بخش ۱۰۰ - در ستایش اهل رضا و خرسندی
حبذا! مفلسان آواره
جامه و جان پاره در پاره
غم بیشی ز دل به در کرده
به کمی سوی خود نظر کرده
به دلی زنده و تنی مرده
رخت در کوچهٔ ابد برده
با چنان دیدهٔ تر و لب خشک
نفسی خوش زدن چو نافهٔ مشک
دلشان هم شکسته، هم خندان
وز زبان لب گرفته در دندان
آنکه پنهان کند حکایت دوست
لب او وانگهی شکایت دوست؟
راز او را ز خود چه میپوشند؟
چون به مشهور کردنش کوشند
در دل آتش نهاده چون لاله
غنچهوش لب به بسته از ناله
دل پر از درد و روی در وادی
بسته بر دوش زاد بیزادی
زهر نوشان بیترش رویی
تلخ عیشان بیتبه گویی
گر بلایی رسد ز عالم خشم
بر بلای دگر نهند دو چشم
دل خوشند ار چه در گذار استند
تا مبادا که در دیار استند
نفس چون شد مفارق از پیوند
بر تن او چه راحت و چه گزند؟
در خرابی چو گنج پوشیده
جام صد درد و رنج نوشیده
پیش زهرهٔ خروش کراست؟
یاره این فغان و جوش کراست؟
همه گردن نهادهاند به حکم
لب ز گفتار بسته، صم بکم
هر که آهنگ این بیان کرده
هیبتش قفل بر زبان کرده
عارفان را بداغ کل لسان
کرده مشغول ازین فسون و فسان
حکمتش راه طعنهٔ چه و چون
بسته بر فهم کند و دانش دون
لب خاصان به مهر خاموشی
تو به گفتار هرزه میکوشی
گر چه باشد در آن حضورت بار
هم طریق ادب نگه میدار
سخن اینجا به راز شاید گفت
کان ببینی که باز شاید گفت
بخش ۹۹ - در صبر و تسلیم: زمرهای از بلا هلاک شوندبخش ۱۰۱ - در خطر مخلصان و نازکی آداب عبودیت و وقت آزمایشهای حق سبحانه: مخلصانی که در مراقبتند
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حبذا! مفلسان آواره
جامه و جان پاره در پاره
هوش مصنوعی: چه خوب است! افراد بیپول و سرگردان که در لباس و جان خود زخمها و آسیبهای زیاد دارند.
غم بیشی ز دل به در کرده
به کمی سوی خود نظر کرده
هوش مصنوعی: دل را از غمها خالی کرده و به خود نگاه کردهام که کم است.
به دلی زنده و تنی مرده
رخت در کوچهٔ ابد برده
هوش مصنوعی: دل زنده و پرشور دارم، اما جسمم خسته و بیحیات است و در کوچههای جاودانی سرگردانم.
با چنان دیدهٔ تر و لب خشک
نفسی خوش زدن چو نافهٔ مشک
هوش مصنوعی: با چشمانی پر از اشک و لبهایی خشک، نفس عمیق و دلانگیزی میکشم که مانند بوی خوش مشک انتشار مییابد.
دلشان هم شکسته، هم خندان
وز زبان لب گرفته در دندان
هوش مصنوعی: دلهایشان هم غمگین است و هم شاد، و سکوتشان را با دندانهایشان درگیر کردهاند.
آنکه پنهان کند حکایت دوست
لب او وانگهی شکایت دوست؟
هوش مصنوعی: کسی که ماجرای دوست را در دل پنهان میکند، آیا به راستی میتواند با لب خود از او شکایت کند؟
راز او را ز خود چه میپوشند؟
چون به مشهور کردنش کوشند
هوش مصنوعی: چرا راز او را از خود پنهان میکنند؟ در حالی که همزمان سعی دارند آن را مشهور کنند.
در دل آتش نهاده چون لاله
غنچهوش لب به بسته از ناله
هوش مصنوعی: شبیه لالهای که در آتش قرار گرفته است، دلش پر از درد و خاموشی است و از نالههای خود نتوانسته صدایی بیرون بیاورد.
دل پر از درد و روی در وادی
بسته بر دوش زاد بیزادی
هوش مصنوعی: دل پر از درد و غم دارم و در مسیر زندگی، بار سنگینی را به دوش میکشم که ناشی از بیسرنوشتی و تنها بودن است.
زهر نوشان بیترش رویی
تلخ عیشان بیتبه گویی
هوش مصنوعی: کسانی که زهر را مینوشند، با چهرهای بیحالت میگویند که از زندگی تلخ و شیرینی در آن خبری نیست.
گر بلایی رسد ز عالم خشم
بر بلای دگر نهند دو چشم
هوش مصنوعی: اگر مصیبت یا درد و رنجی از سوی خشم و عذاب عالم بر ما نازل شود، در عوض، چشممان به مصیبت دیگری خواهد افتاد.
دل خوشند ار چه در گذار استند
تا مبادا که در دیار استند
هوش مصنوعی: دلها خوش هستند vaikka که ممکن است روزگار سختی را بگذرانند، تا این که نگران نباشند که در جایی مشکل دارند.
نفس چون شد مفارق از پیوند
بر تن او چه راحت و چه گزند؟
هوش مصنوعی: زمانی که نفس از بدن جدا میشود، چه آرامش و راحتی به دست میآورد و در عین حال، چه درد و رنجی را تجربه میکند؟
در خرابی چو گنج پوشیده
جام صد درد و رنج نوشیده
هوش مصنوعی: در ویرانهها، گنجی پنهان است که در آن، تجربههای تلخ و سختیهای زیادی وجود دارد.
پیش زهرهٔ خروش کراست؟
یاره این فغان و جوش کراست؟
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به پرسش از علت یا منبع خودآگاهی و احساسات عمیق مطرح میشود. شاعر از کسی میپرسد که در برابر شور و اشتیاق عمیق خود، چه کسی یا چه چیزی باعث این حالت شده است. در واقع، این سؤال به نوعی به بررسی محبت، عشق و احساسات مربوط میشود و به دنبال شناختن منبع این هیجانها است.
همه گردن نهادهاند به حکم
لب ز گفتار بسته، صم بکم
هوش مصنوعی: همه با تسلیم و اطاعت سر به زیر انداختهاند و هیچ چیزی نمیگویند، به گونهای که انگار حرفی برای گفتن ندارند.
هر که آهنگ این بیان کرده
هیبتش قفل بر زبان کرده
هوش مصنوعی: هر کسی که بخواهد درباره این موضوع صحبت کند، به خاطر تأثیر آن کارش، زبانش بند آمده و نمیتواند سخن بگوید.
عارفان را بداغ کل لسان
کرده مشغول ازین فسون و فسان
هوش مصنوعی: عارفان درگیر جادو و سحر شدهاند و این موضوع آنها را مشغول کرده است.
حکمتش راه طعنهٔ چه و چون
بسته بر فهم کند و دانش دون
هوش مصنوعی: درک حکمت او به گونهای است که نمیتوان به سادگی آن را به سخره گرفت و فهم آن برای افراد نادان دشوار است.
لب خاصان به مهر خاموشی
تو به گفتار هرزه میکوشی
هوش مصنوعی: لبهای خاصان به خاطر مهر و محبت تو سکوت کردهاند و تو بیفایده به گفتن حرفهای بیمحتوا ادامه میدهی.
گر چه باشد در آن حضورت بار
هم طریق ادب نگه میدار
هوش مصنوعی: با وجود اینکه در حضور تو سختیهایی وجود دارد، اما همچنان باید آداب و احترام را حفظ کرد.
سخن اینجا به راز شاید گفت
کان ببینی که باز شاید گفت
هوش مصنوعی: ممکن است که در اینجا سخنی به راز گفته شود تا آن را ببینی و دوباره در قالبی دیگر بیان کنی.