گنجور

بخش ۱۰۲ - مثال

هم چو شمع از غمت بسوزاند
گه کشد، گاه برفروزاند
اعتبارت کند به هر مویی
بازگرداندت به هر رویی
گه سرت را بکار برگیرد
گاه پروانه بر سرت میرد
گه بنام خودت نگار کند
گاهت از ریسمان به دار کند
گاه با شهد هم‌نشین کندت
گاه با شاهدان قرین کندت
گه به بالین مردگان باشی
گاه پیش فسردگان باشی
گاه خندی، ولی ز پنداری
گاه گریی، ولی به صد زاری
گه سرافراز و گاه پست شوی
گاه ناچیز و گاه هست شوی
گاه لافی زنی ز سربازی
گاهت آن زر که هست در بازی
گاه زهرت دهند و گاهی نوش
گه زبان آوری و گه خاموش
گاه اندر تبی و گه در تاب
گاه در بزم و گاه در محراب
چو ببیند که هیچ دم نزنی
وندران سوز و گریه کم نزنی
نخوری هیچ و فیض ریزانی
خود نخفتی و خفته خیزانی
گاه در پرده‌ای چو مستوران
گه برافگنده پرده از دوران
گاه از سوز سینه در ویلی
گه ز خاصان قایم‌اللیلی
سال و مه سودت از زیان باشد
دایمت خرقه در میان باشد
عادتت کمزنی و شب خیزی
روشت بخشش و گهر ریزی
در تو هر نقش را پذیرایی
متشمر به لطف و گیرایی
مؤمنان را به پیشوایی فرد
کافران را به خانه سوزی مرد
سینه پر سوز و هیچ آهی نه
دیده پر گریه و گناهی نه
بشناسد که در روش رستی
نکند در نمودنت سستی
پرده از روی کار برگیرد
دل طریقی دگر ز سر گیرد
از چپ و راست عشق در تازد
خانهٔ عقل را براندازد
بر تو آن علمها وبال شود
عملت جمله پایمال شود
به صفت جوهری دگر گردی
مس نماند، تمام زر گردی
غیرت او بشست و شوی از تو
نهلد در وجود بوی از تو
چون ترا از تویی کند فانی
برساند به نشائت ثانی
جنبش اینجا نماند و رفتار
سخن اینجا نماند و گفتار
نه تو آن حال باز دانی گفت
نزخود آن بیخودی توانی رفت
نه کسی تاب دیدنت دارد
نه کس آوار شنیدنت یارد
هر که روی تو دید، مست شود
وانکه بویت شنید، هست شود
بر زمین بگذری، سما گردد
در مگس بنگری، هما گردد
متصل گردد این اثر در ذات
هم چو تاثیر مهر در ذرات
به خلافت رسی ز یک نظرش
در زمان و زمین و خشک و ترش
عشق زاید ز استقامت تو
علم روحانی از علامت تو
صاحب امر و اختیار شوی
گاه پنهان، گه آشکار شوی
گاه با قهر و سرکشی باشی
گاه با لطف و با خوشی باشی
در تب و تاب عشق و ظلمت و نور
چون که از راستی نگشتی دور
نیستی بخشدت ز تاب رخش
محو گردی در آفتاب رخش
به چنین دوست تحفه جان باید
دل به شکرانه در میان باید
تو ازین عهده گر برون آیی
در نگر تا به شکر چون آیی؟
یار کن شکر با شکیبایی
تا به زینت رسی و زیبایی

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هم چو شمع از غمت بسوزاند
گه کشد، گاه برفروزاند
هوش مصنوعی: چون شمع، از اشک و غم تو می‌سوزم؛ گاهی به یاد تو می‌افروزانم.
اعتبارت کند به هر مویی
بازگرداندت به هر رویی
هوش مصنوعی: کافی است که به هر بهانه‌ای از اعتبار و حیثیت تو استفاده کنند تا تو به هر شکلی که بخواهند به گذشته‌ات برگردانده شوی.
گه سرت را بکار برگیرد
گاه پروانه بر سرت میرد
هوش مصنوعی: زمان‌هایی پیش می‌آید که مشغول کار و تلاش هستی و در زمان‌هایی دیگر، سرگرمی و لحظات شاد را تجربه می‌کنی.
گه بنام خودت نگار کند
گاهت از ریسمان به دار کند
هوش مصنوعی: گاهی تو را با زیبایی‌های خود مشغول می‌کند و گاهی با مشکلاتی که به وجود می‌آورد، تو را گرفتار می‌سازد.
گاه با شهد هم‌نشین کندت
گاه با شاهدان قرین کندت
هوش مصنوعی: گاهی تو را در کنار شیرینی‌ها و لذت‌ها قرار می‌دهد و گاهی در میان زیبارویان و دوست‌داشتنی‌ها می‌نشاند.
گه به بالین مردگان باشی
گاه پیش فسردگان باشی
هوش مصنوعی: گاهی در کنار مردگان هستی و گاهی در کنار افراد بی‌علاقه و سردی که از زندگی دور شده‌اند.
گاه خندی، ولی ز پنداری
گاه گریی، ولی به صد زاری
هوش مصنوعی: گاهی لبخند می‌زنی، اما در دل به موضوعی می‌اندیشی. و گاهی هم اشک می‌ریزی، اما با شدت و اندوه فراوانی.
گه سرافراز و گاه پست شوی
گاه ناچیز و گاه هست شوی
هوش مصنوعی: گاهی ممکن است بلندمرتبه و سرفراز باشی و در زمان دیگری به‌نظر بی‌ارزش و کوچک بیایی، و در برخی مواقع هم ممکن است به وضعیتی پر اهمیت و با ارزش دست یابی.
گاه لافی زنی ز سربازی
گاهت آن زر که هست در بازی
هوش مصنوعی: گاهی ادعا می‌کنی که در میدان جنگ مهارت داری و گاهی بر طلا و ثروتی که به دست آورده‌ای می‌بالید.
گاه زهرت دهند و گاهی نوش
گه زبان آوری و گه خاموش
هوش مصنوعی: گاهی به تو زیان می‌زنند و گاهی به تو لطف می‌کنند؛ گاهی صحبت می‌کنی و گاهی سکوت می‌کنی.
گاه اندر تبی و گه در تاب
گاه در بزم و گاه در محراب
هوش مصنوعی: گاهی در حال تب و تابی هستم و گاهی در خنده و شادی، گاهی در جمع دوستان و گاهی در حال عبادت.
چو ببیند که هیچ دم نزنی
وندران سوز و گریه کم نزنی
هوش مصنوعی: وقتی ببیند که هیچ صدایی از تو نمی‌آید و تو هم از شدت درد و اندوه چیزی نمی‌گویی،
نخوری هیچ و فیض ریزانی
خود نخفتی و خفته خیزانی
هوش مصنوعی: اگر چیزی نمی‌خوری، باز هم از نعمت‌ها و برکات زندگی بهره‌مند نمی‌شوی. تو که بیدار و هوشیار هستی، چرا خوابیده‌ای و از این خیرات بهره نمی‌گیری؟
گاه در پرده‌ای چو مستوران
گه برافگنده پرده از دوران
هوش مصنوعی: گاهی در سایه‌ای که افراد مستور قرار دارند، و گاهی نیز پرده را کنار می‌زنند و به نمایش می‌گذارند.
گاه از سوز سینه در ویلی
گه ز خاصان قایم‌اللیلی
هوش مصنوعی: گاهی از سوز دل، در حالتی خاص و عمیق قرار می‌گیرم و گاه به حالت‌های پنهانی و بی‌خبر از دیگران می‌روم.
سال و مه سودت از زیان باشد
دایمت خرقه در میان باشد
هوش مصنوعی: به مدت زمان و مناسبت‌ها، سود و زیان تو همیشه در حال تغییر است و هیچ‌گاه نباید از یاد ببری که قلبت و ایمان تو باید در میانت باشد.
عادتت کمزنی و شب خیزی
روشت بخشش و گهر ریزی
هوش مصنوعی: عادت تو ترک کردن خواب‌های شبانه و روش تو بخشش و نیکی به دیگران است.
در تو هر نقش را پذیرایی
متشمر به لطف و گیرایی
هوش مصنوعی: در تو هر شکل و نمایی را با محبت و دلپذیری بپذیر.
مؤمنان را به پیشوایی فرد
کافران را به خانه سوزی مرد
هوش مصنوعی: مؤمنان باید به رهبری فردی با ایمان باشند، در حالی که کافران به کارهای destructive و ویرانگر روی می‌آورند.
سینه پر سوز و هیچ آهی نه
دیده پر گریه و گناهی نه
هوش مصنوعی: دل من پر از آتش و حسرت است، ولی نه آهی می‌کشم و نه گناهی بر دوش دارم.
بشناسد که در روش رستی
نکند در نمودنت سستی
هوش مصنوعی: باید دقت کنیم که در زندگی راست بگوییم و در رفتارمان تردید نداشته باشیم.
پرده از روی کار برگیرد
دل طریقی دگر ز سر گیرد
هوش مصنوعی: دل به راهی دیگر متوجه می‌شود و پرده‌ از روی کارها کنار می‌رود.
از چپ و راست عشق در تازد
خانهٔ عقل را براندازد
هوش مصنوعی: عشق به طور ناگهانی و با شدت از هر طرف به قلب و ذهن انسان حمله می‌کند و باعث اختلال و نابودی نظم و عقل می‌شود.
بر تو آن علمها وبال شود
عملت جمله پایمال شود
هوش مصنوعی: اگر بر تو دانش و علم‌هایی بیفتد، اعمال و کارهایت به هدر می‌رود و از بین می‌رود.
به صفت جوهری دگر گردی
مس نماند، تمام زر گردی
هوش مصنوعی: اگر به ویژگی‌های ذاتی خودت توجه کنی و تغییر کنی، دیگر شبیه مس نخواهی بود و به طلا تبدیل می‌شوی.
غیرت او بشست و شوی از تو
نهلد در وجود بوی از تو
هوش مصنوعی: غیرت او به قدری قوی است که نمی‌تواند بویی از وجود تو را فراموش کند.
چون ترا از تویی کند فانی
برساند به نشائت ثانی
هوش مصنوعی: وقتی که تو از خودت فاصله بگیری و خودی که در این دنیا داری را کنار بگذاری، به مرتبت بالاتری می‌رسی و به حقیقت واقعی‌ات که در عالم بالا قرار دارد، نزدیک‌تر می‌شوی.
جنبش اینجا نماند و رفتار
سخن اینجا نماند و گفتار
هوش مصنوعی: تحرک و فعالیت در اینجا باقی نخواهد ماند و نوع بیان و گفتار نیز در اینجا دوام نخواهد داشت.
نه تو آن حال باز دانی گفت
نزخود آن بیخودی توانی رفت
هوش مصنوعی: تو دیگر حالتی که داشتی را نمی‌دانی، چون نمی‌توانی بدون خودت از آن حال بگذری.
نه کسی تاب دیدنت دارد
نه کس آوار شنیدنت یارد
هوش مصنوعی: نه کسی قدرت تحمل دیدن تو را دارد و نه کسی می‌تواند صدای تو را تحمل کند.
هر که روی تو دید، مست شود
وانکه بویت شنید، هست شود
هوش مصنوعی: هر کسی که چهره تو را ببیند، به حالت مستی درمی‌آید و هر کس بوی تو را بشنود، دچار حالتی دیگر خواهد شد.
بر زمین بگذری، سما گردد
در مگس بنگری، هما گردد
هوش مصنوعی: اگر بر زمین قدم بگذاری، چنان خواهد بود که مانند پرنده‌ای در آسمان پرواز کنی، و اگر به مگس نگاه کنی، آن را پرنده‌ای بزرگ و زیبا خواهی دید.
متصل گردد این اثر در ذات
هم چو تاثیر مهر در ذرات
هوش مصنوعی: این اثر به گونه‌ای به ذات متصل می‌شود که مانند تأثیر محبت در تمامی ذرات است.
به خلافت رسی ز یک نظرش
در زمان و زمین و خشک و ترش
هوش مصنوعی: با یک نگاه او، به مقام رهبری و فرمانروایی نائل می‌شوی، نه تنها در زمان و مکان بلکه در تمام امور طبیعی و غیرطبیعی نیز تسلط پیدا می‌کنی.
عشق زاید ز استقامت تو
علم روحانی از علامت تو
هوش مصنوعی: عشق ناشی از پایداری و استقامت توست و علم معنوی و عرفانی نیز از نشانه‌ها و ویژگی‌های تو به وجود می‌آید.
صاحب امر و اختیار شوی
گاه پنهان، گه آشکار شوی
هوش مصنوعی: گاه ممکن است در زندگی به صورت مخفی و پنهان عمل کنی و در مواقعی دیگر به طور علنی و مشخص در میانه‌ی امور و تصمیم‌گیری‌ها ظاهر شوی.
گاه با قهر و سرکشی باشی
گاه با لطف و با خوشی باشی
هوش مصنوعی: گاهی با خشم و سرسختی رفتار می‌کنی و گاهی با محبت و شادی.
در تب و تاب عشق و ظلمت و نور
چون که از راستی نگشتی دور
هوش مصنوعی: در عشق و احساسات متضاد، یعنی شور و شوق و تاریکی و روشنی، اگر از حقیقت و صداقت دور نشوی، می‌توانی به آرامش برسی.
نیستی بخشدت ز تاب رخش
محو گردی در آفتاب رخش
هوش مصنوعی: زمانی که زیبایی و درخشندگی چهره‌ات را می‌بینم، احساس می‌کنم که خودم را گم می‌کنم و در نور و تابش آن غرق می‌شوم.
به چنین دوست تحفه جان باید
دل به شکرانه در میان باید
هوش مصنوعی: برای چنین دوستی که شادی بخش جان است، باید دل را به نشانه قدردانی و شکرگزاری در میان آورد.
تو ازین عهده گر برون آیی
در نگر تا به شکر چون آیی؟
هوش مصنوعی: اگر از این مشکل خارج شوی، نگاهی به خودت بینداز و ببین که چطور به شکرگزاری خواهی آمد.
یار کن شکر با شکیبایی
تا به زینت رسی و زیبایی
هوش مصنوعی: دوست خود را با صبر و تحمل همراهی کن تا به زیبایی و زینت حقیقی دست پیدا کنی.