گنجور

بخش ۱۰ - در ستایش خواجه غیاث‌الدین

صاحب ابر دست دریا کف
میر عباد عبد آصف صف
کار فرمای هفت چرخ مشید
بوالمحامد محمد بن رشید
ملجا ملت و ملاذ عباد
زبدهٔ چهار عنصر متضاد
اختری حکم و آسمانی جاه
خاوری شهر و خاورانی شاه
هشتم هفت کوکب معلوم
پنجم چار گوهر معصوم
رای او پشتوان رایت شاه
روی او قبلهٔ امیر و سپاه
دین و دنیا ازو دو «من ذلک»
رقبهٔ او رقاب را مالک
لشکر فضل را مبارز اوست
خلق حشوند، جمله بارز اوست
کف او را دو کون یکشبه خرج
در سر انگشت او دو گیتی درج
دل و دستش بداد داد جهان
در سر او نرفت باد جهان
مال را پایمال دستش کرد
مکر دنیا بدید و پستش کرد
سفرهٔ چرخ و نان شطرنجی
چیست تا در سماط او سنجی؟
پیکر مردی و نکوکاری
کرده از ترک او کله داری
داده بزمش ز راه مستوری
جام می را به سنگ دستوری
عقل کلی گرفته دانش و پند
زان شفا بخش کلک قانون بند
عین معینست صورت ذاتش
عمدهٔ راستی اشاراتش
کرده بر تخت نیک تدبیری
رافت و رحمتش جهانگیری
به عیاری که نقد او سنجند
نقرهٔ ماه و مهر ده پنجند
جمع بستند دخل او با خرج
آسمان و زمین درو شد درج
کشور ظلم و جور غارت کرد
ملک او ازو روی در عمارت کرد
پرده از روی برگرفت هنر
زندگانی ز سر گرفت هنر
دشمنان را فگند در بیشه
هیبت او چو دیو در شیشه
همچو برجبیس در فضای سپهر
ترک ترکش سپرده تارک مهر
زیج مهرست رای رخشانش
رصد ماه در گریبانش
ای به تحریر دفتر و نامه
آزری نقش و مانوی خامه
کار تو سر بسر کراماتست
ذات تو سالک مقاماتست
آسمان چیست؟ عطف دامانت
خواجگی؟ منصب غلامانت
سلطنت سایهٔ صدارت تو
نه فلک مسند وزارت تو
قلمت مشک بیز و غالیه سای
قدمت شهر گیر و قلعه گشای
لوح محفوظ طبع دراکت
عرش ملحوظ خاطر پاکت
اندرین آب خیز نوح تویی
وندرین دامگه فتوح تویی
تا بدین نی کشید چنگ تو دست
عود چون چنگ برکنار نشست
تیر خطی نبشت در سلکی
تا بنان ترا کند کلکی
زیج جاماسب روزنامهٔ تست
افسر مشتری عمامهٔ تست
نافهٔ آهوان سنبل چر
کرده طیب از نسیم خلق توجر
دشمنانت چو برف از آن سردند
که چو یخ جمله سایه پروردند
گر چه ز آتش جوازشان دادی
هم به سردی گدازشان دادی
با ستیزنده کم ستیزی تو
خون دشمن به پینه ریزی تو
بشکنی، گر به حکم بر تابی
محور این دوقطب دولابی
ازطریق سخاوت و حری
هر ندیمت چو کوکب دری
قلمت نقش بند دفتر کن
کرمت ضامن عروج سخن
یزک لشکر تو قطب شمال
پرچم رایت تو جرم هلال
جفت خاک در تو طاق فلک
آستانت به از رواق فلک
عرش بلقیس کرسی حرمت
خاتم جم پشیزهٔ کرمت
داد دنیا تو دادی و دین هم
لاجرم آن ببردی و این هم
کس درین عرصهٔ بلند هوا
به سخن چون تو نیست کام روا
چه شود گر ز راه دلجویی؟
قلمت چون کند سخن گویی
به میان سخن که میسازد
سخن اوحدی در اندازد
ای به حق خاتم اندر انگشتت
راست باد از برادران پشتت
باش جاوید و خرم و خندان
زان فروزنده روی فرزندان
هست جای تو چون سرای سرور
که مباد ایمنی ز جای تو دور

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

صاحب ابر دست دریا کف
میر عباد عبد آصف صف
هوش مصنوعی: صاحب ابر یعنی کسی که می‌تواند باران به همراه آورد و دست دریا به معنای تسلط بر دریا است. کف میر عباد به معنای حاکم و فرمانروای بندگان است و عبد آصف صف به اشاره به عبدی به نام آصف که به صفات خاصی شناخته می‌شود. این جمله به نوعی به قدرت و تسلط اشاره دارد که در دنیای طبیعی و انسانی وجود دارد.
کار فرمای هفت چرخ مشید
بوالمحامد محمد بن رشید
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به افرادی دارد که از سوی شخصی با نفوذ و دانا مدیریت و هدایت می‌شوند. هفت چرخ به نوعی به چرخه‌های زندگی و اداره امور اشاره دارد و نام محمد بن رشید به عنوان یک فرد مهم و تاثیرگذار در این زمینه ذکر شده است. به طور کلی، موضوع این بیت پیرامون رهبری و هدایت درست در زندگی است.
ملجا ملت و ملاذ عباد
زبدهٔ چهار عنصر متضاد
هوش مصنوعی: پناهگاه مردم و Refugeگاهی برای بندگان، محصولی از چهار عنصر متضاد است.
اختری حکم و آسمانی جاه
خاوری شهر و خاورانی شاه
هوش مصنوعی: ستاره‌ای فرمانروایی می‌کند و آسمان به‌سان سرزمین‌های شرقی است، شهری که شرقی‌هایش همچون شاهی در آن می‌درخشند.
هشتم هفت کوکب معلوم
پنجم چار گوهر معصوم
هوش مصنوعی: در این بیت به وجود هشت ستاره اشاره شده که از میان آن‌ها، پنج ستاره خاص و دارای ویژگی‌های ویژه‌ای هستند. همچنین به چهار گوهر ناب و بی‌نقص نیز اشاره شده که از حیث معصومیت و پاکی قابل توجه هستند.
رای او پشتوان رایت شاه
روی او قبلهٔ امیر و سپاه
هوش مصنوعی: رای او حمایت و پشتیبانی پرچم شاه است و چهره او نقطه‌ توجه امیر و سربازان می‌باشد.
دین و دنیا ازو دو «من ذلک»
رقبهٔ او رقاب را مالک
هوش مصنوعی: دین و دنیا هر دو در زیر چتر او قرار دارند و او همچون مالکی بر گردن‌ها حکم می‌راند.
لشکر فضل را مبارز اوست
خلق حشوند، جمله بارز اوست
هوش مصنوعی: کسانی که به فضیلت و خوبی شناخته می‌شوند، همگی در میدان نبرد با یکدیگر برابری می‌کنند و هر یک از آنها در این عرصه دلیر و برجسته هستند.
کف او را دو کون یکشبه خرج
در سر انگشت او دو گیتی درج
هوش مصنوعی: کف او به اندازه دو دنیا ارزش دارد و در عین حال، فقط با یک اشاره‌ی او می‌توان سرنوشت دو دنیا را رقم زد.
دل و دستش بداد داد جهان
در سر او نرفت باد جهان
هوش مصنوعی: دل و دستش را فدای عشق کرد و دیگر به دنیا توجهی نکرد. دنیا و حوادث آن برای او مهم نیست.
مال را پایمال دستش کرد
مکر دنیا بدید و پستش کرد
هوش مصنوعی: دنیا به او خیانت کرد و مال و ثروتش را به نابودی کشاند و او را به مقام‌های پایین‌تر از آنچه که شایسته‌اش بود، برد.
سفرهٔ چرخ و نان شطرنجی
چیست تا در سماط او سنجی؟
هوش مصنوعی: سفره‌ای که به دور چرخ زندگی مرتب شده و نان‌هایی شطرنجی شکل دارد، چیست که در این مهمانی، ما هم به حساب و کتاب و سنجش می‌پردازیم؟
پیکر مردی و نکوکاری
کرده از ترک او کله داری
هوش مصنوعی: مرد با اخلاق نیکو و جذابیتی خاص، در دل خود زیبایی‌هایی دارد که باعث می‌شود دیگران به او جذب شوند.
داده بزمش ز راه مستوری
جام می را به سنگ دستوری
هوش مصنوعی: در محفلش به طور پنهانی، جام می را به دست یکی از دوستان نزدیک خودش می‌دهد.
عقل کلی گرفته دانش و پند
زان شفا بخش کلک قانون بند
هوش مصنوعی: عقل جامع از دانش و نصیحت بهره‌مند شده و اینها به عنوان درمان، قلمی برای نوشتن قوانین فراهم می‌آورند.
عین معینست صورت ذاتش
عمدهٔ راستی اشاراتش
هوش مصنوعی: صورت او مثل حقیقتی واضح و نمایان است و نشان‌های او نشانه‌های اصلی صداقت را در بر دارد.
کرده بر تخت نیک تدبیری
رافت و رحمتش جهانگیری
هوش مصنوعی: با تدبیر و تدبیری خوب، او بر تخت نشسته است و به واسطه لطف و رحمتش، جهان را زیر سلطه خود دارد.
به عیاری که نقد او سنجند
نقرهٔ ماه و مهر ده پنجند
هوش مصنوعی: در این بیت گفته می‌شود که ارزش حقیقی و واقعی آدمی به معیارهای صحیحی که برای سنجش او استفاده می‌شود بستگی دارد. به عبارتی، اگر معیاری که برای ارزیابی فرد به کار گرفته می‌شود دقیق و مناسب باشد، می‌توان به درستی ارزش او را شناخت.
جمع بستند دخل او با خرج
آسمان و زمین درو شد درج
هوش مصنوعی: تمامی درآمدهای او را با هزینه‌های آسمان و زمین مقایسه کردند و او به نتیجه‌ای رسید که به دو برابر شدن تمام این مسائل منجر شد.
کشور ظلم و جور غارت کرد
ملک او ازو روی در عمارت کرد
هوش مصنوعی: کشور تحت ظلم و فساد را به تاراج برد و ملک او را برای ساخت و ساز تغییر داد.
پرده از روی برگرفت هنر
زندگانی ز سر گرفت هنر
هوش مصنوعی: زندگی به‌طور زنده و واقعی آغاز شده و جلوه‌های زیبایی را که در آن وجود دارد، به نمایش می‌گذارد.
دشمنان را فگند در بیشه
هیبت او چو دیو در شیشه
هوش مصنوعی: دشمنان از هیبت و قدرت او در وحشت و ترس قرار می‌گیرند، همان‌طور که دیو درون شیشه به دام افتاده است.
همچو برجبیس در فضای سپهر
ترک ترکش سپرده تارک مهر
هوش مصنوعی: مانند تیرک چوبی در آسمان، اثر خود را بر سر خورشید باقی گذاشته است.
زیج مهرست رای رخشانش
رصد ماه در گریبانش
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و درخشش چهره‌ای اشاره دارد که مانند ماه در یک مکان زیبا و خاص قرار دارد. در واقع، شخصی که دارای این چهره دلربا است، توجه همه را به خود جلب می‌کند و همچون ماه در آسمان درخشان می‌نماید.
ای به تحریر دفتر و نامه
آزری نقش و مانوی خامه
هوش مصنوعی: ای کسی که در نوشتن کتاب و نامه مهارت داری، همچون نقش‌های زیبا و خط خوش در روی کاغذ.
کار تو سر بسر کراماتست
ذات تو سالک مقاماتست
هوش مصنوعی: کار تو کاملاً زیر سایه کرامت‌های توست و وجود تو به پیشرفت و ترقی در مراحل معنوی ختم می‌شود.
آسمان چیست؟ عطف دامانت
خواجگی؟ منصب غلامانت
هوش مصنوعی: آسمان چه معنایی دارد؟ آیا فقط پوشش و زیبایی است که تو را به خود جلب می‌کند؟ یا آیا به مقام و جایگاه تو اشاره دارد که برای دیگران با ارزش و قابل احترام است؟
سلطنت سایهٔ صدارت تو
نه فلک مسند وزارت تو
هوش مصنوعی: سلطنت و پادشاهی تو تنها به خاطر وجود تو در مقام صدارت و مدیریت است و این مقام، از آسمان و ستاره‌ها به دست نیامده است.
قلمت مشک بیز و غالیه سای
قدمت شهر گیر و قلعه گشای
هوش مصنوعی: قلم تو مانند مشک خوشبوست و قدمت باعث رونق شهر و فتح قلعه‌ها می‌شود.
لوح محفوظ طبع دراکت
عرش ملحوظ خاطر پاکت
هوش مصنوعی: سرنوشت و تقدیر تو همچون یک لوح محفوظ، به خوبی در عالم بالا و در خالص‌ترین افکار تو نوشته شده است.
اندرین آب خیز نوح تویی
وندرین دامگه فتوح تویی
هوش مصنوعی: در اینجا تو در حال عبور از آب‌های طوفانی مانند نوح هستی و در این مکان، فرصت‌های پیروزی و موفقیت در انتظار توست.
تا بدین نی کشید چنگ تو دست
عود چون چنگ برکنار نشست
هوش مصنوعی: زمانی که ساز نی صدا می‌زند، دست عود هم مانند چنگ در کنار می‌نشیند.
تیر خطی نبشت در سلکی
تا بنان ترا کند کلکی
هوش مصنوعی: تیری که در خطی کشیده شده، به صورت تصویری نشان می‌دهد که چطور به وسیله‌ی دست، کار بزرگی انجام می‌شود.
زیج جاماسب روزنامهٔ تست
افسر مشتری عمامهٔ تست
هوش مصنوعی: در این بیت به نوعی در اشاره به اهمیت و ارزش ویژگی‌های خاص و منحصر به فرد یک شخص یا موضوع صحبت شده است. ممکن است به نوعی به قدرت، نفوذ یا تأثیر یک فرد در جامعه اشاره کند و نشان دهد که آن شخص از ویژگی‌هایی برخوردار است که او را متمایز می‌کند. عبارت «افسر مشتری» hint به نقشی است که فرد در تعاملات اجتماعی و اقتصادی دارد، و «عمامه» ممکن است نمادی از مقام و اعتبار باشد. به طور کلی، به برجستگی و ویژگی‌های خاص یک فرد اشاره شده است.
نافهٔ آهوان سنبل چر
کرده طیب از نسیم خلق توجر
هوش مصنوعی: عطر گل‌نرگس در نسیمِ دل‌انگیز تو، خوشبو و لطیف شده است.
دشمنانت چو برف از آن سردند
که چو یخ جمله سایه پروردند
هوش مصنوعی: دشمنانت مانند برف سرد هستند و چون یخ از آنها تنها سایه‌ای باقی مانده است.
گر چه ز آتش جوازشان دادی
هم به سردی گدازشان دادی
هوش مصنوعی: هرچند که تو به آن‌ها اجازه دادی که از آتش بهره‌مند شوند، اما در عین حال به آن‌ها طعم سردی و ذوب شدن را نیز چشاندی.
با ستیزنده کم ستیزی تو
خون دشمن به پینه ریزی تو
هوش مصنوعی: با کسی که کم نمی‌جنگد، تو هم کمتر درگیر شو و دشمن را به زحمت بینداز.
بشکنی، گر به حکم بر تابی
محور این دوقطب دولابی
هوش مصنوعی: اگر با شکستن چیزی به خواسته‌ات دست یابی، مانند اینکه محوری را که دو قطب را به هم متصل می‌کند، تغییر دهی.
ازطریق سخاوت و حری
هر ندیمت چو کوکب دری
هوش مصنوعی: با بخشندگی و بزرگواری، هر دوستی که به تو نزدیک شود، مانند ستاره‌ای درخشان خواهد بود.
قلمت نقش بند دفتر کن
کرمت ضامن عروج سخن
هوش مصنوعی: قلم خود را به کار بند و با مهربانی، نوشتن را به اوج برسان.
یزک لشکر تو قطب شمال
پرچم رایت تو جرم هلال
هوش مصنوعی: شما با قدرت و عظمت خود، نشانی از هژمونی و رهبری را به تصویر می‌کشید. پرچم شما مانند نشانه‌ای در شمال، نشانگر برتری و وحدت است.
جفت خاک در تو طاق فلک
آستانت به از رواق فلک
هوش مصنوعی: خاکی که در تو است، نسبت به گنبد آسمان و رواق آن، ارزش و مقام بالاتری دارد.
عرش بلقیس کرسی حرمت
خاتم جم پشیزهٔ کرمت
هوش مصنوعی: عرش بلقیس، بر تختی از احترام و عظمت خاتم جم، به اندازه‌ای بی‌ارزش و ناچیز می‌باشد.
داد دنیا تو دادی و دین هم
لاجرم آن ببردی و این هم
هوش مصنوعی: تو دنیا و مقام و مال را به من عطا کردی، اما در عوض، دین و ایمانم را هم به خطر انداختی و از من گرفتید.
کس درین عرصهٔ بلند هوا
به سخن چون تو نیست کام روا
هوش مصنوعی: در این فضا و محیط بزرگ، هیچ کس توانایی و تسلطی مانند تو در بیان سخن ندارد و به همین خاطر موفق و راضی نیست.
چه شود گر ز راه دلجویی؟
قلمت چون کند سخن گویی
هوش مصنوعی: چه اشکالی دارد اگر با محبت و دلجویی رفتار کنیم؟ وقتی احساسات را با قلم بیان می‌کنیم، چگونه می‌توانیم چیزی بگوییم که دلنشین و تاثیرگذار باشد؟
به میان سخن که میسازد
سخن اوحدی در اندازد
هوش مصنوعی: به محض اینکه بحثی آغاز می‌شود، سخن اوحدی به میان می‌آید و تأثیر خود را می‌گذارد.
ای به حق خاتم اندر انگشتت
راست باد از برادران پشتت
هوش مصنوعی: ای کسی که انگشتت به حق به عنوان خاتم معرفی شده است، برادران پشتت را در حمایت و یاری نگه‌دار.
باش جاوید و خرم و خندان
زان فروزنده روی فرزندان
هوش مصنوعی: همیشه شاد و خوشحال باش و به خاطر چهره درخشان فرزندان خود، زندگی را با نشاط ادامه بده.
هست جای تو چون سرای سرور
که مباد ایمنی ز جای تو دور
هوش مصنوعی: جای تو مانند خانه‌ای در نزدیکی دلبر است و امیدوارم که همیشه از آن دور نباشی و در امنیت باقی بمانی.