو نگاه
هوش مصنوعی: دو فرشته به گونه‌ای با تو همراه هستند که تو به سوی آن‌ها نگاهی هم نمی‌کنی.
نیست تن را مهار در بینی
جز خرد در دماغ، اگر بینی
هوش مصنوعی: تن انسان بدون داشتن خرد و اندیشه، مانند موجودی سرگردان و بدون کنترل است. اگر فکر و عقل را در اختیار نداشته باشد، هیچ‌کس بر آن مسلط نیست.
عقل بر ناخوشی کشید و خوشی
تا جدا گشت رومی از حبشی
هوش مصنوعی: عقل باعث شد که فرد عاقل برای دوری از درد و رنج، لذت و خوشی را انتخاب کند تا از دوستی با کسانی که از نظر فرهنگی یا نژادی متفاوت هستند فاصله بگیرد.
نامهایی کز آسمان آید
همه بر نام عقل و جان آید
هوش مصنوعی: نام‌هایی که از آسمان نازل می‌شوند، همه به نام عقل و جان اشاره دارند.
جز خرد مرد آن جواب نبود
غیر ازو لایق خطاب نبود
هوش مصنوعی: تنها کسی که خرد دارد، می‌تواند به سوالات پاسخ دهد و غیر از او، کسی شایسته خطاب نیست.
تن درنده است و روح دارنده
عقل مر هر دو را نگارنده
هوش مصنوعی: تن مانند یک درنده و روح به عنوان یک دارنده‌ی عقل شناخته می‌شوند. هر دو از یک خالق و آفریدگار برخوردارند.
جامهٔ کون را علم عقلست
روح لوح آمد و قلم عقلست
هوش مصنوعی: در اینجا به این موضوع اشاره شده است که لباس و ظواهر دنیوی، نشان از عقل و دانش دارند، و روح، همانند لوحی است که قلم عقل بر آن می‌نویسد. به عبارت دیگر، واقعیت‌های زندگی به وسیلهٔ عقل و آگاهی ما شکل می‌گیرد و آگاهی، به ما کمک می‌کند تا حقیقت را درک کنیم.
تن و جان را به دست عقل سپار
پای بیگانه در میانه میار
هوش مصنوعی: بدن و روح خود را به عقل بسپار و اجازه نده که فردی بیگانه در امور تو دخالت کند.
علم نیرو دهد کمالت را
عقل اجابت کند سؤالت را
هوش مصنوعی: علم به تو قدرت و کمال می‌بخشد، و عقل به سؤالات تو پاسخ می‌دهد.
چون ترا زین جهان گزیری نیست
بهتر از عقل دستگیری نیست
هوش مصنوعی: چون نمی‌توانی از این دنیا فرار کنی، بهتر است با عقل و خرد خود به راهنمایی بپردازی.
ای به تایید عقل بیننده
آفرین کن بر آفریننده
هوش مصنوعی: ای کسی که با دیده‌ی عقل و هوش خود، به زیبایی‌ها و آفرینش‌های خداوند پی می‌بری، بر او نیایش کن و او را ستایش کن.
که تواند ز آب گندیده
آفریدن رخ و لب و دیده؟
هوش مصنوعی: کی می‌تواند از آب گندیده چهره، لب و چشم زیبا بسازد؟
قالبت را که هست پردهٔ روح
آلت روح دان و کردهٔ روح
هوش مصنوعی: فرم تو، همانند پرده‌ای است که روح را می‌پوشاند، پس به روح آگاه باش و بدان که موجودیت تو در حقیقت حاصل روح است.
کردهٔ اوست، نازنین ز آنست
از چنان نیست، از چنین ز آنست
هوش مصنوعی: این افراد به خاطر ویژگی‌های خاص و رفتارهای ناز و محبت‌آمیزشان، مورد توجه و محبت قرار می‌گیرند. این توجه و محبت نتیجه وجود خود آن‌هاست و نه از چیز دیگری.
روح و چندین فرشته در کارند
تو به خوابی و جمله بیدارند
هوش مصنوعی: در اینجا گفته می‌شود که در عالم وجود، روح و چندین فرشته مشغول فعالیت هستند، اما تو در خواب غفلت به سر می‌بری و از این بیداری و فعالیت‌ها بی‌خبری.
تا تو بازار خویش تیز کنی
آمد و رفت و خفت و خیز کنی
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که تو باید تلاش کنی و در کارهای خود پویایی و جنب و جوش نشان دهی تا بتوانی در زندگی خود موفق باشی و از فرصت‌ها بهره‌برداری کنی.
زان عمل ساعتی نیاسایند
تو بفرسایی و نفرسایند
هوش مصنوعی: برای یک عمل، حتی برای یک ساعت هم توقف نکنند، چون وقت می‌گذرد و عادی نمی‌شود.
هر کجا عقل و جان تواند بود
تن کجا در میان تواند بود؟
هوش مصنوعی: هر جا که عقل و روح حضور دارند، جسم هم باید در آنجا باشد.
در عروقی بدین صفت باریک
مخرجی تنگ و مدخلی تاریک
هوش مصنوعی: در رگ‌هایی با این ویژگی، خروجی باریک و ورودی تاریکی وجود دارد.
کیست جز جان که کار داند کرد
راز خویش آشکار داند کرد؟
هوش مصنوعی: کیست جز خود انسان که بداند چه کار باید بکند و بتواند راز درونش را آشکار سازد؟
پی جان رو، که کار کن جانست
تن بیچاره بنده فرمانست
هوش مصنوعی: به دنبال روح و جانت برو، زیرا که جان مهم‌تر از تن است و این بدن بیچاره تنها مظهر و پیرو فرمان روح است.
چون سپاه تو بار بربندد
عقل راه شمار بربندد
هوش مصنوعی: وقتی که لشکر تو آماده حرکت شود، عقل و خرد هم راه خود را مشخص می‌کند.
گر مجرد شود فرشتهٔ تو
نرسد آفتی به کشتهٔ تو
هوش مصنوعی: اگر فرشتهٔ تو از دنیا جدا شود، هیچ آسیبی به محبوب تو نخواهد رسید.
عقل شمعست و علم بیداری
نفس خواب و هوس شب تاری
هوش مصنوعی: عقل مانند شمعی است که راه را روشن می‌کند و علم باعث بیداری و آگاهی می‌شود، در حالی که نفس انسان با خواب و آرزوهای بی‌پایه، در ظلمات و تاریکی به سر می‌برد.
عقل را هم چو دل نداند کس
روح را دل نکو شناسد و بس
هوش مصنوعی: کسی عقل را به خوبی نمی‌شناسد، اما دل می‌داند که روح چه ویژگی‌هایی دارد و فقط این را می‌شناسد.